اصحاب سبت چه کسانی بودند و چگونه به میمون تبدیل شدند؟ در این مطلب می خواهیم به ماجرای اصحاب سبت بپردازیم.
نزدیک ساحل «بحر احمر»، در «بندر أیله» عدّهای از دودمان بنیاسرائیل در زمان حیات حضرت داوود (ع) زندگی میکردند، (۱) که میبایست مسلک پدران و نیاکان خود را تعقیب میکردند و روز شنبه را به عبادت پروردگار خویش میپرداختند و طبق آیینشان، شکار در روز شنبه را حرام میدانستند.
علّت حرمت شکار در روز شنبه برای یهود، این بود که حق تعالی به وسیله حضرت موسی (ع) از قوم یهود خواسته بود تا روز جمعه را بزرگ شمرند و در این روز کارهای مادّی و دنیوی را ترک گویند و به امور معنوی و اخروی بپردازند. یهودیان از این امر الهی سربرتافته، جمعه را برای کسب و کار و شنبه را برای تعطیلی برگزیدند؛ آنان شنبه را عظیمترین روزها میدانستند. از این روی، قهر و کیفر الهی شامل حالشان شد و شکار در روز شنبه برایشان حرام گردید. (۲)
کالای استراتژیک این شهر ماهی بود و بیشتر اهالی آن، از راه صید ماهی امرار معاش میکردند. از آنجا که خداوند میخواست این قوم را در معرض امتحان قرار دهد، زمینه آزمایش را اینگونه برایشان رقم زد:
ماهیان دریا که شنبه را روز امن و امان یافته بودند، به خواست و مشیّت خداوند به کناره دریا میآمدند و چنان روی آب را پر میکردند که با تلاش اندک و در زمان کم، صیّادها میتوانستند تعداد زیادی ماهی بگیرند؛ امّا روزهای دیگر برای ماهیان ناامن بود و از کناره دریا فاصله میگرفتند و به اعماق آب میرفتند؛ به گونهای که صید آنها به سختی صورت میگرفت:
«.. إذ تأتیهم حیتانُهُم یوم سبتهم شُرّعاً و یوم لایسبتون لاتأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون؛ (۳)
... آنگاه که به [حکمِ] روز شنبه تجاوز میکردند، آنگاه که روز شنبه آنان، ماهیهایشان روی آب میآمدند و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمیآمدند. اینگونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم.
انگیزههای طمع به حرکت آمد و اسباب حرص در روح گنهکاران این سرزمین تحریک شد و از دستورات پیامبران خود غافل ماندند، مطالبی را که شنیده بودند، به دست فراموشی سپردند. آنها به مشورت و تبادل نظر پرداختند و گفتند: چرا روزی را که ماهیها روی آب فراوانند و خود به سوی ما میشتابند، رها کنیم و در روز دیگر که از ما میگریزند به صید بپردازیم؟!
از این رو، برای حلال کردن آنچه که خداوند برایشان حرام فرموده بود، به حیله و فریب متمسّک شدند و در کنار دریا، حوضچهها و استخرهایی را ساختند تا بتوانند از راه جوی و کانالهای متعدّدی که به دریا راه پیدا کرده بودند؛ ماهیها را جمع کنند.
صبح شنبهکانالها را میگشودند تا ماهیها به حوضچهها وارد شوند و در آخرِ روز که ماهیها قصد بازگشت میکردند، دریچهها را میبستند و روز یکشنبه ماهیان به دام افتاده در حوضها را صید میکردند. با شروع این بدعت؛ ساکنان شهر به تدریج، به سه طایفه تقسیم شدند:
«و إذا قالت أمّةٌ مّنهم لم تعظون قوماً الله مهلکهم أو معذّبهم عذاباً شدیداً قالوا معذرةً إلی ربّکم و لعلّکم یتّقون؛ (۴)
و آنگاه که گروهی از ایشان گفتند: برای چه قومی را که خدا هلاک کننده ایشان است، یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد، پند میدهید؟ گفتند: تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد و شاید که آنان پرهیزگاری کنند.»
آنان نمیخواستند در قبال گمراهی و بدعت بایستند و، چون امواج سنگین، پی در پی و دمادم، بر صخره دلهای سخت فرود آیند تا شاید پرتو چراغ فطرت راهنمای دلها گردد.
دسته اوّل که روز به روز بر شمارشان افزوده میشد، در برابر ناهیان از منکر، ایستادند و مکر خود را ابتکاری بزرگ و کاری زیبا قلمدادکردند و بر توجیه نافرمانی خویشگفتند: ما امر خدا را اطاعت کردهایم و در روز شنبه شکار نمیکنیم و یکشنبه شکار میکنیم. (۵)
اینگونه بود که گروه مؤمن پند و اندرزشان اثر نکرد و تصمیم به هجرت گرفتند تا گرفتار عذاب الهی نشوند.
در شب هجرت مؤمنان، عذاب الهی بر نابکاران نازل گردید:
«فلمّا نسوا ماذکّروا به أنجینا الّذین ینهون عن السّوء و أخذنا الّذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون؛ (۶)
پس هنگامیکه آنچه را بدان تذکّر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از [کار]بد باز میداشتند، نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند، به سزای آنکه نافرمانی میکردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم.»
«فَلَمّا عَتَوا عَن مّا نُهوا عَنهُ قُلنَا لَهُم کُونُوا قِردَةً خاسِئین؛ (۷)
و، چون از آنچه از آن نهی شده بودند، سرپیچی کردند، به آنان گفتیم: بوزینگانی رانده شده باشید.»
در پی این فرمان، همه باقیماندگان در شهر، به میمونهایی ریز و درشت تبدیل شدند (۸) و دروازه شهرشان بسته شد و کسی از ایشان توان بیرون رفتن نداشت. با شنیدن این خبر، مردم شهرهای دیگر به آنجا آمدند و از بالای دیوار، شهر مردان و زنان فریبکاری را که به صورت میمون شده بودند، تماشا میکردند.
واعظان مهاجر شهر، تصمیم به بازگشت گرفتند. آنها نزد میمونهایی که به خویشان و دوستانشان شباهت داشتند، رفته و سؤال کردند: تو فلانی هستی؟! و آنگاه میمونی که مورد سؤال قرار گرفته بود؛ در حالیکه آب از دیدهاش جاری میشد، با اشاره سر تأیید نمود.
حقتعالی، پس از سه روز، باد و باران بنیان کن نازل فرمود؛ تا جاییکه همگی به هلاکت رسیدند و هیچ مسخ شدهای در آن شهر باقی نماند. (۹)
واژه سبت که در زبان عربی به معنای دست کشیدن از کار و استراحت کردن است، از زبانهای کهن سامی وام گرفته شده است. پژوهشگران در پی جستن ریشه این کلمه، با توجه به ریشه «شبت»، خاستگاه آن را در زبانهای آشوری، آرامی و سریانی و عبری باستان، باز جسته اند.
بر این مبنا و با تحقیقات زبان شناختی و تاریخی، بیشتر محققان بر آنند که این واژه از زبان آرامی و شاید عبری به زبان عربی وارد شده است. گفتنی است که واژه سبت از دیرباز در میان عبرانیان، افزون بر استعمال معمول آن به مفهوم لغوی، به معنی روز شنبه، و با واژه «عِرِب» به معنای شب روز سبت (شب شنبه) به کار میرفته است.
قرآن کریم، تاریخ را آئینهای میداند که در آن میتوان تمامی حوادث زشت و زیبا را دید و از این حوادث الهام گرفت و سرنوشت آینده زندگی را با الهام از این آئینه گویا انتخاب کرد. ستمگران، طاغوتیان و سرنوشت آنها را دید و از انتخاب راه آن که سرنوشتی جز بوار و هلاک چیزی در پی ندارد خودداری ورزید؛ و صالحان و برگزیدگان حضرت حق را دید و سرنوشت موفق آنها را، و با گزینش راه آنها سعادت خویش را تأمین نمود.
در بیش از ده آیه قرآن ترغیب و تشویق فراوان به «سیر در ارض» است، «سیر در ارض» در فرهنگ قرآن، به معنای جهان گردی بی هدف و احیاناً، با هدف اشباع غرائز حیوانی نیست، بلکه به معنای بررسی حوادث تاریخی و دیدن جغرافیای حوادث، جهت عبرت آموزی است. أَوَلَمْ یسِیرُوا فِی الأرْضِ فَینْظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
آیا اینان سیر در زمین نمیکنند تا بنگرند سرنوشت آنان (طغیانگران پیشین) چگونه شد...؟ «قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکذِّبِینَ» بگو سیر در زمین داشته باشید تا بنگرید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه شد.
در این آیه و امثال آن، «نظر» هدف سیر در ارض معرفی شده است و «نظر» یعنی «عبرت آموزی.
عبرت آموزی هدف طرح حوادث تاریخی فراوان در قرآن است. در بسیاری از آیات، داستانهای انبیاء بزرگ الهی آمده است. در این داستان ها، هرگز هدف قرآن داستان سرائی محض نیست، بلکه هدف ارائه رهنمود از رهگذر این داستانهای سازنده است. بر همین اساس است که در هیچ یک از قصص انبیاء، از مسائل بی فایده یا کم فایدهای که نقشی در هدایت ندارد سخن به میان نیامده است؛ از تاریخ ولادت، تاریخ وفات، عدد اولاد، همسر یا همسران و... سخنی نیست؛ و از طرفی دیگر، گاه یک حادثه آموزنده از زندگی پیامبری را، مانند بت شکنی ابراهیم، خشم مقدّس او، استقامت نوح و... چندین بار تکرار میکند تا در سایه تکرار این حادثه سازنده، بذر فضائل در جانها پاگرفته و شجره طوبای کمالات جان بگیرد. در رابطه با دیگر حوادث تاریخی نیز، روال قرآن همین است؛ تا آنجا که قرآن کریم پی گیری مسائل بی فایده در حوادث تاریخی را به تمسخر میگیرد. به عنوان نمونه، قرآن کریم پی گیری این مسئله در داستان اصحاب کهف که اینان چند نفر بودند را نکوهش میکند.
بیشتر بخوانید: ۳ وصیت مهم امام علی (ع) قبل از شهادت
مسئله عبرت آموزی در برخی از آیات نیز، صریحاً ذکر شده است. به عنوان نمونه:
الف ـ در سوره آل عمران آیه ۱۳ عنایت حضرت حق به رزمندگان جنگ بدر و القاء رعب در دل دشمنان را مایه عبرت صاحبان بصیرت بیان میکند. قَدْ کانَ لَکمْ آیةٌ فِی فِئَتَینِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَی کافِرَةٌ یرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَأْی الْعَینِ وَاللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِک لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ»
در دو گروهی که در میدان جنگ بدر باهم روبرو شدند، نشانه و درس عبرتی برای شما بود. یک گروه در راه خدا نبرد و جمع دیگری که کافر بودند (در راه شیطان پست) در حالی که آنها گروه را با چشم خود و برابر آنچه بودند میدیدند (و این عاملی برای وحشت و شکست آنها شد و خداوند هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) با یاری خود تأیید میکند). در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت.
عبرتی که حضرت حق در پی گوشزد کردن آن است این است که در جنگ، ایمان حرف اوّل را میزند نه نیرو و سلاح، اگر ایمان بود عنایت حق هم هست «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَکم»
اگر شما خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری کرده ثابت قدم میدارد.
امّتی که پشتیبانی نیرومند همچون حضرت حق را داشت شکست ناپذیر است، به شرط آن که وفادار به ایمان و اعتقاد خود بمانند.
در جنگ بدر جبهه کفر ۱۰۰۰ نفر بودند به همراه تجهیزات فراوان و جبهه ایمان ۳۱۳ نفر بودند با تجهیزاتی فوق العاده اندک (۷ شتر، ۲ اسب، ۶ زره، ۸ شمشیر)، ولی عنصر ایمان که عنایت حضرت حق را در پی آورد، سرنوشت جنگ را به نفع مسلمین رقم زد و کفار با آن همه تجهیزات با دادن ۷۰ کشته و اسیر شکست سختی خوردند و زبونانه به مکه بازگشتند.
ب ـ در آیات اول سوره حشر، قرآن کریم ماجرای غزوه بنی النضیر و توطئه یهودیها علیه مسلمین و برخورد شدید لشکر اسلام را بیان میکند.
آنگاه در نتیجه گیری، امر به عبرت آموزی میکند. فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الأبْصَارِ» پس عبرت بگیریدای صاحبان بصیرت.
فاعتبروا از ماده «عبور» است. به اشک چشم «عبره» میگویند، به خاطر عبور قطرات اشک چشم. به «عبارت» از آن رو عبارت میگویند که مطالب و مفاهیم را از کسی به دیگری منتقل میکند و «تعبیر خواب» از آن جهت است که انسان را از ظاهر به باطن منتقل میکند.
دستور این است که صاحبان بصیرت این حوادث را آئینه قرار داده حوادث زندگی را با الهام از آن تحلیل کنند. در این آئینه میبینند که تنها دژ تسخیرناپذیر دژ ایمان است و دژهای دیگر هرچند پولادین باشد، در برابر سلاح ایمان فرو میریزند. آن چنان که «دژ یهود بنی النضیر» با همه استحکامی که داشت فرو ریخت.
این عبرت در قصه بنی النضیر است!
ج ـ قرآن کریم، پس از آن که داستان پر فراز و نشیب زندگانی حضرت یوسف را بیان میکند، هدف از بیان این قصه انسان ساز را عبرت آموزی بیان میکند: لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأولِی الألْبَابِ» این که داستان حضرت یوسف برای صاحبان درک خالص عبرت است، بدین جهت است که دهها قطعه عبرت آموز در این داستان هست، خنثی شدن مکر دشمنان، بی گناه بودن یوسف و رسوائی زلیخا و زنهای دیگر در نتیجه پاکی و پاکدامنی و... و به این ترتیب، این حقیقت روشن شد که هدف قرآن کریم از بیان همه حوادث عبرت آموزی است. پس، باید با الهام از قرآن کریم حادثه عاشورا را از همین رهگذر مورد بررسی قرار داد.
پینوشتها:
۱. «تفسیر کشّاف»، ج ۱، ص ۳۵۵،
۲. «بحارالأنوار»، ج ۱۴، ص ۴۹،
۳. سوره اعراف، آیه ۱۶۳،
۴. سوره اعراف، آیه ۱۶۴،
۵. «تفسیر برهان»، ج ۲، ص ۴۲؛ این سخن از ابنعبّاس نیز در «تفسیر مجمع البیان» ذیل آیه مورد بحث نقل شده است
۶. سوره اعراف، آیه ۱۶۵،
۷. سوره اعراف، آیه ۱۶۶،
۸. از ظاهر آیات بر میآید که کیفر مسخ شدن منحصر به گنهکاران بود
۹. «بحارالأنوار»، ج ۱۴، ص ۵۶، روایت ۱۳،
۱۰. سوره بقره، آیه ۶۶
منبع: مشرق / حوزه.