هر سال همزمان با سالروز شهادت میرزا تقی خان فراهانی ( امیرکبیر ) یادی از خدمات استثنایی مردی شجاع می شود که به حق به عنوان پدرنوسازی و توسعه ایران از او یاد می شود. امیر وطن دوستی که در یکی از ابهام آلود ترین مقاطع تاریخ ایران با نگاهی مقتدر به دنبال نوسازی ایران بود و تلاش کرد که کشور را از عقب ماندگی های تاریخی دوران رنسانس و انقلاب صنعتی نجات دهد.
پس از تجلیل از شخصیت امیرکبیر، اگر بخواهیم به دور از اسطوره سازی ها به صورت گفتمانی و زمینه ای دوران او را تحلیل کنیم، خواهیم دید که وی نخستین بارقه از بیداری ایرانیان پس از یک خواب چند صد ساله بود که بعد از حکومت شاه عباس صفوی، چندین پادشاه و حتی سلسله را از آنچه در جهان اتفاق افتاده غافل نموده بود. به عبارتی گرچه بدنامی شکست در نبردهای سنگین ایران و روسیه در دوران فتحعلی شاه و ننگ جدا شدن بخش های مختلف ایران در زمان پادشاهان بعدی قاجاری و پهلوی بیشتر با شاهان قاجاری پیوند خورده اما واقعیت این است که چه در زمان قاجار و چه پیش از آن، حتی در زمانی که زیر سایه شمشیر و نبوغ نادرشاه ابیوردی مرزهای پاشیده شده ایران دوباره بزرگ شد، ما از مساله توسعه و نوسازی غافل بودیم و زمانه قاجار موسم تجلی این غفلت تاریخی بود.
ایرانیان گرچه بعد از شکست در جنگ چالدران، اندیشه نوسازی و شکوفایی و سیاست ورزی و آبادانی را در بخشی از دوران صفویه دنبال کردند، اما اختلافات داخلی و ساختار شکننده قدرت و نفوذ خارجی هیچ گاه اجازه نداد، ایرانیان به غیر از وقایع روزمره و دغدغه های ارضی و قومی در جایگاه نقش تاریخی خود به نسبت ایران و جهان و اندیشه توسعه ای و هژمونیک خود فکر کنند.
ضعف نظام عقلانی در دستگاه صفوی و شورش های پیاپی ناشی از آن به علاوه جنگ های پی در پی و خونریزی هایش از شاه عباس تا اواسط دوره قاجار، وضعیتی ایجاد کرد که هیچ چاره ای جز نوسازی باقی نگذاشته بود. وقایع بعد از شهادت امیرکبیر و ادامه برخی از پروژه های وی مانند دارالفنون و واکسیناسیون، راه اندازی مطبوعات، اندیشه ارتش مدرن و... نشان می دهد، هیچ چاره ای جز نوسازی برای کشور نبود اما آنچه در این میان امیرکبیر را از سایر طرفداران نوسازی و توسعه در زمان ناصرالدین شاه متمایز می کرد، اصالت اندیشه نوسازی در فکر میرزا تقی خان بود.
واقعیت این بود که به خاطر علایق شخصی و قریحه های ناصرالدین شاهی اندیشه توسعه در زمان طولانی پادشاهی او به صورت جسته و گریخته دنبال شد اما تفاوتی که میرزا تقی خان از سایر صدر اعظم های ناصری داشت، زیربنای فکری بود که امیر در بحث نوسازی داشت.
امیرکبیر با هدایت دستگاه قاجاری به سمت یک نوسازی درون زا و تا حدی بلندپروازانه و اقتدارگرا در پی ایجاد فضایی برای استقلال فکری و فرهنگی جامعه پیش از رسیدن به توسعه اقتصادی بود و به همین دلیل راه اندازی دانشگاه جدید و مطبوعات برای آگاهی مردم را از اهم اقدامات خود قرار داد.
استقلال خواهی او باعث واپس گرایی و فرو غلتیدن وی در خرافات و افکار عجیب و غریبی نشد که شاهان متاخر صفوی را از قافله پیشرفت دور انداخت و به همین خاطر هم امیر از علم و دانش غربی برای پیشبرد اندیشه هایش بهره برد اما با این حال، ارتباط امیر با خارجی ها بسیار خاص و ویژه بود و هیچ گاه از سر حقارت یا وادادگی برخورد نکرد.
گرچه امیر و فرجام و اقدامات واپسین او،را نمی توان کاملا درست و حساب شده دانست و نقدهایی نیز به عملکرد و یارگیری سیاسی او در پایان صدرات و پس از آن وارد است اما واقعیت آن است خارج از اسطوره گرایی افراطی، امیرکبیر می تواند نماد تفکر واقع بین، خلاق و پیشتاز در جهت توسعه و نوسازی در تاریخ ایران باشد و صد افسوس که تضاد با دیدگاه های امیرکبیری همچنان یکی از مهمترین مباحث مورد مناقشه در جامعه ماست.
انتخاب نوع و روش نوسازی که از پذیرفتن اصل آن حساس تر و مهم تر است. معمایی که اگر درباره جواب آن توافق نشود، سرنوشت همه کشور ما و نخبگان واقعی اش و نتیجه تلاش های آنها مشخص و ملموس نخواهد شد.