جایی دنج در یکی از کوچههای منتهی به خیابان شهید سپهبد قرنی، حوالی خیابان طالقانی، محدودهای که بیشتر آن را با مغازههای صنایعدستی زیبایش میشناسیم، عینکفروشی فعالیت دارد که بهتر است بگوییم بیشتر شبیه
کلکسیون عینک و صاحب این مغازه متفاوت هم «جعفر محقق رشید» است که خودش را یک مجموعهدار میداند تا عینک فروش.
اگر برای خرید عینک بخواهید به اینجا بروید حتماً باید نشانی دقیق را داشته باشید، وگرنه پیداکردن مغازه، کار راحتی نخواهد بود. انتهای یک کوچه بر سردر یک آپارتمان ۴ طبقه با خط خیلی ریز نوشته شده؛ «عینک محقق». پلهها را که بالا میرویم در پاگرد آخرین طبقه، از میان گلدانهای متعددی که از نرده پلهها و بر در و دیوار آویزان است، باید تصورات خود را از عینکفروشی کنار بگذارید و وارد شوید. عینکفروشی محقق به همه چیز شبیه است جز مغازه
عینک.
به این کلکسیون خوش آمدید
روی سقف و دیوارها، میان راهروی وسط و جایجای اتاق، تا چشم کار میکند تعدادی عینک آویزان، نصب و کپهکپه قرار داده شده است. روی همه پیشخوانها نیز عینک ریخته شده، عینکهای متنوع از هر رنگ و برندی روی هم تپهای را تشکیل دادهاند که همه اینها به مشتریان گوشزد میکند در اینجا راه سختی برای پیدا کردن عینک خاصشان در پیش خواهند داشت.
محقق که در اینجا حدود از یک دهه قبل مجموعه عینک دایر کرده تا به گفته خودش در کنار کسب و کار، کمی هم برای دلش زندگی کند، از حدود ۴۰ سال قبل عینک میفروشد. او میگوید: «کارم را با ۲۰هزار عینک شروع کردم. تا اینکه ۱۰ سال پیش یکی از تاجران بازار عینکهایش را یکجا برای فروش گذاشت. حدود ۸۰ هزارتایی میشد. عینکهایی بسیار قدیمی و برند را با هم خریدم. وقتی که تعداد عینکهایم زیاد و جایم کوچک شد تصمیم گرفتم اینجا بیایم، جایی بزرگتر و کلکسیون عینکهایم را به این سبک و سیاق راه انداختم.»
عتیقههای چند هزارتایی
وقتی تصمیم گرفته همه عینکهای تاجر بازار را یکجا بخرد، خیلی از دوستان و خانواده او را سرزنش کرده و گفتهاند عینکهای قدیمی بیخریدار را خریده و پولش را دور ریخته است، ولی او گوشش به این حرفها بدهکار نبوده و کار خودش را کرده است. محقق میگوید: «آن زمان با پول عینکها میتوانستم یک خانه خیلی بزرگ یا یک ویلای شیک در اطراف تهران بخرم. کاری که خیلی از همکارانم میکردند، ولی من این عینکها را خریدم و اکنون نیز از داشتن این مجموعه عتیقه و زیبا خوشحالم. گاهی آدم باید برای دلش کار کند نه چیز دیگر.»
او در این مجموعه نه چندان بزرگ، ۵۰۰ هزار عینک عتیقه و خاص از سالهای بسیار دور دارد که هر از گاهی پیشنهادهای خوبی هم از گوشهو کنار به او میرسد که حاضرند یک عینک خاص مجموعهاش را به قیمت گزاف بخرند، ولی او حاضر نیست آنها را بفروشد.
نمونههای خاص
در میان عینکهایش از برند کشورهای مختلف دیده میشود. ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی، آلمانی که همگی نو هستند. او میگوید: «تعداد عینکها که زیاد شد به اینجا آمدم. آنهایی که برند و عتیقه بودند را روی دیوارها و سقف نصب کردم و همانجا گذاشتم برای اینکه کلکسیونم دست نخورد، فروشی هم نیستند. آنهایی که روی پیشخوان مغازه چیدهام، چینی و کرهای و جدیدتر هستند و فروشی.»
مراجعان این مجموعه چطو میتوانند در میان کپههای روی هم، عینک موردنظر خود را انتخاب کنند؟ محقق اینطور پاسخ میدهد: «خیلی سخت. مردم وقتی میآیند اینجا گاهی تا ۲- ۳ حتی ۴ ساعت هم میگردند، آخر سر نمیتوانند عینکشان را انتخاب کنند و میروند. معمولاً در این مواقع به آنها میگویم که سعی کنند با یک همراه بیایند شاید در این صورت بتوانند چیزی بپسندند.»
عینک سلبریتیها
فیلم شهرزاد را یادتان هست. عینکی را که فرهاد میزد، چطور؟ همه عینکهای این سریال متعلق به کلکسیون آقای محقق است. او میگوید: «برخی از مشتریان عینکهایم، تهیهکنندگان و سازندگان سریالها و فیلمهای سینما و تلویزیون هستند و در فیلمهای معمای شاه، اژدها وارد میشود، طالقانی و آثار هنری بسیار دیگری که حضور ذهن ندارم، از عینکهای این مجموعه استفاده شده است.»
روی دیوارهای مغازه هم عکس افراد و چهرههایی دیده میشود که اینجا آمدهاند و محقق با آنها عکس یادگاری گرفته و برخی را هم به درودیوار زده، تصویر تعدادی را هم نصب نکرده است. او دراینباره میگوید: «چون آنها خوششان نمیآید. عکسهایشان را برای خودم و ثبت در خاطراتم نگه داشتهام.»
او ادامه میدهد: «مثلا تهیهکننده اینجا میآید و عکس عینکی را که شخصیت مورد نظرش در عالم واقعی استفاده میکرد، نشان میدهند و من، چون همه مارکهای قدیمی را دارم، نمونه نو و استفاده نشده همان مارک را به او میدهم. گاهی در یک فیلم ۱۵ ـ ۲۰ عینک از اینجا کرایه میکنند مثل فیلم شهرزاد که بسیاری از بازیگران آن عینکی بودند. حتی مشابه عینک شخصیتهایی از جمله آیت الله طالقانی و شهید چمران و... را دارم که در فیلم و سریالهای مربوطه از اینها برای بازیگر نقش این افراد استفاده شده است.»
فقط به عشق جوانان
بیشتر مشتریانش جوان هستند؛ همانها که میخواهند مانند دوران پدربزرگ و مادربزرگهایشان عینک بزنند و با عینکهای روزگار گذشته، خاطرهبازی کنند. محقق میگوید: «جوانان، عمدتاً دانشجویان، در گروههای ۳ـ ۴ نفره اینجا میآیند و چند ساعتی میان عینکها میچرخند، حرف میزنند، میخندند، عکس یادگاری میگیرند، آخر سر یا عینک مورد نظرشان را انتخاب میکنند یا انتخاب نکرده میروند.»
فضای انبار عینک محقق آنقدر با عینک پر شده که جا برای حضور همزمان ۲ـ ۳ نفر نیست. تعداد مراجعان که زیاد میشود، سر و کله زدن با آنها و تحمل این همه شلوغی که از انرژی جوانی برمیخیزد، حوصله میخواهد. محقق تأکید میکند: «گاهی خسته میشوم، ولی به عشق همین جوانان این مجموعه را سرپا نگهداشتم و همچنان اداره میکنم. تا آنجا که بتوانم کارم را ادامه میدهم.»
برای دلم کار میکنم
محقق ۶۶ ساله است و ۲ فرزند دارد که هر یک، کسب و کار و زندگی مستقل خودشان را دارند. او همچنان مشتاق انجام همانکاری است که میگوید مدتها پیش برای دلش راه انداخته و حاضر نیست آن را با چیزی عوض کند. محقق میافزاید: «الان هر کاسبی در بازار بخواهد عینکهایش را یکجا بفروشد، من را به او معرفی میکنند و میگویند برو پیش محقق. من هم با وجودی که گاهی پیشنهادهای وسوسهانگیزی بهم داده میشود، حاضر نیستم حتی یکی از این عینکها را بفروشم. شما اگر چیزی را دوست داشته باشید آن را میفروشید یا همیشه پیش خودتان نگهش میدارید؟ من از این کار لذت میبرم و فعلاً مجموعهام پاتوقی برای علاقهمندان به عینکهای خاص، عتیقه و قدیمیپسند شده، برای بعد از من هم خدا بزرگ است و حتماً اتفاقهای خوبی خواهد افتاد.»
منبع: همشهری آنلاین