چندسالی است نوع خاصی از کتاب
قصههای کودکانه مد شده که قهرمانشان، نه شخصیتی خیالی بلکه فرزند شماست؛ اوست که داستان را پیش میبرد، در صفحات کتاب، بهجای تصویرسازی عکس او را میبینیم، پایان قصه هم عموما نتیجهگیری پندآموز و گلدرشتی است که از زبان کودک میخوانیم. ترکیبی از هرلحاظ اشتباه که نه متخصصان حوزه ادبیات، آن را درست میدانند و نه روانشناسان کارکرد تربیتیاش را تأیید میکنند. مدتی است تبلیغ کتاب داستانهای اختصاصی به ویژه برای روز دختر و... دوباره در فضای مجازی رونق گرفته، فکر کردیم بد نیست نگاهی دوباره به این موضوع داشتهباشیم با این توضیح که آن چه در ادامه خواهیدخواند، چکیده نظر صاحبنظرانی است که پیش از این در آن پرونده از آنها کمک گرفتهایم.
قصههایی نهچندان اختصاصی
روند سفارش دادن کتابقصههای اختصاصی به اینترتیب است که اسم و جنسیت فرزندتان را در سایتهای عرضهکننده این کتابها وارد و از بین طبقهبندیهای محدود، ویژگیهای شخصیتی و موارد دوستداشتنی او را انتخاب میکنید. فرض بر این بودهاست که همه بچهها در پنج، شش ویژگی شخصیتی مثل باهوش و شجاع بودن مشترکاند، صورتی و آبی و چندرنگ دیگر را دوست دارند و همهشان عاشق فضانوردی و دایناسورها هستند. فردیت کودک نقشی در این داستانها ندارد و همه بچهها فارغ از رده سنی و تفاوتهای فردی، در یک گروه بسته گنجانده میشوند. در مرحله بعد یک متن چندخطی مهرآمیز خطاب به فرزندتان مینویسید و عکس اش را برای قرارگرفتن روی جلد آپلود میکنید. چندثانیه بعد داستانتان آماده است. الگو از پیش مشخص و قصه جلوتر نوشته شدهاست، فقط اطلاعات مختصری که شما از فرزندتان به سایت میدهید، در جاهای خالی قرار میگیرد. محتوا سطحی، سادهانگارانه، پررنگولعاب و ظاهر پندآموز است، اما نهتنها کارکرد تربیتی ندارد که در بسیاری زمینهها تأثیر سوء میگذارد.
از دست رفتن حق انتخاب و لذت کشف
در این کتابها والدین فرزندشان را میگذارند وسط قصهای که خودشان برایش انتخاب کردهاند. در قصههای مرسوم، کودک میتواند خودش را بهجای شخصیتهای متفاوت بگذارد. میتواند تصمیم بگیرد که ازبین شخصیتهای داستان «خرگوشه» باشد یا «آدمه» یا «خرسه». در داستانهای اختصاصی، اما نهتنها هیچ حق انتخابی ندارد، بلکه امکان و لذت کشف هم از او گرفته میشود. اگر برای بچهها قصه خواندهباشید، حتما از زبانشان شنیدهاید که «آها! اگه من بودم، فلان کارو میکردم» و «من دوست داشتم بهجای فلان شخصیت باشم». این کشف و همذاتپنداری با شخصیتها در کتابهای موردبحث جایی ندارند.
محتوای نازل و لطمه به عزتنفس
بچهها در داستانهای اختصاصی، به ویژگیهایی متصف میشوند که ازنظر روانی آنها را تحتفشار میگذارد. والدین و مربیان نباید هیچ باری را به کودکان تحمیل کنند؛ جملاتی مثل «تو هنرمندی» و «تو بهترینی»، وظیفه بزرگ و فشاری است که به کودک تحمیل میشود. وقتی کودک ازعهده شبیه شدن به این ارزشگذاریها برنیاید، احساس شکست خواهدکرد و عزتنفس اش آسیب میبیند. بهعلاوه محتوای این کتابها هم خیلی نازل است، فاقد ارزش داستانیاند و با اینکه ممکن است ایده خوبی داشتهباشند، ولی پرورانده نشدهاند، چون نویسنده خودش را ملزم کردهاست که ایده را به قهرمان داستان بچسباند و بهزور پیامی عبرتآموز را منتقل کند.
دامن زدن به خودخواهی
کتابقصههای اختصاصی با ادعای افزایش اعتمادبهنفس بچهها تولید میشود و فرض بر آن است که اگر کودک، مرکز جهان و قهرمان دنیای خود قلمداد شود، اعتمادبهنفس اش بالا خواهدرفت، اما آنچه عملا اتفاق میافتد پیش بردن بچههاست بهسمت خودخواهی. این کتابها درواقع بیشتر به
والدین مربوط هستند تا بچهها، فرصتی که پدرومادرها به دیگران نمایش بدهند که «این بچه منه!» ارزشگذاری کودک با صفاتی مثل «بهترین» و «زیباترین» و «باهوشترین» علاوهبر فشارزا بودن برای کودک، ریشه در ضعف اعتمادبهنفس والدین دارد و حتی اگر در نگاهی خوشبینانه به افزایش اعتمادبهنفس کودک منجر شود، اعتمادبهنفسی کاذب خواهدبود که خود کودک در ساختن آن نقشی نداشته و از جیب پدرومادرش بیرون آمدهاست.
بیشتر بخوانید
منبع : خراسان