۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۷:۰۲

بیدارشو زندگی سلامی دوباره داده است

امروز هوا را ببوس، آب را بخندان، درختان را نوازش کن و با عشق به دنیا سلام کن.
کد خبر: ۵۳۴۵۴
بوی بهار می‌دهی‌ای گل نورسیده ام                    باز کن این پنجره را، بال گشاده دیده ام
شور من و ترانه ام خیزش عاشقانه ام                  در طلب نگاه تو سردی دی کشیده ام
----------------------------
گلدان گل

"راستی چیست؟ "گفت:آن است که دل، پیش‌تر از زبان گوید.
بشنوید 
"هوای دلبر" گوینده خانم نصیرزاده ادیتور عباسی
 
 
__________________________
شگفتیهای بیابان
بال بگشا زمین برای من و تو کوچک است آسمان‌ها سهم پرواز ماست دلت را به کهکشانی ازعشق و محبت گره بزن لباس چرک تن را در آبی عشق بشورجور دیگر ببین جور دیگر زی .رسالت انسان فراتر از خاک است.
امیرآزاد
بشنوید 
"خیال کن " نویسنده امیر ازاد اجرا شعله ازاد ادیتور عباسی
 
 
"توبه کن" علیرضا قربانی

 

بلوچ
دل دل دلی تو دل مرا مرنجان
چرا چرا چه معنی مرا کنی پریشان
بیا بیا و بازآ به صلح سوی خانه
مرو مرو ز پیشم کتف چنین مجنبان
تو صد شکرستانی ترش چه کردی ابرو
سبکتر از صبایی چرا شوی گران جان

تارزن

بشنوید 
"خواهم امد " اجرای زنده یاد محمد رضا مفرد



"یا راحم العبرات" نویسنده خانم پناه گوینده خانم خواجه نصیر ادیتور عباسی
 

شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سرگذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می‌گفتند به بهشت رفته استآدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می‌رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی‌خواهدهر کس به آنجا برسد می‌تواند وارد شود آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی‌دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:آن شخص را که به دوزخ فرستاده ایدآمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرف‌های دیگران گوش می‌دهد. در چشم هایشان نگاه می‌کند.. به درد و دلشان می‌رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفتگو می‌کنند. یکدیگر را در آغوش می‌کشند ومی بوسند. دوزخ جای این کارهانیست بیایید و این مرد را پس بگیرید وقتی راوی قصه اش را تمام کردبا مهربانی به من نگریست و گفت: با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند
پائولو_کوئلیو
اجابت
ممنون از اینکه همراه با ما وپادکستهای سایه های سبز تابناک جوان هستید .

عباسی

 
 







ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها