بدون شک یکی از ابزارهای موفق در پیشبرد اهداف و پیروزی انقلاب اسلامی هنر است. کم نبودند هنرمندانی که پابه پای همه اقشار مردم برای
پیروزی انقلاب در صحنه بوده و برای رسیدن به اهداف آرمانی خود تلاش کرده اند. استاد جعفر حسنپور کهنمویی متولد ۱۳۲۴ در تبریز یکی از هنرمندان متعهد است که برای هنر انقلاب واقعا زحمت کشیده است.
مجذوب دنیای رنگها شدم
استاد کهنمویی صحبتهایش را از دوران تحصیل آغاز کرد و گفت: سال ۱۳۳۴ کلاس چهارم ابتدایی بودم از هنر زیبای سیاه قلم خوشم آمد، در سال ۱۳۳۶ مجذوب دنیای رنگها شدم و خاطرات خوبی برایم رقم زد. به صورت خودجوش پودر رنگ، ژلاتین و آب را با هم مخلوط کرده و آبرنگ میساختم.در سال ۱۳۳۷در میدان نماز فعلی وارد دبیرستان سعدی شدم و معلم هنر مرا به ادامه هنر نقاشی تشویق کرد. دنیای جذاب رنگها اجازه نداد در دبیرستان امیرخیزی ادبیات بخوانم، هرچقدر تلاش کردم دیدم نمیتوانم ادبیات بخوانم و باید به سمت هنر بروم. هنرستان هنرهای زیبای تبریز را شناخته و در سال ۱۳۴۱ ثبت نام کردم، شور و شوق بسیار بالایی داشتم، در آزمون کنکور باید مجسمه طراحی میکردیم که من در این آزمون نیز رتبه اول را به دست آوردم.
در هنرستان هنرهای زیبا استاد میگفت اول باید طراحی را خوب یاد بگیرید تا به رنگ روغن برسید، برای همین در خانه انواع کارهای هنری را خودم تجربه کردم. برای مثال چوبهای سرو را گرفته و به صورت اُریب بریده و روی آن نقاشی کرده و میساختم. قبلا دبیر هنر در سال ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹نحوه بوم سازی را نیز به من آموخت. در آن سالها در سن جوانی در نقاشی و طراحی پیشرفت زیادی کرده بودم، ولی دلم نمیخواست کسی مرا " استاد" صدا بزند، یک روز استاد نخجوانی گفت" کهنمویی نه تنها هنرمند بلکه استاد است" در آن سال دوره هنرستان را با رتبه" بسیارخوب" به پایان رساندم.
سربازی اجباری
آن سالها " هادی هدایتی" وزیر آموزش و پرورش بود و افراد با مدرک دیپلم را استخدام میکرد. ولی " مهرداد پهلبد" شوهر خواهر شاه، هنرهای زیبا را منحل کرد و مدرک دیپلم ما را قبول نکرد و بالاجبار ما را به سربازی فرستادند.۱۸ یا ۱۹ نفر فارغ التحصیل هنرهای زیبا بودیم که باید اجباری به سربازی میرفتیم، دوره آموزشی سربازی من در تبریز و بقیه هم دورهایها در سراب بودند. بعد از آن مرا به عنوان " سپاه دانش" به اراک منطقه " بزچلو کمیجان" و روستای "فریس آباد" فرستادند. قرار بود در این روستا به بچهها درس بگویم، ولی وقتی به آنجا رسیدم، جا و مکانی به من ندادند بعد از حرف و حدیث بسیار خانهای دادند که در سرمای شدید اراک به پنجرهها گونی چسبانده بودم.
در آن روستا یک مدرسه تاریک و کهنهای بود که قرار بود محل تحصیل باشد. در این مدرسه فعالیت خود را با روحانی روستا شروع کردیم یک روز من درس میگفتم و یک روز آن روحانی.در کنار درس دادن سرکلاس مداحی هم میکردم. دانشآموزان در منزل به والدینشان گفته بودند " یک نفر سپاه دانش آمده و در کلاس مداحی هم میکند" والدین هم به شدت از این موضوع استقبال میکنند. علت استقبال آنها این بود که افراد سپاه دانش معمولا تابع شاه بودند و افراد مذهبی و مومن میان آنها بسیار کم بود.استاد کهنمویی خاطره پایان خدمت سربازی و خداحافظی از مردم روستای " فریس آباد " را یکی از خاطرات فراموش نشدنی خود ذکر کرد و افزود: بالاخره دوران خدمت به عنوان" سپاه دانش" در روستای بسیار محروم " فریس آباد" به پایان رسید. روزی که از مردم روستا خداحافظی میکردم هنوز هم به یاد دارم، چون ماشین شخصی و راهی برای رفت و آمد نبود اتوبوسها نیروهای سپاه دانش را به روستا آورده و وقتی دوره آنها تمام میشد آنها را بر میگرداندند.آن روز همه اهالی روستا آمده بودند، من هم مثل آنها گریه کنان بودم و با چشمانی گریان از همدیگر خداحافظی کردیم، ولی بعد از گذشت ۵۵ سال باز هم با آنها در ارتباط هستیم.بعد از اتمام سربازی در شهر پاوه به عنوان معلم استخدام شدم. دامنه اورامانات که یک منطقه خطرناک و صعب العبور بود مناظر بسیار زیبا و بکری برای طراحی بود. در آنجا نیز در خانه" کاه دان" کدخدا مستقر شدم و به شدت روزهای سختی داشتم و سپس به کرمانشاه آمدم.
در کرمانشاه نیز روزها به سختی سپری شد، در آن سال تقاضای انتقال به مرند کرده و تعهد دادم به جای استخدامیهای سال جدید باشم. فعالیتهای هنریام باعث شد مرا به انیستیتوهنری تهران دعوت کنند. برای ادامه تحصیل به تهران رفتم، ولی مرا به عنوان استاد پذیرفته و گفتند "نیازی به آموزش دیدن شما نیست، نمره ات محفوظ است " به این ترتیب در این دو سال فوق دیپلم گرفتم. در تهران اوضاع به هم ریخته بود، فساد همه جا را پر کرده بود با وجود اصرار بر سکونت من در تهران، ولی من به تبریز بازگشتم. در مدرسه داریوش تبریز در کارگاه زیرزمین با یک میز و تخته چند نفر دانشآموز را کنار هم جمع کرده و برایشان نقاشی یاد دادم به طوری که از ۲۵ نفر شاگرد نقاشی ۱۴نفرشان در مسابقات شهرستانی رتبه اول شده و به مسابقات کشوری راه یافتند.
از سال ۵۶ مبارزات انقلابی آغاز شد
استاد کهنمویی در کنار آموزش و تدریس فعالیتهای هنری فعالیتهای مبارزاتی خود علیه حکومت پهلوی را آغاز میکند آن چنانکه میگوید: همزمان با کارهای تدریس نقاشی و فعالیت هنری در سال ۵۶، ۱۳ فعالیتهای مبارزاتی خود را به همراه سایر دوستان مذهبی، آشنایان و جوانان انقلابی آغاز کردم.وی با اشاره به فعالیتهای مبارزاتی پدر مرحومش در بازار تبریز اظهار داشت: حدود ۱۲۰ سال پیش پدرم تیمچه شعربافان را در بازار تبریز احداث کرده بود، پدرم تاجر ابریشم بود و شعربافان به معنای ابریشم بافان است. درسال ۱۳۳۱ مرحوم آیه الله میرزا فتاح شهیدی تبریزی اعلی الله مقامه الشریف مجتهد کبیر و مشهور تبریزی دار فانی را وداع گفت. هنوز هم به یاد دارم که به حجره پدرم در بازار و راسته شعربافان تشریف میآوردند. ایشان با حکومت طاغوتی پهلوی بسیار مخالف بود و در مورد مبارزه بر علیه حکومت ستمشاهی پهلوی صحبت میکرد. البته بنده در زمان رحلت ایشان ۸ ساله بودم و چنان متوجه جو موجود نبودم.
ایشان واقعا از لحاظ علمی و معنوی سرآمد بود. با اینکه اکثر مردم از ایشان درخواست تحریر رساله توضیح المسائل میکردند، ولی ایشان با اینکه از مرحوم حضرت آیت الله العظمی میرزا محمدحسین نائینی اجازه اجتهاد داشت و در زمان سکونت در نجف از سه مدرس برتر حوزه علمیه نجف بود تا زمانی که مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (ره) در قید حیات بود از تحریر رساله توضیح المسائل خودداری کرد و فتاوای آقاسید ابوالحسن اصفهانی که عامه شیعه مقلد ایشان بودند را ترویج میکرد. نقل است که مرحوم آقای اصفهانی (ره) فرموده بود" زعامت حوزه نجف شایسته آقا میرزا فتاح است".
استاد کهنمویی با اشاره به روشنگری علما در مساجد و هیاتها اظهار داشت: اکثر مجتهدین و شعرا در مراسمها و هیاتهای بازار حضور داشتند. رابطه روحانیت و مردم در مساجد بازار به هم پیوسته و منسجم بود. علما در هیاتهای عزاداری به روشنگری میپرداختند و من، چون در جمع بازاریان بودم به همراه سایر جوانان انقلابی از این طریق در جریان رخدادها قرار میگرفتیم. وی با اشاره به مبارزات
امام خمینی (ره) افزود: به دلیل اعتراض به لایحه کاپیتولاسیون امام را به ترکیه و از ترکیه به عراق تبعید کردند و سرانجام فرزند بزرگوارشان حاج آقا سید مصطفی را در سال ۱۳۵۶شهید کردند. خدا میداند که حضرت امام از سوی ذات اقدس الهی مامور شد تا کلا وضع را عوض کند.
تصاویر امام در کشور جمع شد
ترس و ارعاب در کشور ایجاد شد و جو خفقان همه جا را فرا گرفت و تصایر امام در کشور جمع شد. برخی از مجتهدین و علما مردم را به سکوت دعوت کرده و میگفتند" چارهای نیست، باید تقیه کرد و با وضع موجود ساخت" بالاخره شاه مسلط شد. ولی انقلاب در پستوی خانهها و به صورت مخفیانه و شبانه و زیرزمینی جوشید، شهید نواب صفوی رحمه الله علیه و شهید بخاراییها به صحنه آمدند و مبارزات ادامه پیدا کرد.
کشیدن اولین تصویر امام
استاد کهنمویی با اشاره به اینکه برای اولین بار در سال ۱۳۴۲ تصویر حضرت امام را نقاشی کرده است ادامه داد: در سال ۱۳۴۱ و ۴۲ تصویر حضرت امام خمینی (ره) را کشیدم، ولی بعد از آن دیگر فعالیتها به صورت مخفیانه انجام میشد. عکس کوچکی از حضرت امام داشتم که لای پشت آینه مخفی کرده بودم. تصاویر حضرت امام را در کاغذهای A۳ کشیدم.
خانه ما در خیابان خیام روبه روی مسجد امام خمینی (ره)، مقر زیرزمینی و مخفیانه بچههای انقلاب بود. پیش خود میگفتم خدایا بالاخره این پیر میآید و همگان را از این مصیبتها میرهاند. در روزهای آخر مبارزات انقلابی در سال ۱۳۵۷ قیامهای مردمی به اوج خود رسیده بود، هر روز راهپیماییهای گستردهای در شهرها برگزار میشد. در دوران مبارزه انقلابی برادرزادهام گفت" اکنون که فعالیتهای انقلابی به اوج خود رسیده است بیا تصویر امام را دوباره بکش". چون رنگ اتومبیل زود خشک میشود این بار تصویر چهره امام را از روی عکسی که سال ۱۳۴۲ در پشت آینه مخفی کرده بودم مجددا کشیدم. از ترس فاش شدن کارهایم توسط اهل محل تصویر را نصف شب میکشیدم و تابلو میساختم. فردا صبح راهپیمایی بود، این تابلو به میدان نماز برده شد. آن روز مرحوم آقای خلخالی نماز ظهر و مرحوم آیت الله انگجی نماز عصر را خواندند، ازدحام جمعیت بسیار زیاد بود میترسیدم این تابلو در ازدحام جمعیت انقلابی خراب شده یا گم شود. انقلابیون تابلو را به منزل برادر آیت الله قاضی بردند. من هم از راه میانبر رفتم و دوستم اژدر مباشر از راه دیگرآمد، او شهید شد، ولی توفیق شهادت نصیب من نشد. در آن برهه با مارکسیستهای فرهنگی نیز درگیری شدید داشتم. بیدآبادی، فرمانده حکومت نظامی به یدالله رئیس کلانتری اسکو دستور داده بود ما را ترور کند. زیرا ما در آن زمان به زمان به تبلیغات میرفتیم که متاسفانه باز هم توفیق شهادت نیافتم. حضرت امام خمینی (ره) به فرانسه تبعید شده بود و عکسهای ایشان از فرانسه به آیت الله قاضی ارسال میشد و ایشان آن عکسها را به من میداد و من هم تصاویر متعددی از حضرت امام نقاشی میکردم.
شعار نویسی بر روی پرده اتاق پذیرایی
وی ادامه داد: اولین تصویری که در سال ۱۳۵۷ و قبل از پیروزی نقاشی کردم به میدان نماز بردند که در آن راهپیمایی در دست مردم بود بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ورودی بیمارستان علوی نصب کرده بودند و مدتها آنجا بود، ولی بعد از آن دیگر نمیدانم کجاست. در آن سالها نه فقط خلق تابلو بلکه
شعارنویسی نیز میکردم. یادم است پرده پنجرههای اتاق پذیرایی را در آوردم و روی پردهها شعارنویسی کردم.
نذر کرده بودم ۱۰۰ تابلو از چهره امام بکشم
نذر کرده بودم به نیت پیروزی انقلاب اسلامی ۱۰۰ تابلو از چهره امام خمینی (ره) به ابعاد یک متر در یک و نیم متر نقاشی کنم، ۱۵ تابلو را کشیدم بعد علما گفتند همین تعداد کفایت میکند، چون قادر به کشیدن این تعداد تابلو نخواهی بود. بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی این تابلوها را در ادارات و نهادهای دولتی و انقلابی پخش کردند.
استاد هنر تبریزی در ادامه با بیان اینکه زحمتهای زیادی برای این انقلاب کشیده شده و مردم هر کاری میتوانستند انجام دادند، گفت: برادرانم تاجر ابریشم بودند و بیشتر دارایی خود را برای انقلاب هزینه کردند. برادرانم محرم اسرار آیت الله قاضی بودند. در اوج مبارزات انقلابی علیه رژیم ستمشاهی وقتی در تظاهرات با گلوله یا گاز اشک آور سرکوب میشدیم حاج محمد اخوی من، بر روی مرحوم آیت الله قاضی میافتاد تا صدمهای به ایشان نرسد.
اعلامیههای امام خمینی (ره) و سایر علما از جمله اعلامیه و بیانیههای آیت الله قاضی را به صورت زیرزمینی چاپ میکردیم. در دوران مبارزات انقلاب هر فرد هر کاری میتوانست انجام میداد، تعدادی از مبارزین شعار نویسی و دیوار نویسی میکردند. تعدادی از جوانان عکس امام و شهدا را با کلیشه و شابلون به دیوار میزدند. جوانان باید بدانند این انقلاب در سایه چه زحماتی به پیروزی رسیده است، هم رهبر نهضت و هم مردم انقلابی هزینههای مادی و معنوی زیادی برای پیروزی انقلاب متقبل شدند. چه جوانانی به خاک و خون کشیده شدهاند تا سرانجام انقلاب اسلامی به ثمر نشست. از خداوند متعال عاجزانه درخواست هدایت خیانتکاران و منحرفین از خط انقلاب را داریم.
بیشتر بخوانید
منبع : فارس