فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها
تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
غزل شماره ۳۳۴ دیوان حافظ
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم.
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است، ولی نیست
در دست سر مویی از آن عمر درازم
پروانه راحت بدهای شمع که امشب
از آتش دل پیش تو، چون شمع گدازم
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی
مستان تو خواهم که گزارند نمازم.
چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی.
چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
محمود بود عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور
جز جام نشاید که بود محرم رازم
تعبیر فال
برای رسیدن به مقاصد، خود و دیگران را فدا نکنید تا به هدفهای متعالی برسید. ریا و تزویر نداشته باشید، یکرنگی راز موفقیت تان میباشد. همهی نقشههای شما برای آینده زمانی محقق میشود که سودای طمع را کنار بگذارید و رازتان را فاش نکنید. عاقبت کارتان خیر است.