فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها
تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
غزل شماره ۳۱۴ دیوان حافظ
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان میبستم
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست
دیرگاه است کز این جام هلالی مستم
از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور
در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زدهام تا هستم
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود.
چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
بوسه بر درج عقیق تو حلال است مرا
که به افسوس و جفا مهر وفا نشکستم
صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفت
آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم
رتبت دانش حافظ به فلک بر شده بود
کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم
تعبیر فال
بسیار انسان وفا پیشهای هستید و حاضر نیستید تحت هیچ شرایطی عهد خود را بشکنید. تا هر زمان که لازم باشد به پای معشوق مینشینید. تیر همهی رقیبان و حسودان به خطا رفته است. بیماری شما به زودی شفا پیدا میکند. نگران نباشید. از غم رهایی یافته و به حاجاتتان میرسید.