جوان ۳۲ سالهای که مدعی بود همسرش او را فریب داده و از کشور خارج شده است درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: با رتبه دو رقمی کنکور در یکی از بهترین دانشگاههای تهران پذیرفته شدم و به تحصیلاتم در یکی از رشتههای مدیریتی ادامه دادم.در دوران تحصیل فقط به درس و دانشگاه میاندیشیدم و به هیچ کس کاری نداشتم. درخوابگاه دانشجویی فقط به امور شخصی خودم میپرداختم و ارتباطی با دیگران نداشتم نه تنها به
سیگار و مشروب لب نمیزدم بلکه حتی با دختران دانشگاه نیز هم کلام نمیشدم.
بالاخره تحصیلاتم به پایان رسید و بعداز آن که خدمت سربازی را در کرمان گذراندم به مشهد بازگشتم و در یکی از شرکتهای بیمه مشغول کار شدم، درآمد خوبی داشتم و خیلی زود پلههای ترقی را طی کردم. در همین روزها بود که دختر جوانی برای حل یک مشکل بیمهای به من مراجعه کرد.او مدعی بود که از نامزدم طلاق گرفتهام، اما او برای انتقام خودرو ام را به سرقت برده است. من هم با راهنماییهای قانونی تلاش کردم تا مشکل او برطرف شود به همین دلیل ارتباط تلفنی ما برای طی مراحل قانونی و اداری ادامه داشت تا این که روزی به خود آمدم که عاشق "ترنم" شده بودم.این تماسها و ابراز علاقهها به جایی رسید که تصمیم به
ازدواج با او گرفتم، اما خانواده ام وقتی ماجرای ازدواج قبلی ترنم را فهمیدند نه تنها با این ازدواج مخالفت کردند بلکه مرا نیز از خود راندند و طردم کردند، اما من دست بردار نبودم و ترنم را در حالی به عقد خودم درآوردم که هیچ کس از نزدیکانم در جشن عقدکنان حضور نداشت.
خلاصه من که در طول چند سال، بیشتر درآمدم را پس انداز کرده بودم همه را در اختیار همسرم گذاشتم و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. هنوز یک ماه بیشتر از جشن عروسی ما نگذشته بود که خاله ترنم از استرالیا به ایران آمد و ما را تشویق کرد تا به آن کشور مهاجرت کنیم. او مدعی بود با توجه به
رشته تحصیلی و شغلی ام، میتوانم در استرالیا به فردی موفق و پردرآمد تبدیل شوم.
خلاصه با وسوسههای رویایی خاله ترنم من هم پذیرفتم تا به استرالیا مهاجرت کنم. این درحالی بود که ترنم از مدتها قبل، برنامه مهاجرت به استرالیا را داشت. در این شرایط و برای آن که امور قانونی اقامت در استرالیا زودتر انجام شود من وکالت کاملی را به همسرم دادم تا به طور صوری از یکدیگر
طلاق بگیریم و ترنم پس از آن که مدارک اقامت در استرالیا را دریافت کرد دوباره با هم ازدواج کنیم و من به تبعیت از ایشان به استرالیا مهاجرت کنم.
بالاخره در حالی که قرار بود او بعد از عزیمت به استرالیا
دادخواست طلاق بدهد، همه لوازم زندگی را فروختم و پولها را به حساب همسرم واریز کردم تا امور اداری به سرانجام برسد. خودم نیز که حالا بی خانمان بودم به منزل مادر زنم رفتم، اما در این میان، یک روز وقتی به خاطر موضوعی کم اهمیت و خانوادگی با ترنم بحث کردیم او از من خواست برای مدت کوتاهی از یکدیگر فاصله بگیریم.من هم به ناچار در خانه مجردی یکی از دوستانم ساکن شدم، اما تماسهای تلفنی من و ترنم نیز کمتر شد به طوری که یک هفته هیچ خبری از او نداشتم و با مادر زنم نیز تماس نگرفتم. در این شرایط بود که در مجلس ترحیم یکی از بستگانم شرکت کردم که به خاطر ابتلابه
کرونا جان باخته بود. در آن مجلس همه از من سراغ همسرم در خارج از کشور را میگرفتند. خیلی تعجب کرده بودم به همین دلیل نزد یکی از بستگان همسرم رفتم و از او درباره ترنم پرسیدم.در میان بهت و ناباوری تازه فهمیدم که ترنم به طور رسمی و قانونی و با وکالتی که به او داده بودم از من طلاق گرفته و با برداشتن همه پولها و پساندازم به استرالیا رفته است و...
حالا هم نه تنها همه سرمایه ام را از دست داده و آواره کوچه و خیابان شده ام بلکه آبرو و حیثیت ام نیز به خاطر یک عشق پوشالی و احساسی برباد رفته است، اماای کاش ...
پرونده این مرد جوان با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد علی عسکری (رئیس کلانتری احمدآباد) توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی تحت بررسیهای کارشناسی قرار گرفت.