مراسم عروسی بود. مسابقه مجریای برای بچهها برگزار میکند. مسابقه این بود: هرکس بعد از اشاره به مجری باید میرفت، دست بابایش را میبوسید و برمیگشت. یک دو سه را که گفت همه دویدند الا یک نفر! مجری گفت: شما چرا ایستادی؟! پسر گفت: من فرزند شهیدم!
اولا که حاج اقا خيلي اشتباه بزرگي کرده. چون بايد احتمال مي داد که بچه اي به هر دليل پدر نداشته باشه. مثلا فرزند طلاق باشه.
ولي حالا که اشتباه کرده و از خوش شانسي فرزند شهيد دراومده بايد مي نشست و دستش را مي بوسيد
و لطفا ديگه هم اين کار مسخره را نکن