محمدکاظم اخوان، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و خالق «
قصههای زیزیگولو» در گفتگو با ایسنا درباره گُل کردن این اثر در زمان خود و پیوستن آن به خاطره جمعی
کودکان و نوجوانان آن دوره، اظهار کرد: اعتقاد بر این است که بچهها بیشتر از برنامههایی استقبال میکنند که خاص خودشان است، آنها را دنبال میکنند و به آنهایی دل میبندند که میبینند بزرگترها هم آن برنامه را دوست دارند و آن برنامه را با لذت تماشا میکنند. این موضوع به آنها احساس غرور میدهد، زیرا حس میکنند برنامهای که برای آنهاست، توجه بزرگترها را جلب کرده است. اما متأسفانه در ساخت برنامههای کودکان، کمتر به این مسئله توجه میشود. برنامههای کودک مطرح و شناختهشده در تمام دنیا، برنامهها و سریالهایی هستند که بزرگترها آن برنامه را اگر بیشتر از بچهها دوست نداشته باشند، کمتر از بچهها دوست ندارند. این یک رمز موفقیت در مخاطبسنجی و جذب مخاطب است.
او سپس گفت: از ابتدا برای ساخت برنامه «
زیزیگولو» قصد بر این بود که محوریتش مخاطب کودک باشد، ولی نگاه عام به خانواده هم داشته باشد؛ در این برنامه دو خانواده هستند با بچههایشان؛ یکی بچه فانتزی و خیالی و دیگری بچه واقعی. این دو به نحوی یکدیگر را کامل میکنند،
دنیای فانتزی و
دنیای واقعیت را به بچهها نشان میدهد و به همان اندازه که بچهها در واقعیت زندگی میکنند، در تخیل و رویا هم رشد میکنند و بزرگ میشوند. بچهها فضای فانتزی را از طریق کتاب و یا به واسطه انیمیشن و برنامههای خاص کودک به دست میآورند و هرچقدر این فضا متنوعتر، جذابتر و پربارتر باشد و بچهها با این برنامهها و سرگرمیها رشد کنند، طبیعی است نسل پویاتر، کنجکاوتر و مشتاقتری به شناخت پدیدههای نو و در نهایت جامعه سالمتر و پویاتری خواهیم داشت. در این هیچ شکی نیست.
شرایط خاص تلویزیون در زمان ساخت زی زی گولو
اخوان با تأکید بر اینکه کوششهایی که برای ساخت برنامههای اینچنینی میشود، بسیار ناچیز است، بیان کرد: زمانی که «زیزیگولو» ساخته شد موقعیت بسیار خاصی در
تلویزیون بود؛ هم به لحاظ مدیران دلسوزی که در آن زمان بودند و هم اینکه فضا، فضای بسیار زندهای بود. کارگردانها، نویسندهها و تولیدکنندهها هر کدام کاری دستشان بود و در رقابت با هم سعی میکردند که به اصطلاح کم نیاورند و این باعث رشد برنامهها میشد. فضا بازتر بود و ایدهها آزادتر مطرح میشدند، زیرا شناخت بیشتری در سطح مدیریت وجود داشت. «زیزیگولو» در یک موقعیت بسیار خاص ساخته شد که دیگر تکرار نشد، دیگر تکرار نشد و دیگر تکرار نشد.
نویسنده ««شبحی با کلاه سیلندر»، «سبیل سرگردان» و «کلاس مخفی» افزود: معمولا بر اساس کتاب و مجموعه داستان، کار فیلم و سریالی ساخته میشود، اما برای اولین بار بود که به خاطر استقبال از یک
سریال، کتابش نوشته شد؛ زمانی که «زیزیگولو» ساخته شد، به قدری از آن استقبال شد که چند تن از بزرگان
ادبیات کودک، خواستند تا به صورت کتاب منتشر شود، در نهایت مجموعه کتاب «زیزیگولو» در انتشارات امیرکبیر در زمان مدیریت آقای رحماندوست، در ۱۰ جلد و ۳۰ قصه منتشر شد. در واقع، چون سریال هواخواه پیدا کرده و پربیننده بود، به کتاب تبدیل شد. هم سریال و هم کتاب را من نوشتم. کتاب به مقتضیات ادبیت با سریال متفاوت است؛ به هر حال تلویزیون یک مقوله است و کتاب مقوله دیگری، البته اشتراکاتی دارند و اختلافاتی. آنچه مشخص است، این است که در قصههای کتاب، حال و هوا و زبان و ادبیات قصه تغییراتی داشته و چند قصه جدید اضافه شده است؛ البته برخی از قصهها، تلویزیونی بود و قصههای جدید که منحصر به کتاب باشد، ساخته شد. هرچند این مجموعه کتاب قابلیت این را دارد که به صورت انیمیشن دربیاید. چندینبار صحبتش شده که فوقالعاده مناسب انیمه است، اما هیچ اقدامی دربارهاش نشده است.
بیشتر بخوانید: خاطره بازی با زیزی گولو و مادر خانمی + فیلم
او درباره
شخصیتهای کاغذی ماندگار که تعدادشان در ادبیات داستانی ایرانی کم است، توضیح داد: موضوع کاملا روشن است؛ شخصیتها و داستانهای مطرح در جهان دستمایه ساخت فیلم و نمایش و انیمیشن و بازیهای نرمافزاری و... قرار گرفته و به نوبه خود به رشد ادبیات یاری رساندهاند. ادبیات یک جریان است و فقط تولید قصه و شعر نیست، ادبیات فقط تولد
مواد خواندنی برای بچهها نیست، اگر نگاه کنی کتابی که منتشر میشود مثلا «هری پاتر»، فیلمش ساخته میشود، سریال میشود، انیمیشنش را میسازند، تئاترش روی صحنه میرود، عروسکش تولید میشود. در واقع به شکلهای مختلف روی آن سرمایهگذاری و تبلیغات و معرفی میشود. همین بدهبستانها باعث تقویت ادبیات میشود. فیلم به تقویت ادبیات کمک میکند و ادبیات به رشد فیلم. ادبیات فضایی ایجاد میکند و سینما و تئاتر و
انیمیشن باعث ساخت فرهنگ میشود. مثلا سریال خارجیای ساخته میشود که بعد از ۵۰-۶۰ سال باز دیده میشود، مسلما این شخصیتها خود را نشان میدهند، رشد میکنند، مطرح میشوند، شناسنامه و هویت میگیرند و تأثیرگذار میشوند. اما در کشور ما اینطور نیست، ما «هیچ ما نگاه»؛ کاری ساخته میشود و بعد خداحافظ، نه آرشیو و نه خاطرهای از آن میماند، زمانی که به من میرسند و میگویند «اِ... شما بخشی از خاطرات نوجوانی ما هستی»، «اِ.. زیزیگولو»، «اِ...»، فقط این اِ مانده است برای همان نسلی که در آن محدوده زمانی فیلم دیده و بر روی آنها اثر گذاشته است.
او در ادامه افزود: زمانی که «زیزیگولو» ساخته شد، یادم میآید چقدر تقویم و دفترچه و عروسک یا وسیلههای دیگری با علامت و نقاشی زیزیگولو به صورت قاچاق منتشر میشد، اما هیچ مرجع رسمی نبود که بر آنها نظارت کند، اما زمانی که کتابش میخواست منتشر شود، بازرگانی فلان جا، گفت ۲۰ درصد پشت جلد را میگیریم. این یعنی چه، اگر ۲۰ درصد را بدهیم دیگر هزینههای چاپ چه میشود؟ با این کارها فاتحه هر کاری از همان ابتدا خوانده میشود.
اخوان درباره کتاب اخیر خود، با تأکید بر اینکه این کتاب بازآفرینی «کدو قلقلهزن» است نه بازنویسی، گفت: ادبیات کهن ما ظرفیت بسیاری دارد. زمانی در یک مرکز تولید انیمیشن بودم و کارگاهی هم درباره قصهها و حکایتهای ادبیات کهن داشتم. ادبیات کهن ما، چه قصه، چه متل و چه حکایتها، فوقالعاده قوی و دستنخورده و نامکشوف است. بازنویسی به این شکل است که شما قصهای را برمیدارید و بدون اینکه از حال و هوای قصه جدا شوید و بدون خارج شدن از لحن و زبان قصه، آن را به صورت ساده مینویسد. بازنویسی نوعا سادهنویسی است، اما «قصه آجی و کدی» نه بازنویسی است و نه بازآفرینی بلکه نگاهی به ظرفیتهای نامکشوف قصههای کهن به لحاظ داستانی و نمایشی است. قصههای کهن به لحاظ درماتیک و جنبههای نمایشی فوقالعاده جای کار دارند، فوقالعاده نامکشوف و مغفول ماندهاند و از ظرفیتشان استفاده نشده است. درتلویزیون میشد که استفاده شود، در سینما و انیمیشن هم همینطور. این اتفاق نیفتاد و اگر شده خیلی ضعیف بوده است. سالها در یکی از مراکز تولید انیمیشن بودم و در جریان تولید کارها بودم، متأسفانه تا همین امروز هیچ ارادهای پشت این قضیه نبوده و نیست. با این وضع هم گمان نمیکنم ارادهای پیش بیاید.
او سپس تأکید کرد: طرح مسئله بسیار مهم است، باید بدانیم زمانی که درباره
ادبیات کهن صحبت میکنیم، از چه میگوییم؟ آیا ظرفیتهایش را میشناسیم؟ اینطور نیست که قصه و ادبیات کهن را با زبان تازه و معیار دربیارویم. این ساده کردن در بسیاری از موارد، قصه را از هویت و ماهیت خالی کردن است، آن قصه و حکایت از هویت خالی میشود و جاذبه اصلیاش را از دست میدهد. ادبیات شفاهی هویتش را از همان شفاهی بودن میگیرد و کتابت آن را از هویت تهی میکند پس به نظرم بهتر است به دنبال راههای نو بود و «قصه آجی و کدی» کوششی در این راه است.
محمدکاظم اخوان در پایان گفت: بهنظرم این مصاحبهها و گفتگو باید جدی گرفته شود. دولت هم عوض شده و کارها به دست تشکیلات و گروه جدیدی از مدیران افتاده است و آنها باید فکر اساسی کنند و با نظرخواهی از دستاندرکاران و پدیدآورندگان، سیاستگذاریهای جدی و پایدار در جهت رشد و ارتقاء هنر و ادبیات کودک اتفاق بیفتد. سرمایهگذاری مادی و معنوی در این زمینه جدی شود و دولت شرایط ورود بخش خصوصی را به این هموار کند تا ادبیات نیمهجان کودک و نوجوان، جان دوباره بگیرد و سرپا بایستد. ادبیات کودک الان مطلقا حال خوشی ندارد و این نگرانکننده است.