زندگی عاشقانه مهشاد و سجاد فقط به دلیل دخالتهای بیجای خواهرزن از هم پاشید و مرد جوان هفته گذشته به دادگاه خانواده تهران مراجعه کرد و درخواست طلاق داد. این مرد ادعا میکرد که خواهرزنش مرتب میان او و همسرش دعوا و درگیری به راه میاندازد. حالا ماجرا چه بود؟
مرد جوان وارد دادگاه خانواده شد و پس از اینکه پروندهاش را به قاضی داد، گفت: آقای قاضی میخواهم هسرم را طلاق بدهم. دیگر تحمل زندگی با او را ندارم.
وقتی قاضی از او علت درخواست طلاق را پرسید، مرد جوان پاسخ داد: همسرم مرتب از خواهرش مشورت میگیرد و هرکاری میخواهد بکند اول به او میگوید. او به من اهمیت نمیدهد و هرچه خواهرش میگوید همان را انجام میدهد؛ حتی اگر من مخالف آن کار باشم. مهشاد فقط یک خواهر دارد و این دختر بلای زندگیمان شده است. من دیگر از دست دخالتهای بیجای خواهرزنم خسته شده و میخواهم از همسرم جدا شوم.
قاضی از او پرسید: چند وقت است که ازدواج کردهاید؟
مرد جوان پاسخ داد: چهار سال است، ولی در این مدت یک روز خوش هم نداشتهایم. مهشاد مرتب از خواهرش مشورت میگیرد. خواهرش با او دوقلوست و در همه کارهایش دخالت کرده و مرتب در زندگی ما نظر میدهد؛ حتی برای عروسی و جشن و خواستگاری هم خواهر مهشاد بود که دستور میداد و تمام برنامهها را خودش میچید و همهچیز باید طبق نظر او انجام میشد. خواهر مهشاد هر از گاهی به خانه ما میآید و حتی درمورد دکور خانه هم نظر میدهد. حتی بارها بین من و همسرم اختلاف انداخته و باعث درگیری شدید ما شده است. او مرتب مهشاد را علیه من پر میکند و او را به جان من میاندازد. دیگر از این وضعیت خسته شدهام. همسرم هم هیچ کاری برای بهترشدن زندگیمان نمیکند برای همین میخواهم از همسرم جدا شوم و دیگر تحمل دخالتهای بیجای خواهرزنم را ندارم. حتی پدرزن و مادرزنم بارها با خواهرزنم دعوا کردهاند که چرا در زندگی ما دخالت میکند، ولی او دستبردار نیست و میدانم که اگر همینطور پیش برود زندگی ما تبدیل به میدان جنگ میشود.
بعد از حرفهای این مرد، همسر او نیز به قاضی گفت: آقای قاضی شوهرم موضوع را زیادی بزرگ کرده است. من فقط یک خواهر دارم. ما با هم دوقلو هستیم و همین مساله باعث میشود به او احساس نزدیکی زیادی داشته باشم. من بهشدت به خواهرم وابسته هستم و در همه موارد باید از او نظر بگیرم، اما شوهرم این موضوع را درک نمیکند و همیشه سعی میکند برعکس نظر خواهرم حرف بزند. همیشه لجبازی میکند. احساس میکنم به علاقه و وابستگی من به خواهرم حسادت میکند. نمیتواند این مساله را بپذیرد. در این مدت بارها سر این موضوع با هم دعوا کردهایم. سجاد به زندگیمان اهمیتی نمیدهد و با خواهرم سر لج افتاده و همین مساله باعث میشود که من هم با او لج کنم. در نهایت نیز هردو تصمیم به جدایی گرفتیم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.