۲۸ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۹
حسینیه تابناک جوان

با کاروان کربلا از مدینه تا شام / روز دهم محرم

کد خبر: ۴۳۳۱۴

وقایع روز دهم محرم

شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفای ایشان در روز عاشورای محرم سال ۶۱ هجری به وقوع پیوست. روز دهم محرم، روز معرفت، حماسه و سوگ، روز محاصره و عطش و شمشیر، شوق و عشق است که از افق کربلا دمید. مسافران تهجد و شب‌زنده‌داری، آزادگان و وارستگان از هر چه بند و اسارت و تردید، آماده شدند. نه در چشم‌ها نشانی از خستگی بود و نه در چهره‌ها نشان تشویش و پریشانی و شکستگی. عطر نفس‌های عاشقان بوی نیایش شبانه داشت و قلبشان روشنایی ذکر و محبت و ایمان. وقتی فجر فواره زد، صدای دل‌نشین اذان علی‌اکبر علیه‌السلام چهارسوی دشت بی‌تاب را فراگرفت تا زیباترین نماز صبح عالم برپا شود.
در مقابل هم هر چه تاریکی و تباهی، خود را برای جنایت و قساوت آماده می‌کردند. در یک‌سو حق مطلق و در سوی دیگر، باطل محض قرار گرفت. همه خوبی و همه پلیدی مقابل هم ایستادند.

توبه حر در روز عاشورا

حرّ اگرچه در مقابل امام حسین (ع) اقدامی سخت‌گیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص حضرت فاطمه (س) نیز اشاره کرد. در روز عاشورا، عمر بن سعد لشکر خود را آراست و فرماندهان هر بخش از سپاه را تعیین نمود. او حربن یزید ریاحی را فرمانده بنی تمیم و بنی هَمْدان کرد. با آراسته شدن سپاه، لشکر عمر سعد آماده جنگ با سپاه امام حسین (ع) گردید.
حربن یزید، چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت (ع) جدی دید نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو می‌خواهی با این مرد (امام حسین (ع)) بجنگی؟» گفت: «آری به خدا قسم چنان جنگی بکنم که آسان‌ترین آن افتادن سر‌ها و بریدن دست‌ها باشد.» حر گفت: «مگر پیشنهاد‌های او خوشایندتان نبود؟» ابن سعد گفت: «اگر کار به دست من بود می‌پذیرفتم؛ ولی امیر تو (عبیداللَّه) نپذیرفت.»
پس حر، عمر سعد را ترک کرد و در گوشه‌ای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام (ع) نزدیک شد، مهاجر بن اوس -که در لشکر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا می‌خواهی حمله کنی؟» حر در حالی که می‌لرزید پاسخی نداد. مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من می‌پرسیدند: شجاع‌ترین مردم کوفه کیست از تو نمی‌گذشتم (و تو را نام می‌بردم) پس این چه حالی است که در تو می‌بینم؟»
حر گفت: «به درستی که خود را میان بهشت و جهنم می‌بینم و به خدا سوگند اگر تکه‌تکه شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد.» حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمه‌گاه امام (ع) حرکت کرد.
گفته‌اند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمی‌کرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی. حر در حالی که سپر خود را وارونه کرده بود به اردوگاه امام (ع) وارد شد. او خدمت امام حسین (ع) آمد و عرض کرد:
فدایت شوم یابن رسول الله (ص) من آن کسی هستم که از بازگشت تو (به وطن خود) جلوگیری کردم و تو را همراهی کردم تا به ناچار در این سرزمین فرود آیی؛ من هرگز گمان نمی‌کردم که آنان پیشنهاد تو را نپذیرند، و به این سرنوشت دچارتان کنند، به خدا قسم اگر می‌دانستم کار به این جا می‌کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم، و من اکنون از آن چه انجام داده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم، آیا توبه من پذیرفته است؟

موعظه کردن سپاه کوفه توسط حر

حر پس از توبه رو در روی لشکر عمر بن سعد ایستاد و به نصیحت آن‌ها پرداخت: «ای قوم آیا پیشنهاد‌هایی که حسین (ع) به شما کرد باعث نشده تا خداوند شما را از جنگ با او باز دارد؟» گفتند: «سخنت را به امیر عمر [بن سعد] بگو.» حر همین سخن را با عمر بن سعد باز گفت. پس عمر بن سعد گفت: «من به جنگ با حسین (ع) حریصم و اگر راهی دیگر جز این داشتم همان کار را می‌کردم.»
پس حر خطاب به لشکر گفت: «ای مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و گفتید: در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوی شما آمد دست از یاری‌اش برداشتید، در برابر او صف بسته می‌خواهید او را بکشید؟ شما جان او را به دست گرفته راه نفس کشیدن را بر او بسته‌اید، و از هر سو او را محاصره کرده‌اید و از رفتن به سوی زمین‌ها و شهر‌های پهناور خدا جلوگیریش کرده‌اید، آن سان که هم، چون اسیری در دست شما گرفتار شده نه می‌تواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه می‌تواند زیانی را از خود دور کند، و آب فراتی که یهود و نصاری و مجوس از آن می‌آشامند و خوک‌های سیاه و سگان در آن می‌غلطند بر روی او و زنان و کودکان و خاندانش بسته‌اید، تا جائی که از شدت تشنگی بی‌حال افتاده‌اند؛ چه بد محمد (ص) را درباره فرزندانش رعایت کردید، خدا در روز تشنگی (محشر) شما را سیراب نکند!»
در این هنگام تیراندازان سپاه عمر بن سعد او را هدف تیر‌های خود قرار دادند؛ حر که چنین دید به عقب برگشت و پیش روی امام (ع) ایستاد.

شهادت امام حسین (ع) و یاران با وفایش

عاشورا بود. همه‌چیز بود. خدا بود و انسان و شیطان. ایمان بود و عصیان. عشق بود و نفرت و دیگر بار فلسفه وجود و آفرینش، نه در هیأت کلمات در قامت انسان‌ها مرور می‌شد.
وقت سحر لحظه‌ای امام حسین علیه‌السلام بر زمین نشستند. در حالتی شبیه خواب قرار گرفتند. وقتی برخاستند، فرمودند: «در خواب دیدم که سگانی بر من هجوم آوردند و در میان آنان سگی پیس (دو رنگ) بود که به من نزدیک‌تر می‌شد و گمانم آن است که قاتل من ابرس (پیس) خواهد بود. در همان حال رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را دیدم که می‌فرمودند: فرزندم، تو شهید آل محمدی که فرشتگان آسمان و ساکنان عرش اعلی چشم به راه تو هستند. امشب، روزه‌ات را نزد ما خواهی گشود. بشتاب و درنگ مکن! اینک فرشته‌ای از آسمان مأمور است که خون تو را در شیشه‌ای سبزرنگ گردآورد. این است که رؤیای من، هنگامه رفتن فرارسیده است و در آن هیچ تردیدی نیست.»
در روز عاشورا امام حسین (ع) و همه یاران با وفای ایشان به شهادت رسیدند. حضرت علی اصغر (ع) کوچک ترین شهید دشت کربلا و فرزند امام حسین (ع) میباشد.

اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید!

تمام انسان های جهان به دور از دین و مذهب باید در این جمله امام حسین (ع) در روز عاشورا بیاندیشند.
معنای سخن امام (علیه السلام) این است که‌ای مردم اگر بندگی خدارا نپذیرفته اید و جهان پس از مرگ برای شما باور پذیر نیست و زندگی را در همین چند صباح دنیا تعریف می‌کنید، لااقل ارزش‌های انسانی را زیر پا نگذارید و به حجت‌های باطنی که از عقل و فطرت سرچشمه می‌گیرد پایبند باشید.
مورخین می‌گویند: این کلام ایشان در روز عاشوراو پس از آنکه همه یاران و اصحاب و فرزندان ایشان به شهادت رسیدند، در شرایطی از دو لب مبارکشان صادر شد که به تنهایی مشغول نبرد بودند و تیر‌ها و نیزه‌ها از هر سو بدن مبارک ایشان را آماج خود قرار داده بود و امام آخرین رمق‌های خود را برای ادامه مبارزه و جهادبکار بسته بودند که ناگهان نگاهشان به لشکر انبوهی می‌افتد که به فرماندهی شمربن ذی الجوشن (لعنه الله علیه)، بین امام و خیمه‌های آن حضرت فاصله شده و قصد حمله به خیمه‌های امام را داشتند. ایشان با دیدن این صحنه رو به آن‌ها کرده و فرمودند: «ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از قیامتنمی هراسید، در دنیایتان آزاده باشید و... شمرگفت: حسین! چه می‌گویی؟! امام فرمود: من با شما می‌جنگم و شما با من نبرد می‌کنید، این زنان گناهی ندارند؛ پس تا من زنده هستم از تعرض یاغیانتان به خانواده من جلوگیری نمایید و به خیمه‌ها حمله نکنید».

پیروزی جاودانه حق بر باطل در تاریخ

عاشورای سال ۶۱ هجری هرچند روز شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران آن حضرت بود، اما بر حق بودن آن حضرت نشان از پیروزی جاودانه است و خون پاکی که بر زمین ریخته شد، شاهراهی شد که انسان‌های حق‌طلب در طول تاریخ، صراط مستقیم را از بیراهه‌ها تشخیص بدهند.
 
منبع: تسنیم / ویکی شیعه / خبرگزاری حوزه / تابناک جوان
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها