خستگیهای بیش از حد ساسان باعث شد محبوبه تصمیم بگیرد از او برای همیشه جدا شود. وقتی ساسان در سفر ماه عسلشان بیش از حد خوابید، نمیدانست این موضوع باعث میشود کارشان به دادگاهخانواده تهران کشیده شود. این زوج هفتهگذشته درخواست طلاق خود را به دادگاه خانواده ارائه کردند.
وقتی قاضی علت این جدایی را پرسید، زن جوان که دلش خیلی پر بود، رشته کلام را به دست گرفت و در این باره گفت: یک سال پیش با ساسان آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. من عاشق او بودم و دوران نامزدی بسیار خوبی داشتیم تا اینکه یک ماه پیش با هم عروسی کردیم. ما برای ماه عسل به ترکیه رفتیم. تصور میکردم در کنار ساسان بهترین ماه عسل را داشتهباشم. یک سفر رویایی در ذهنم بود؛ ولی به محض اینکه به آنجا رسیدیم ساسان روی تخت دراز کشید و خوابید. اولین روز فکر کردم خسته است و خیلی اصرار نکردم. خودم به تنهایی به لابی هتل رفتم و وقتم را گذراندم. اما فردای همان روز باز هم ساسان دیر از خواب بیدار شد. هر کاری کردم با من برای صبحانه بیاید، فایدهای نداشت. باز هم تنهایی برای صبحانه رفتم. اما این وضعیت تا آخر سفر ادامه داشت. ساسان فقط دلش میخواست بخوابد یا در هتل بماند. هر جا میخواستیم برویم باید با کلی دعوا و درگیری میرفتیم. در آخر هم با دعوا و درگیری برمیگشتیم. تصور نمیکردم ساسان این خصلتهای اخلاقی را داشتهباشد. او حتی گاهی اوقات به من توهین هم میکرد. چند روز اول سعی کردم اهمیت ندهم تا سفرمان خراب نشود. طبق خواسته او برنامه ریزی میکردم. ولی دیگر طاقتم تمام شد. یک شب که از او خواستم برای شام بیرون برویم، ساسان شروع کرد به غر زدن. من هم عصبی شدم و سرش فریاد کشیدم. همین مساله باعث شد دعوایمان شود. این درگیری آنقدر شدید بود که خدمه هتل به اتاقمان آمدند. خیلی خجالت کشیدم. ساسان صندلی را به سمت من پرتاب کرد و من هم فقط گریه میکردم. همانجا تصمیم گرفتم از این مرد برای همیشه جدا شوم. وقتی به تهران رسیدیم به خانه مادرم رفتم. جالب اینجاست که ساسان حتی به دنبالم هم نیامد و هیچ تلاشی برای آشتی نکرد. حالا مطمئنم تصمیم درستی گرفتهام.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم موضوع را زیادی بزرگ کردهاست. من فقط حوصله خرید کردن و از این خیابان به آن خیابان رفتن را ندارم. او هم در سفر مرتب از من میخواست به خرید برویم. یا بدون هیچ هدفی در خیابان راه برویم. انگار میخواست با من لجبازی کند. در صورتی که من کلی هزینه کردم و بهترین هتل را گرفتم تا در همانجا خوشگذرانی و تفریح کنیم. ولی او مرتب دعوا به راه میانداخت و مرا مجبور میکرد او را همراهی کنم. برای همین آن شب دیگر خسته شدم. وقتی سرم فریاد کشید از روی عصبانیت متوجه رفتارم نبودم. من هم فریاد کشیدم و دعوای شدیدی بین ما شکل گرفت. من هم وقتی دیدم او به دلیل این دعوای کوچک قهر کرد، به دنبالش نرفتم. وقتی قرار است برای دعوای کوچکی مثل این، کار ما به جدایی ختم شود پس بهتر است همین اول راه از هم جدا شویم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.