کتاب «داستان من» اثر مریلین مونرو با ترجمه معصومه عسکری در نشر میلکان منتشرشد. این کتاب زندگی شخصی و هنری بازیگر مطرح سینمای آمریکا، مورلین مونرو را آن هم از زبان خودش روایت میکند.در بخشی از کتاب درباره سینمای هالیوود مینویسد:
«هالیوودی که من میشناختم، هالیوود بدشانسی بود و بدبختی. تقریباً هرکس را که میشناختم یا سوءتغذیه داشت یا به فکر خودکشی بود. مثل یک بیت شعر بود: ” آب، آب، همهجا آب، امان از یک قطره در دهان ما”. نام، نام، آوازه، اما یکی یک سلام هم به ما نمیکرد.
سپس درباره وضعیت هنرپیشههای هالیوود سخن به میان میآورد. در روایتش آورده است:
«غذایمان در پیشخوان قهوهخانههای ارزان بود و جایمان در اتاقهای انتظار. ما زیباترین قبیلهی گدایانی بودیم که تا به حال شهری به خود دیده و تعدادمان هم کم نبود! برندگان ملکهی زیبایی، دختران دانشگاهی زرقوبرقدار، و دختران پریسیمایی که خانهدار بودند، از همهجا در این شهر گرد هم آمده بودند. از شهرها و مزرعهها، از کارخانهها، مراکز رقص و آواز و آموزشگاههای هنرهای نمایشی و حالا در این بین، یک نفر هم از یتیمخانه آمده بود؛ و دور بر ما پر از گرگ بود. نه از آن گرگهای بزرگ که داخل استودیوها نشستهاند، گرگهایی کوچک: آژانسهای استعدادیابی بدون دفتر و مرکز، دفترهای تبلیغاتی بیمشتری، واسطههایی بدون ارتباط با مخاطبین یا مدیران. قهوهخانهها و کافههای ارزان، پر از مدیرانی بود که آمادهی بستن قرارداد بودند، فقط کافی بود ثبتنام کنی و شرطِ ثبتنام آنها معمولاً در تختخواب میگذشت.
با همهی آنها ملاقات کردم. همهشان حقهباز و شکستخورده بودند. بعضیهایشان شارلاتان و دروغگو بودند و اندازهی خود شما به فیلم نزدیک بودند؛ بنابراین وقتی با آنها مینشستی فقط باید به دروغدغلهایشان گوش میکردی و هالیوود را از چشم آنها میدیدی؛ یک فاحشهخانهی شلوغپلوغ، یک چرخ و فلک، و تختخوابهایی برای یابوهایش.
جایی که از آن آمده بودم خیلی انسانیتر از این شهری بود که فکر میکردم بهشت برین است. مردم متقلب و دروغگوی اینجا خیلی رنگارنگتر و دوروتر از آن آدمهای مهم و بازیگران موفقی بودند که بهزودی آنها را شناختم.»