آنچه در ادامه میآید سخنرانی خانم شیمل در مرکز اسلامی هامبورگ است که طی آن به چگونگی علاقه مندی گوته به اسلام پرداخته است.
گوته یکی از بزرگان ادبیات و فرهنگ غرب است که علاقه مندی وی به اسلام و فرهنگ شرق یکی از وقایع نادر در جهان ادب به شمار میرود. گوته، برخلاف مستشرقان که شرق را موضوع مطالعه قرار داده اند، آن را طرف گفتگو میداند و فاصله میان شرق و غرب را ناشی از عدم شناخت متقابل قلمداد میکند. شاید به خاطر آورید که حدود یک سال و نیم پیش گروهی از مسلمانان وایمار درباره مسلمان بودن گوته فتوایی صادر کردند. در این فتوا عنوان شده بود، البته کاملا مشخص نیست گوته چه گفته است، اما از منظر روحی وی مسلمان بود و باید مسلمان شناخته شود. فتوای مذکور پژوهشهای فراوانی را در میان گوته پژوهان موجب شد و خانم کاتارینا ممسن، به عنوان یکی از پژوهشگران دیوان شرقی، این موضوع را مورد بررسی قرار داد.
قضاوت در این زمینه ساده نیست. از این رو، نخست باید برای روشن شدن مطلب به این موضوع بپردازیم که روزگار گوته چه شرایطی داشت و وی برای فهم اسلام چه امکاناتی در اختیار داشته است؟
دنیای غرب سالهای سال با دنیای اسلام در ارتباط بوده است. برای نخستین بار قرآن در سال ۱۱۴۳ میلادی به زبان لاتینی در اسپانیا ترجمه شد و چهار صد سال بعد به همت لوتر در بازل انتشار یافت. موضوعات ارزشمند دیگری نیز از دنیای اسلام به دنیای غرب انتقال یافته است. ریاضیات و اعداد حساب نجوم و طب. همان گونه که میدانید آثار ابن سینا تا قرن هفدهم نیز در پزشکی اروپا مورد استفاده قرار میگرفت و نیز موارد بسیار دیگری که در زندگی امروز ما وارد شده اند و از آن انفکاک ناپذیرند.
متاسفانه برخورد غرب با اسلام نقاط منفی نیز داشته است. در قرون سیزدهم و چهاردهم سعی شد از اسلام تصویری بدبینانه ارائه گردد. این تصویر دشمن گونه با تصرف وین توسط عثمانیها در سال ۱۵۲۹ شدت یافت.
در همین دوره تلاشهای دیگری نیز برای شناخت و تعامل با مشرق زمین آغاز شد. سیاحان، بازرگانان و اطبای مغرب زمین راهی بلاد مشرق گشتند و ارمغان سفر آنان سفرنامههایی بود که مشرق زمین را با فرهنگی اعجاب انگیز تصویر میکرد. اگر بخش دوم دیوان شرقی گوته را بخوانید، در مییابید که گوته تا چه اندازه آشنایی اش با شرق را به این سفرنامهها مدیون است. یکی از این سفرنامهها را آدام اولئاریوس، سفیر شلسویک هلشتاین در ایران، به رشته تحریر درآورده است.
اولئاریوس، علاوه بر آن، کتاب گلستان سعدی را نیز برای اولین بار به زبان آلمانی ترجمه کرد که در سال ۱۶۵۴ در اختیار آلمانی زبانها قرار گرفته است. ترجمه گلستان شخصیت بزرگ آلمانی گوتفرید هردر را تحت تاثیر قرار داده به گونهای که در توصیف این اثر مینویسد: گلستان زیباترین غنچهای است که میتواند در بوستان یک پادشاه بروید.
قرن هجدهم و جنبش روشنگری تحولات تازهای را موجب شد که یکی از ثمرات آن آشنایی اروپاییان با زبان عربی و دیگر زبانهای شرقی بود. از سوی دیگر، افسانههای هزار و یک شب به زبانهای اروپایی ترجمه شد. این اثر بعدها الهام بخش هنرمندان غرب در آثارشان گردید و حتی تاثیر آن را میتوان در هنر معماری نیز مشاهده کرد. از سوی دیگر، انگلیسیها در سال ۱۷۵۷ به اولین پیروزیشان در بنگال دست یافتند و متصرفات خود را در هندوستان گسترش دادند. کمپانی هند شرقی مرکز «فورت ویلیام» را برای پژوهش زبانهای شرقی در کلکته گسترش داد. این مؤسسه در شناخت ما از مشرق زمین بسیار موثر بود؛ چرا که ترجمه بسیاری از آثار فارسی و عربی را بدان مدیون هستیم.
زندگی را در تبلوری رنگارنگ می یابم
گوته که دوران دانشجویی خود را در اشتراسبورگ میگذراند، از افکار هردر بسیار متاثر شد؛ چرا که هردر برای اولین بار او را متوجه مشرق زمین ساختند. در سال ۱۷۷۲ گوته بر آن میشود، در تقابل با درام ولتر ، نمایشنامهای تنظیم کند. البته متاسفانه از این اثر تنها دو بخش باقی مانده است.
اما باید این دو بخش را در آغاز فعالیت کاری گوته از جمله ارزشمندترین آثار وی به شمار آورد.
گوته در آن روزگار ۲۳ سال داشته و متاثر از شخصیت عظیم پیامبر اسلام (ص) بوده است. بدین سبب، قطعهای بسیار زیبا سروده که ما آن را امروزه «نغمه محمد (ص)» مینامیم. این قطعه حالتی دیالوگ گونه دارد که گفت و گویی است میان حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س).
گوته در این قطعه زیبا پیامبر (ص) را به رودی تشبیه میکند که سرچشمهای بسیار کوچک دارد، اما در مسیر راه خود همه چشمهها و رودها را با خود همراه میسازد تا، چون اقیانوسی بزرگ به سوی خداوند رهسپار گردد. ارائه چنین تصویری از پیامبر اسلام (ص) بسیار شگفت انگیز مینماید. البته اقبال لاهوری نیز این شعر را به فارسی ترجمه کرده است؛ اما گوته و اقبال هیچ کدام نمیدانستند که محدث بزرگ شیعی شیخ کلینی در قرن دهم میلادی و پیش از آنها چنین تشبیهی را به کار برده است. در واقع گوته، بدون آن که این مطالب را در جایی خوانده باشد، همان مطالبی را بیان میکند که یک مسلمان به آن معتقد است.
بخش دوم نمایشنامه گوته به آیه ۷۸ از سوره ششم قرآن باز میگردد که حضرت ابراهیم با مشاهده پرستندگان ماه و خورشید و ستارگان میفرماید: انی لا احب الافلین:ای قلب عاشق
خویش را به سوی آفریدگارت روانه ساز
اینکای پروردگار من
تو را میپرستم
تویی که همگان را دوست داری
و آنان را عاشقی
تویی که خورشید و ماه و ستارگان را آفریدی
و زمین را و آسمان را و هستی را
کاملا روشن است که گوته مفهوم این نیایش را به زیباترین شکل از قرآن برداشت و از زبان حضرت محمد (ص) بیان کرده است. شاید در این جا این پرسش مطرح گردد که گوته چگونه به چنین دانشی درباره قرآن دست یافته است؟
گوته از سال ۱۷۷۲ به بعد نزدیک به چهل سال از این موضع دور بود تا این که در سال ۱۸۱۴ به شکلی مجدانه به تتبع در این زمینه پرداخت. علت این گرایش مشتاقانه در دوره پایانی عمر گوته چه بود؟
یکی از این عوامل روزگار ناآرام مغرب زمین در آن دوره بود که با جنگهای بناپارت در اروپا مقارن گشته بود به گونهای که گوته نیز خود در آغاز دیوان شرقی به این نکته اشارت دارد و آرزو میکند به شرق بگریزد و به سرزمینی که به تعبیر او تنها ستارگان برفرازش باشند.
یکی دیگر از عوامل گرایش گوته به شرق در این دوره، آثار شرق شناس شهیر اتریشی یوزف فرژایر فن هامر پورگشتال و به ویژه ترجمه او از دیوان حافظ است. پورگشتال که در سال ۱۷۷۴ به دنیا آمده و به شرق شناسی پرداخته بود، با زبانهای عربی و فارسی و ترکی آشنایی داشت و مجله «مخزن الکنوز الشرقیه» را که نخستین مجله شرق شناسی اروپا به شمار میرود، منتشر میساخت. هامر در سال ۱۸۱۴ ترجمه کاملی از دیوان حافظ به زبان آلمانی ارائه کرد. از این رو هجرت تازه گوته به شرق در این سال به وقوع پیوست. از آن پس گوته کوشید در خلال ماهها و سالها اثری بیافریند که در سایر ملل نظیر آن را کمتر میتوان مشاهده کرد.
همان گونه که میدانید دیوان شرقی گوته بخشهای مختلفی دارد: مغنی نامه، حافظ نامه، عشق نامه، ساقی نامه و .... هر یک از این بخشها نیز موضوعی خاص را بررسی میکنند. اما نکتههای که قابل تامل است، به نحوه برداشت گوته از اشعار حافظ باز میگردد. نحوه برداشت از اشعار حافظ در دنیای غرب دو گونه است: برخی، چون پورگشتال معتقدند اشعار حافظ در توصیف عشق و شراب و ... مفاهیمی ظاهری دارند و از آنها نمیتوان مفهومی عرفانی استنباط کرد و برخی دیگر نیز کلام حافظ را کلامی نمادین میدانند. گوته کلید این موضوع را یافته است. گوته معتقد است برای فهم حافظ باید شیوه بیانش را دریافت. او میگوید: کلام، چون نقاب است؛ البته نقابی که گاه چهره زیبای معشوق را میپوشاند و آن گاه که حرکت میکند چشمهای زیبای او از پس آن نمودار میشود؛ به دیگر سخن، واژه موجودی تک بعدی نیست که فقط بتوان از یک منظر آن را مشاهده کرد. موجودی اسرارآمیز است که بدان وسیله میتوان به حقیقتی متعالی دست یافت؛ و این گونه است که در لسان عرب میگویند: «المجاز قنطره الحقیقه.»
گوته این موضوع را از میان اشعار حافظ دریافته است که نشان از قریحه سرشار وی دارد.
علاوه بر این گوته از پند نامه عطار نیشابوری نیز در سرودن برخی از اشعار متاثر گردیده و همچنین معاشیق متدوال در ادبیات فارسی را ذکر کرده است.
برداشت گوته از سخن سعدی در آغاز گلستان «در هر نفسی که فرو میرود ...» نیز بسیار جالب است:
خدای را سپاس گو وقتی تو را بساطت میدهد در هر نفسی که میکشی
و نیز شکر گو آنگاه که تو را میفشرد وقتی بازدم مینمایی
گوته شعر را به این شیوه بیان میکند که نشان دهد زندگی دارای تضادهایی است که جهتی یکسان ندارند و هر «دمی» در جهت عکس خود «باز دمی» را نیز به دنبال دارد. البته از نگاه اسلام شناسان نیز خداوند هم جمال دارد و هم جلال و این دو صفت هر دو از مظاهر قدرت الاهی هستند. اگر از منظر عرفا به این شعر بنگریم، این شعر ما را به یاد «قبض» و «بسط» میاندازد. گوته در بیان خود از واژههای فشرده شدن و بساطت یافتن استفاده کرده است تا بیان کند زندگی هم سنتز دارد و هم آنالیز و این دو باید همگام باشند.
گوته در شعری دیگر نیز برداشتی بسیار زیبا از مفاهیم عرفان اسلامی دارد:
راز را مگو جز به خردمندان
چر که تو را به سخره میگیرند ...
و در ادامه میسراید:
بمیر و بشو
گوته، بی آن که بداند، با برداشت از اشعار حافظ تصویر شمع و پروانه را در اشعار خود ارائه میدهد
«رسوای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت»
و در واقع (مردن و شدن) به فنای فی الله در عرفان اسلامی اشاره دارد.
گوته در بخش خلدنامه نیز به زنان بهشتی میپردازد و در آن تصویری زیبا از حضرت فاطمه (س) ارائه میدهد. علاوه بر آن، در بخش «یادداشتها و مقالاتی برای فهم بهتر دیوان» مطالبی ارزنده درباره شرق شناسی، تاریخ مشرق زمین و ادبیات و مردمانش ارائه میدهد. برداشت او از شرق بسیار اعجاب انگیز است و حتی اطلاعات او مطابق آن چیزی است که امروزه ما پس از مطالعات فراوان به آن دست یافته ایم. گوته از پیامبرانی، چون ابراهیم (ع) و عیسی (ع) و موسی (ع) یاد میکند؛ اما نقطه اشتراک آنها را در توحید میداند. اعتقاد به اصل توحید در مرکز توجه گوته قرار دارد و به همین سبب است که او ادیانی چو هندوییزم یا ادیان مصر باستان را رد میکند و درباره اسلام چنین میسراید:
اگر اسلام به معنای تسلیم شدن در برابر خدا باشد.
ما همه در اسلام به دنیا میآییم
و به اسلام میمیریم
این روشنترین بیان گوته درباره اسلام است. برداشت گوته از دین تسلیم بودن در برابر اراده مطلق خداوندی است و این مهمترین اصلی است که یک انسان دین دار به آن معتقد است و همین اصل نیز گوته را مجذوب اسلام ساخته است. این اسلامی است که گوته شناخته و در بخشهای مختلف دیوانش آن را تصویر کرده است که راز آن نیز در وحدت و تسلیم متبلور است؛ یعنی وحدتی که در تصاویری بی نهایت متجلی گشته است.
گوته در فاوست میگوید:
زندگی را در تبلوری رنگارنگ مییابم.
اگر گوته را شخصیتی متاثر و شیفته اسلام بدانیم، قضاوتی ناصواب نداشته ایم؛ و اینک با شعری از گوته که از آیه شریفه «و لله المشرق و المغرب» متاثر است، این گفتار را پایان میدهیم:
شرق از آن خدا است
غرب از آن خدا است
سرزمینهای شمالی و جنوبی
در دستان لطیف او آرمیده اند
زنان برگزیده
زنان را نباید از یاد برد
آنان که وفادار بودند و پاک
لیک تنها چهار تن از آنان را
به یقین میدانیم که به بهشت میروند.
نخست زلیخا، آن خورشید زمین
که به یوسف عشق میورزید.
و اکنون بهشت از آن اوست.
به زینت مهر و وفا پرتو میافکند؛ و سپس آن همیشه بخشنده
که آن شفای والا را بزاد.
و در افسوس، در اندوهی تلخ
پسر را دید که بر صلیب از دست رفت؛ و سپس همسر محمد (ص)
که بهر همسرش رفاه و آسایش بساخت؛ و به زمان زندگی.
خدا را پذیرفت، و ایمان را؛ و سپس فاطمه ((ع)، آن پری
دخت پیغمبر، همسری پاک به کمال.
به زبان انگلیسی، والاترین روح
در پیکری، چون طلای عسل .(شعر از: دیوان شرقی - غربی گوته، ترجمه کورش صفوی .)