سریالی که با ماه رمضان شروع شد و در ماه رمضان هم ادامه پیدا کرد، پایِ ثابت سفرههای افطار مردم امسال هم اتفاقات جالبی را رقم زد؛ اگر سالِ گذشته ماجرای کوادکوپتر بسیار سرزبانها افتاد، امسال هم آرکیو ۱۷۰ را داشتیم و هم ازدواج جوادی و مرضیه را مخاطب دید، اتفاقی که برای از مخاطبان پیگیرِ سریال به یک آرزو تبدیل شده بود؛ این ماجرا آنقدر مهم شد که برخی در فضای مجازی از رفتارهای مرضیه عصبانی شده بودند و میخواستند هرچه زودتر شاهدِ وصال این دو باشند.
البته انتقاداتی به این سریال هم همچون سریالهای دیگر وارد است. اگرچه حسن وارسته و همکارانش در تیمِ نویسندگی همه تلاش خود را کرده بودند تا این سریال قدمهایش را درست بردارد، اما تعقیب و گریزها و نمایشِ مقابله نیروهای امنیتی با گروههای خرابکاری، بسیار دمِدستی اتفاق افتاد. احمد کاوری بهعنوان کارگردان میتوانست بهتر عمل کند و این صحنههای اکشن و امنیتی را بهتر نشان دهد؛ در حالی که کوروش سلیمانی یکی از بازیگران کاربلدِ عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون این نقش را ایفا میکرد.
بهنظر میرسد شتابزدگی و کار فشرده این مجموعه تلویزیونی، آنطور اجازه نداده است که در تدوین، پرداخت، شخصیتپردازی و بازیگردانی، کاوری و همکارانش باکیفیت و مناسب پیش بروند، شاید بیشترین انتقادات متوجه تومور مغزی شد که بسیاری آن را غیرقابل باور دانستند.
اگر نقصِ طراحی صحنههای مربوط به جراحی، سکته و تومور مغزی جوادی قصه را کنار بگذاریم که میتوانست بر مبنای واقعیت پیش برود و آنقدر پیشپاافتاده نمایش داده نشود، بازی محمدرضا رهبری هم نتوانست این خلأ را پوشش بدهد و بسیاری این نوعِ پرداخت را مورد نقد قرار دادند و حتی سکته کردن و تشخیص پزشک و خیلی اتفاقات دیگر این بخش را مورد تمسخر قرار دادند، بهنظر میرسد میتوانستند برای این بخشِ قصه تمهیدات بهتری بیندیشند تا باورپذیرتر پیش برود.
فقدان مشاورِ مناسب برای بخشِ پزشکی و حتی اکشن و امنیتی سریال باعث شده است این ضعف بیشتر به چشم بخورد؛ در واقع نیروهای امنیتی را طوری نشان دادند که همیشه از "سایه" (مافوق گروه خرابکاران) یک گام عقبترند، در حالی سریالهای امنیتی و پلیسی ساخته شدهاند که کارآمدی و هوشمندی این گروه را بیشتر نشان داده است.
انتقاد گروهی هم به نوع پرداختِ نویسنده و طراح قصه بود؛ میگفتند چرا آنقدر دکتر توفیقی برجستهتر از قهرمان قصه نشان داده میشود و از طرفی چرا آنقدر جوادی در این فصل، ذلیل و تحقیر شد. اول با آن ناز و کرشمههای خاصِ مرضیه، دوم دعوای با توفیقی مقدم و سوم بیماریاش که به بدترین شکل ممکن اتفاق افتاد، اما نباید از این نکته هم غافل شویم که راستگویی، صداقت و بردباری "بچهمهندس" در این فصل خودش درسآموزِ برای نسل جدید بود.
یکی از نقدهای دیگر که نسبت به این سریال وجود دارد سوژه سفارشی امنیتی است، سوژهای که واقعاً قابل دفاع است که از ابتدا به تولید ملی، حمایت از نخبگان، نمایشِ اقتدار جمهوری اسلامی در ساخت دستاوردهای دفاعی کشور، نگاهی به معضلات فرزندان بدسرپرست و بیسرپرست و خیلی از اتفاقات دیگر، قابل توجه بودهاند.
بهنظر میرسد اگر سوژه سریال در فصل سوم و چهارم سفارشی شده و بهسمتِ مسائل دفاعی و امنیتی رفته، قابل تقدیر است، چرا که دشمنان ما همیشه برایِ کوچکترین موفقیتهای خودشان هزاران سریال و فیلم میسازند، اما گروهی نقد میکنند؛ چرا موفقیت جمهوری اسلامی در ساخت پهپادهایی مثل آرکیو ۱۷۰ بخشی از سوژه یک سریال دنبالهدار است؟
اما با همه این تفاصیل و نقدها، "بچهمهندس" اگر قرار است فصل پنجمی داشته باشد خیلی منجسمتر و اصولیتر وارد میدان شود؛ کار فشرده، شتابزده و رفتار دمدستی، سریال دنبالهدار را دچار آسیب میکند. اگرچه "بچهمهندس" ابتدا و پایانِ خوبی داشت، اما میتوانست خیلی بهتر از اینها مدافعِ موفقیتهای فصلهای گذشتهاش باشد؛ فیلمنامه، دغدغه و خیلی بخشهای قدرتمندی متوجه این سریال بوده و نشان میدهد که میخواستند خیلی بهتر از اینها باشند، اما زمانِ کوتاه نگذاشت این ظرافتها و دقتها بیشتر اتفاق بیفتد.
در ادامه بخش هایی از گفتگوی تسنیم با عوامل سریال بچه مهندس را می خوانید:
ماجرای تغییر بازیگران/ افشای یکسری از حقایق
* یکسری حذفیات و تغییر در بازیگران قدری به کار ضربه زد. خلأ قاسم و مسعود احساس میشد و حذف بیبی یکدفعهای از سر سفره عقد و خیلی از اتفاقات مثل کاراکتر کریم که دیالوگهای تکراری مثل آقا باز هم لوبیاپلو که خیلی این حضور خصوصاً در فصل چهارم درک نمیشود...
حسن وارسته طراح و سرپرست نویسندگان سریال گفت: درباره مسعود و قاسم به این جمله اکتفا میکنم که چند وقت پیش هم استوری کردم گروه جهتم را بیجهت ندادم تغییر؛ من از گردنهگیران باجخور بیزارم! البته بلانسبت قاسم! من پنج بار فیلمنامه را بازنویسی کردم و هر بار بهدلیلی؛ برخی سهمخواهی که آنقدر نقش ما باشد و برخی هم پول و نکاتی دیگر که گروه را متلاشی کردند. من دو تا تیم نویسنده عوض کردم بهخاطر اینکه پیامهای متعددی میدادند که "در این کار حضور پیدا نکنید. "
یک روز رفتم به آقای سعدی گفتم که "میخواهم یک ریسک کنم"؛ البته توانایی بازیگری را نادیده نمیگیرم، اما اساس هر سریال و فیلمی، فیلمنامه است. اتفاقی که باعث میشود محمود خسرومنش از بیرجند بیاید و دیده شود، همین ویژگی نقشی است که طراحی شده است! نقش باعث میشود که بازیگر توانمند خودش را به چالش بکشد اگر یک نقش سطحی بود که بازیگر توانمندی مثل سهند جاهدی، هدر میرفت.
اتفاقاً فیلمنامه و طراحی نقشِ درست باعث میشود چنین بازیگران توانمندی استقبال کنند و در کار حاضر شوند. خیلی اتفاقات افتاد و ناسزاها شنیدم، اما با توجه به دلایلی که اشاره کردم خواستم دست به این تغییرات بزنم که ریسک بالایی هم داشت.
واقعاً در فضای مجازی اذیتم کردند؛ اتحادیه راه انداختند؛ یکی از همینها ادعا کرد که این فیلمنامه حکومتی شده است، شاید فراموش کرده است که قصه را در باملند برایش تعریف کردم چقدر سر ذوق آمد و بعد که نیامد میگفت "پول بهانه بود، به کار حکومتی شدن فیلمنامه نرفتم. "، در صورتی که گروکشی کردند و اتفاقات خوبی نیفتاد، در حالی که بازیگرانی مثل فرهاد قائمیان و خانم جوادی دست یاعلی دادند و در کار حضور داشتند.
وارسته: در مورد کریم هم باید بگویم عباس جمشیدی فر سر کار مهدویان راکورد ریش داشت و واقعاً در خیلی اوقات دستمان خالی بود، از طرفی کریم یادآور گذشته است؛ کریم کارکرد دراماتیک داشت و به همین خاطر حذفش نکردیم و از طرفی ثریا قاسمی هم بهدلیل سنوسال و فضای پرالتهاب کرونایی، یک بخشهایی در فیلمنامه داشتیم و بهخاطر آن ازدحام نتوانستیم بیشتر از حضور ایشان بهره ببریم.
* آقای جاهدی، شوخیای که با شما در فضای هم شد همه بر سرِ آن سکانس پایانی و آبخوردنهای شما در هواپیما بود؛ چطور این اتفاق آنقدر جالب از آب درآمد؟
سهند جاهدی بازیگر نقش بهروز: شرایط سختی بود؛ تمام اینها هر برداشت سه چهار بار میرفتیم و در همه آن برداشتها، آب میخوردم و از یک جایی به بعد سخت شده بود. از دوران کودکی هر کاری را که باید اتفاق بیفتد خودم باید انجام بدهم؛ آنجایی که پرت شدم خودم بود از دیوار بالا رفتم خودم بودم.
* چقدر در عالم واقعیت و اطراف خودتان، چنین رفاقتهایی را که در سریال با جواد به تصویر کشیده شد داشتید؟
اتسمفر و محل زندگیام خیلی به این نشان دادن رفاقت در سریال، کمک کرد، چهبسا رفیقهایی در آن محله و منطقه بودند که بهواسطه رفاقت ایجاب میکرد معتاد بشوند یا حتی به زندان بروند. خیلی خوب این چیزها را یاد گرفتم که رفاقت را با همه جزئیاتش زیرنظر داشته باشم.
* شما بچهمهندس را از ابتدا دنبال کرده بودید؟
من از بچهمهندس اول، پیشنهاد داشتم. جواد جوادی شخصیت محبوبم نیست، سوءتفاهم نشود انتخاب من نیست، شاید میان جواد جوادی و بهروز و یا جواد جوادی و آرش رستگاری؛ آن دو را انتخاب کنم.
حتماً بهسراغِ قهرمانکشی میرفتم
* اگر نویسنده سریال بچهمهندس بودید فصل پنجم را چطور مینوشتید؟
من اگر جای آقای وارسته بودم جواد جوادی را از یک جایی به بعد میکشتم، خودم مدلم این است اتفاقات ساختارشکن را دوست دارم.