در این چند وقت شما را تهدید کردهاند؟
به چی؟
کلا، بابت هر چیزی. مثلا شما را با برادرتان زدهاند؟
غیررسمی که فراوان. معمولا از طرف کسانی که حس میکنند منافعشان در خطر قرار گرفته است.
چه تأثیری روی عملکرد شما داشته است؟
مثلا شما باور میکنید ما که سابقه جبهه داریم تابلوی شهدا را از خیابانها برداریم.
آقای حناچی بگذریم. من روی حرفهای شما بحث را ادامه میدهم و نگرانیهایی که از مطرحکردن بعضی مسائل دارید. آیا در دوران شهرداری خودتان حس کردهاید مستنداتی هست که بخواهند شما را با پرستوها به دام انداخته باشند؟
خیلی سؤال سختی است (با خنده).
پس بوده.
بالاخره کسانی که مسئولیت دارند در معرض دید هستند و خودشان باید مراقبت کنند.
میتوانید بیشتر توضیح بدهید؟ مثلا از طرف کجا و وابسته به کجا بودهاند؛ برایتان مشخص شده است؟
نه، چون رد و اثری پیدا نکردم که بفهمم وابسته به کجا هستند. ولی اعتقاد دارم افرادی در این سطوح مدیریتی همواره باید مراقب باشند.
آیا وقتی جای آقای نجفی نشستید به این موضوع به عنوان یک چالش دائمی فکر کردید؟
من آن روزی که داستان آقای نجفی پیش آمد اصلا دلم نمیخواست از این در وارد بشوم. ولی به حس درونی خودم غلبه کردم و گفتم مردم به امید رأی دادهاند و باید تلاش کنیم تا دوره خوبی را به یادگار بگذاریم.
بالاخره تلاش برای متقاعدکردن طرف مقابل هم بخشی از مدیریت است. همیشه که نمیتوانیم دعوا کنیم. اینکه شما از روشهایی استفاده کنید که سرانجام بگویید این حرف که مطرح کردهایم درست بوده است. این حرف که پای آن ایستادهام درست است. ما تلاش کردیم از این روش استفاده کنیم. خب عمدتا از دیالوگ و استدلال استفاده کردهایم. گاهی از فشار غیررسمی دوستان بهره بردهایم؛ ولی تلاش کردهایم که این کار را بکنیم.