آن پسر جوان با ترفندی زیرکانه طوری وارد زندگیام شد که هنوز هم از این ماجرا مات و مبهوت مانده ام با وجود این هیچ گاه تصور نمیکردم که او گرگی در لباس میش باشد و روزی مرا برای رسیدن به درخواستهای بی شرمانه اش تهدید کند و ...
زن ۲۷ سالهای که مدعی بود اگر «تیرداد» تهدیدهایش را عملی کند زندگی ام در آستانه فروپاشی قرار میگیرد درباره ماجرایی که روزگارش را سیاه کرده بود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: هشت سال قبل و در حالی که به تازگی دیپلم گرفته بودم «سهراب» به خواستگاری ام آمد.
او استخدام یکی از ادارات دولتی بود و جوانی بسیار موقر و مودب به نظر میرسید. سهراب جوانی خوش اخلاق و ساده دل بود به همین دلیل هم خیلی از این ازدواج رضایت داشتم و احساس میکردم در کنار او به همه آرزوها و خواستههای دوران کودکی ام میرسم چرا که پدر من کارگر سادهای بود که باید شکم خانواده ۹ نفره اش را سیر میکرد برای همین هیچ وقت نمیتوانست آرزوهای مرا که دختری زیرک و خیال پرداز بودم به راحتی برآورده کند، اما من همواره برای رسیدن به این آرزوهای کودکانه تلاش میکردم و با همراهی دوستانم بسیاری از این خواستهها را جامه عمل میپوشاندم و برخی لوازم مانند کیف و جامدادی و ... را فراهم میکردم.
خلاصه من در شرایطی با سهراب ازدواج کردم که پدر و مادر او از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند و از نظر مادی دستمان را میگرفتند تا جایی که در همان سال اول ازدواجمان یک واحد آپارتمانی بزرگ در منطقه الهیه مشهد خریدیم و به زندگی شیرینمان ادامه دادیم تا این که دو سال بعد از آغاز زندگی مشترک پسرم به دنیا آمد و پدر شوهرم نام زیبای هدایت را برای او برگزید.
چرا که ما در نزدیکی محل سکونت پدر شوهرم زندگی میکردیم و او کاملا مراقب خانواده ما بود درحالی که پسرم روزهای شیرین زبانی خودش را سپری میکرد او را در آغوش میگرفتم و برای گذران ساعتی به دور از دغدغهها و نگرانیهای روزانه به فروشگاه لوازم آرایشی یکی از دوستانم میرفتم تا لحظاتی را با شادی و تفریح و بگو بخندهای دوستانه سپری کنم.
در یکی از همین روزها بود که در فروشگاه دوستم با تیرداد آشنا شدم او شاگرد یکی از فروشگاههای همان مرکز تجاری بود و مدام پسرم را در آغوش میگرفت و با شیرین زبانیهای او قهقهه میزد به گونهای که پسرم نیز به او وابسته شده بود و به محض این که رهایش میکردم به طرف تیرداد میرفت او که جوانی هم سن و سال خودم بود از روزی که متوجه زندگی عاشقانه توام با رفاه و آسایش من و سهراب شد تلاش کرد تا ارتباطش را با خانواده ما صمیمیتر کند.
در حالی که رابطه من و تیرداد هر روز گرمتر میشد او با طرح دوستی و ترفندی خاص خودش را به همسرم نیز نزدیک کرد و این گونه یک ارتباط دوستی خانوادگی بین ما شکل گرفت و پای او به زندگی خصوصی ما باز شد تا جایی که حتی وقتی همسرم در منزل نبود او به خانه ما رفت و آمد میکرد و با جملات زیبا و مهربانانه اش مرا تحت تاثیر قرار میداد به طوری که گاهی دلتنگش میشدم.
در میان این رفت و آمدها گاهی اوقات جملات احساسی، عاطفی یا عاشقانه به من ابراز میکرد و من هم در برابر این محبتهای اغراق آمیز فقط سکوت میکردم، ولی او در میان همین گفتارها و رفتارهای نامتعارف و به بهانههای مختلف فیلم وعکسهایی از زندگی خصوصی من تهیه میکرد با وجود این من اهمیتی به این رفتارها نمیدادم چرا که فکر میکردم تیرداد نیازمند مهر و محبت است.
پدر و مادر او به خاطر آن که فرزندی نداشتند تیرداد را به فرزند خواندگی پذیرفته بودند و من احتمال میدادم که او بیشتر از دیگران به ابراز محبت نیاز دارد، ولی از نقشه شوم و بی شرمانه او هیچ اطلاعی نداشتم تا این که روزی وقتی همسرم در محل کارش حضور داشت تیرداد به خانه ام آمد و درخواست بی شرمانهای از من کرد!
من که در شرایط بدی قرار گرفته بودم با چهرهای خشمگین پاسخ منفی تندی به او دادم، اما ناگهان تیرداد تهدیدم کرد که تصاویر شخصی مرا در شبکههای اجتماعی منتشر میکند. این بود که به کلانتری آمدم تا ...
شایان ذکر است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی کارشناسی و محرمانه به این پرونده در دستور کار مشاوران زبده کلانتری قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی