دستش را که به خاطر بیماری میلرزد، زیر چادرش پنهان میکند و میگوید اصلا مخالف رفتن احمد نبودم. هر چند بعد از شهادت امیر خوب میفهمیدم درد فراق پسر جوان یعنی چه.
وظیفه احمد بود که برود. فرقی ندارد سوریه با شد یا ایران. اما بار آخر که ۶ و نیم صبح آمد اتاقم برای خداحافظی، فهمیدم برود دیگر او هم بر نخواهد گشت. حالات او و حس مادری خودم به دلم برات کرده بود این پسر هم ماندنی نیست. گریه افتادم و گفتم: مادر نرو. احمد گفت: مامان اگر راضی نباشی، نمیروم، اما چرا این بار مخالفی؟ چرا وقتی امیر ۱۹ سالهات به جبهه میرفت، گریه نکردی؟ گفتم: تو زن و بچه داری، امیر نداشت! نگاهی به من انداخت و گفت: خدا سرپرست زن و بچههای من است.
خودم ۲۰ سالش که بود برایش دختر ۱۷ ساله همسایهمان را خواستگاری کردم. حوریه خانم همسر احمد دختری بود که به قول معروف وقتی کنار شوهر بود، دستت میآمد عجب خدا در و تخته را با هم جور میکند! خانهای ساده و بیآلایش، فارغ از هر زرق و برق و تجملاتی. همه این سالها وقتی شوهر ساکش را میبست و عازم ماموریت میشد، لب به شکایت باز نکرده بود.
احمد دفعه اولی نبود که به سوریه میرفت، اما نگرانی برای اداره زندگی آن هم با چهار فرزند قد و نیم قد حوریه خانم را نگران کرده بود. بار آخر از همسرش خواست کنار آنها بماند، اما احمد گفت: امام حسینی که هر سال به خاطرش سیاه میپوشیم و عزاداری میکنیم، وقتی به مبارزه برخاست، هم خانواده داشت و هم فرزند.
آوردن چنین مثالی برای حوریه که خود زنی مذهبی بود، کفایت میکرد برای اینکه این بار هم سد راه نشود. میگوید: بار آخری که قبل از شهادتش از سوریه برگشت، مجروح شده بود. گفتم با این لباسهای خونی حتما گناهانت آمرزیده شده و مقبول خدا شدی. گفت: اگر خدا مرا میپسندید، شهادت را قسمتم میکرد.
شهید اسماعیلی در کنار شهید عزیزانی
برایش از سختی زندگی و اداره چهار فرزند در نبودش تعریف کردم، اما مرا آرام کرد. به او گفتم: باشه پس اگر شهید شدی دیگه به من و بچهها فکر نکن. برو از همنشینی با اولیای خدا لذت ببر. بچهها هم خدا دارند.
وقتی ۲ اسفند سال ۹۴ هم زمان با شب شهادت حضرت زهرا (س) خبر آوردند احمد در حلب شهید شده رو کردم به خدا و گفتم: تو عشق مرا پیش خودت بردی، من هم او را بخشیدم به تو. میدانستم احمد چقدر دوست داشت شهید شود.
سرانجام پیکر شهید مدافع حرم احمد اسماعیلی از نیروهای لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در جوار شهدای امامزاده قاسم شمیرانات به خاک سپرده شد.