طبق آمار بیشترین جمعیت کشور را متولدین ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ به اصطلاح دهه شصتیها با عدد ۸ میلیون و ۴۸۳ هزار و ۸۹۳ مرد و حدود ۸ میلیون و ۳۱۸ هزار و ۱۵۳ نفر زن تشکیل دادهاند که به شکل دقیقتر میتوان گفت جمعیت مردان این دهه با اختلاف ۶۵ هزار و ۷۴۰ نفر بیشتر از زنان است و به شکل کلی ۲۱درصد از جمعیت کشور را تشکیل دادهاند. بچههای دهه شصتی دورانهای عجیبی را پشت سر گذاشتهاند آنها در یکی از پرتلاطمترین سالهای کشور یعنی سالهای جنگ و موشکباران و بعد ارتحال امام به دنیا آمدند و در دوران توسعه و سازندگی و تغییر سبک زندگی مردم کودک و نوجوانی کردهاند. در کلاسهای ۴۰ نفره درسخواندهاند و پشت نیمکتهای سهتایی نشستهاند. تغییر ارزشهای اجتماعی آنها را سالها در رقابت سخت و نفسگیر کنکور انداخت و در نهایت برای موقعیتهای مهم شغلی و اجتماعی بالا و پایین پریدند. آنها در دوران شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» به دنیا آمده بودند، ولی درست در سالهایی که کشور تشویق به ازدواج و فرزندآوری میکند و نیاز به افزایش جمعیت از سوی آنان دارد با بحران ازدواج روبرو شدهاند. یعنی با ارزشی خلاف آنچه درگذشته با آن روبرو بودهاند و همه اینها نشان میدهند دنیا از نگاه دهه شصتیها به مراتب پیچیدهتر و سختتر از سایر متولدین دهههای دیگر است. در روزهایی که به انتهای سال ۱۳۹۹ رسیدهایم و به آغاز سال ۱۴۰۰ میرسیم دهه شصتیها با شروع قرن و دهه تازه به چهلسالگی نزدیک میشوند، اما هنوز جمعیت زیادی از آنها مجرد و در آستانه تجرد قطعی از سوی کارشناسان اجتماعی است.
در گفتگو با دکتر «زهرا شکرالهی» دکترای مطالعات زنان، محقق و پژوهشگر بررسی کردیم چه تغییرات فرهنگی و اجتماعی باعث بحران ازدواج در دهه شصتیها شد و چرا آنها با این مشکلات روبرو شدند.
ارزشهای جامعه در زمان کودکی و بلوغ دهه شصتیها تغییرات اساسی کرد
دکتر شکرالهی تغییر ارزشهای اجتماعی چه در حاکمیت و چه در عام مردم را یکی از مشکلات دهه شصتیها میداند که در زمان کودکیشان رخ داد. تغییر ارزشی که به یکباره ارزشهای تجملی را در ذهنشان قرار دارد و ازدواج را برایشان سخت کرد: «عوامل مختلفی در ازدواج دههشصتیها دخیل است؛ عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی و جمعیتی و بسیاری عوامل دیگر که روی ازدواج آنها تاثیر گذاشتهاست. یکی از عوامل اصلی که به نظرم خیلی پررنگ بوده است بحث اندیشه سیاسی که در آن زمان بر جامعه حاکم بودهاست. در زمان به دنیا آمدن دهه شصتیها، اندیشه سیاس حاکم اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی بودهاست؛ فرهنگ جبهه و جنگ، ایثار، قناعت، توکل به خدا، ساده زیستی. اما وقتی بچههای دهه شصت به هفتهشت سالگی رسیدند جنگ تمام شده بود و بعد آن اندیشه سیاسیمان در پیش توسعه تبدیل به مانور تجمل شد. در مقالهای خواندم یک بنده خدایی در یکی از سخنرانیهای خطبههای نماز جمعه گفته بود که که دوران درویش مسلکی ایران تمام شده، حتی گفته بود مثلا برای حفظ نظام و انقلاب و اینها مسئولین باید مانور تجمل بدهند! دقیقا در زمان کودکی و ۸، ۹ سالگی دهه شصتیها آن مسیر به سمت تجملگرایی سوق پیدا کرد و به بدنه جامعه نفود کرد. مردم هم که چشمشان به مسوولین است و میخواهند که مثل آنها عمل کنند. پس تجملگرایی در چنین جامعهای به شدت پررنگ میشود و از آن فرهنگ اولیه فاصله گرفتند و این تغییر دقیقا در سن بلوغ بچههایشان رخ داد. دقیقا در همین سن بلوغ بود که گرایشها، سیستم باورها، تفکرشان و رفتارهایشان تابع آن سیاستهای کلی حاکم بر کل جامعه شد و از آن تاثیر گرفت.»
به دهه شصتیها گفتند اول دَرست را بخوان و ازدواج را بگذار برای بعد
تلاش برای رسیدن به موقعیت بهتر بعد از جنگ در دهه شصتیها عطش رسیدن به مدارک و جایگاه اجتماعی بالاتر از سوی خانوادهها ایجاد کرد. به گونهای که دکتر شکرالهی معتقد است نوعی جوگیری اجتماعی در آن رخ داد: «در زمان کودکی دهه شصتیها تعداد بچهها بالا بود، اما سطح درآمد خانوادههای متوسط تغییری نداشت. عادت هم این شد که پدر و مادر کار کنند و بچهها بخورند! تا اینکه سن ازدواجشان شود و جهیزیهای بگیرند و سروسامانی داده شوند. این عادت حمایت خانواده تا سن ازدواج و فراهم کردن وسیله و اسباب ازدواج با وجود همان درآمد محدود و تعداد فرزندان زیاد و البته تفکر تازه وارد تجملگرایی ناخودآگاه توقع بچهها را بالا برد. آنها جهیزیه بهتری میخواستند، دیگر مثل قدیم عروسها با مادرشوهر زندگی نمیکردند. مفهوم دامادسرخانه کمرنگ شد و نظام ارزش گذاری و اولویتبندی در خانواده نیز تغییرات زیادی کرد. بعد از جنگ هم موضوع کنکور و دانشگاه متاثر از فاز سیاستگذاریها پررنگ شد. میتوانم بگویم تقریبا نوعی عقدهگشایی به وجود آمد. والدینی که خودش دوره زیادی را به خاطر انقلاب و جنگ محروم از بسیاری از خواستههایشان بودند، حالا وقتی میدید بچههای مسوولین به کجا رسیدهاند میخواست بچههایش هم به آن سمت و سو حرکت کند. خانوادهای که ارزش دختر و پسرش را در عروس و داماد شدنش میدید یکباره رسیدن به مدرک و کسب وجهه اجتماعی برایش پررنگ شد. اولویت تحصیل و جایگاه اجتماعی به تشکیل خانواده چربید. یک زمانی مردم به خاطر جنگ و جهاد درس را رها کردند و حالا فکر کنید خانواده را به خاطر تحصیل رها میکردند. در واقع نوعی جوگیری اجتماعی رخ داد. مدام این عبارت میان خانواده و جوانها تکرار میشد که حالا وقت شوهر یا ازدواج نیست، برو درست را بخوان و ازدواج را بگذار برای بعد!»
کم شدن ارتباطات فامیلی، شانس ازدواج دهه شصتیها را کم کرد
بچههای دهه شصتی خواستگارهای کمتری را نسبت به دهههای قبل از خودشان تجربه کردند. دکتر شکرالهی معتقد است دلیل این اتفاق کمتر شدن روابط فامیلی و همسایگی بود، چون حرف زدن و پرس و جو درباره ازدواج تبدیل به نوعی دخالت و فضولی در امور شخصی شد: «یکی از نکات قابل توجه این است که ما قبل از دهه شصت ارتباطات پررنگ خانوادگی و فامیلی با عمه، عمو، دایی، خاله و دورهمیهای زیاد میان خانوادهها داریم، اما بعد از آن کمرنگ میشود. خوب یادم میآید که در عروسیها قیمه و قرمه میدادند. بعدها شد دو نوع، سه نوع و بعد دیگر قیمه و قرمهسبزی از غذاهای مجلسی حذف شد. همینطور هزینه و خرج مهمانیها بالا رفت. فامیل از هم دور شد و این نکته بسیار مهمی است. هرچقدر فامیل از هم دور شد این بلا سر بچهها آمد که دیگر دلسوز کمتری برای ازدواجشان بود. قبلا فامیل جمع میشدند دو نفر را از خود فامیل را پیدا میکردند و به هم میرساندند یا فامیل هرکدامشان چهلپنجاه تا در و همسایه داشتند و مورد معرفی میکردند. اما الان صلهرحم، رفتوآمدهای خانوادگی و ارتباطات اجتماعی بین فامیل بسیار کمتر از قبل شدهاست. از آن طرف معرفی هم کمتر شدهاست؛ دههچهلی، دههپنجاهی، عمه و خاله و عمو و داییاش میآمدند دهتا بیستتا مورد معرفی میکردند و بالاخره یکی به ازدواج ختم میشد. الان ارتباطات بسیار کمتر از قبل است و هرکس سرش را در لاک خودش کرده و امورات زندگی خودش را میچرخاند. مردم ارتباط با دیگری و معرفی کردن به دیگری را نوعی فضولی و سرککشیدن در کار هم میدانند و به همین نسبت معرفی کردنهای مورد برای ازدواج هم محدود شد و بچههای دهه شصتی خواستگار کمتری را نسبت به دهههای قبل از خودشان تجربه کردند.»
مهاجرت به شهر به خصوص تهران در کاهش ازدواج دهه شصتیها موثر بوده است
تلاش برای رسیدن به جایگاه بالاتر تحصیلی و شغلی دهه شصتیهای زیادی را از شهرهای بومیشان به سمت شهرهای بزرگ به خصوص پایتخت کشاند. همین باعث دور افتادن آنها از محیطهای فامیلی و آشنا و زندگی در یک فضای نا آشنا و غربت زده شد و از همین رو ازدواجشان را نیز عقب انداخت: «بحث مهاجرت هم برای دههشصتیها پررنگ است؛ به خاطر جنگ و فقر و اشتغال سیر مهاجرت به شهرنشینی را در دهه شصتیها زیاد داریم. یادم است ما در دوران جنگ مهاجرت معکوس به سمت روستاها و شهرستانها زیاد داشتیم، اما به محض اینکه جنگ تمام شد برعکس شد و از جاهای مختلف مردم هجوم آوردند به تهران و هرکسی از شهر و دیار خودش فاصله گرفت. فرد مهاجر در شهر جدید فامیل و آشنا که ندارد، تا بیاید همسایه را بشناسد و ارتباط بگیرد، سن بالا میرود. در زندگی شهری به شکل حاضر نیز دیگر کسی از کسی خبر ندارد. به خاطر اینکه هرکسی از یک گوشهای از کشور آمدهاست. یکی ترک است. یکی ترک است. یکی لر است. زبان و گویشها متفاوت است و همین سردی روابط شهری هم باعث شد مهاجران حتی از قوم خودشان هم فاصله بگیرند و روابطشان سرد شود. همه اینها روی ازدواج دهه شصتیها بسیار موثر بودهاست.»
متاسفانه تفکر رایج در دانشگاه دهه شصتیها را جزئیبین کرد
حضور پررنگ دهه شصتیها در دانشگاه باعث جزئیبینی زیاد آنها شد و طبق گفته خانم شکرالهی این جزئیبینی و آگاهی به افراط هم رسید و باعث شد تغییر ملاکهای زیادی در انتخاب همسر برایشان به وجود بیاید و هرکسی را نیز با جزئینگری زیاد و از پشت کتابهای دانشگاهی که خوانده بودند بررسی کنند: «یکی از مشکلات و یا به قول شما چالشهایی که بر سر ازدواج دهه شصتیها قرار داشت مترو معیارهای ازدواجشان بود. مترو معیار آنها نسبت به دهههای گذاشته تغییرات زیادی کرده بود. یکی از تفاوتهای دهه شصتیها با قبل از خودشان این بود که آنها وارد سیستم دانشگاهی شده بودند. خوراک سیستم دانشگاهی چه بود؟ به آنها و به خصوص بچههای علوم انسانی چه به خوردشان داده بودند؟ متاسفانه آن تفکری که در دانشگاهها ترویج داده شد بچهها را به شدت جزئی بین کرد، حساسشان کرد، در زمان انقلاب و جنگ افراد کلینگر بودند و همینکه طرف میگفت سالم باشد و انقلاب را قبول داشته باشد تکلیفشان مشخص بود، اما دهه شصتیها جزئیبین شدند و مدام آمدند بر اساس دروسی که خوانده بودند؛ مباحث روانشناسی، جامعهشناسی و... همسر انتخاب کنند و خود این تغییر ملاکها و انتخاب همسر، متاثر از سیستم دانشگاهی و کتابهای ترجمه شده و مضمون و محتوای علومانسانی بود که در دانشگاهها به خوردشان داده شد.»
تحولات رسانهای متر و معیار ازدواج دهه شصتیها را تغییر داد
دهه شصتیها بیشک در حوزه رسانه و تکنولوژی دوران گذار را تجربه کردند. آنها اولین کسانی بودند که اینترنت را به خانههایشان آوردند و در محیطهای دانشگاهی از آن استفاده کردند. همین موضوع باعث شد بچههای دهه شصت با بمب اطلاعاتی و تغییرات رسانهها همراه شوند و رنگ و لعاب تازه مترو معیارهایشان را برای زندگی و انتخاب همسر تغییر دهد: «بچههای دهه شصت با بمب اطلاعاتی و تغییرات رسانهای همراه شدند. در دهههای گذشته مردم با رادیو مانوس بودند و تلویزیون هم دوتا شبکه داشت که مردم با تلویزیون سیاه و سفید میدیدند، اما یکباره تلویزیونها رنگی شد. شبکهها متعدد شد. ویدئوها، ماهوارهها، دیشها و شبکههای مجازی مطرح شد. مصرف و خوراک رسانهای که دهه شصتیها و دهه پنجاهیها داشتند با بقیه مردم متفاوت شد. گرچه قبل از انقلاب هم فیلمهای مستهجن و ناجور زیاد بود. اما وسعت پخش تولیدات تازه، رنگ و لعابش و حتی قابلیت دسترسی به آنها برای دهه شصتیها بیشتر و راحتتر بود. به همین نسبت الگوها و ملاکهای ازدواج تغییر کرد. وقتی دهه شصتیها به سن ازدواج رسیدند، هنرپیشههای هالیوودی و سلبریتیهای متعدد الگوها را تغییر دادند. باید بدانید الگوها و ملاکهای انتخاب همسر کاملا تایع مصرف رسانههاست. دیگر زن خوب و مردم خوب و زیبا آن چیزیاست که رسانه تبلیغ میکند و نشان میدهد. اینجاست که سلیقهها تغییر کرد و این تغییر سلیقه خودش را در انتخاب همسر پررنگ نشان داد.»
توقع از دهه شصتیها مثل توقع ریشسفیدها شد
دهه شصتیهای درسخوانده و دانشگاه رفته علاوه بر اینکه توقع خودشان از زندگی بالا رفته بود، خانواده نیز از آنها توقع دیگری داشت. آنها حتی از جامعه هم مطالبات تازهای داشتند که پیش از این چنین مطالبات اجتماعی از حاکمیت وجود نداشت. اما این تغییر نگاه در مساله ازدواج آنها بسیار موثر بود: «اگر بخواهیم درباره نگاه و نقش حاکمیت در خصوص دهه شصتیها حرف بزنیم باید از نظر فکری باید بسنجیم. ببینید در زمان جنگ مردم میگفتند ما جانمان را برای نظام میدهیم، جانم فدای رهبر، جانم فدای انقلاب، جانم فدای جبهه، طرف از از مالَش، جانَش، بچهاش میگذشت برای نظام، حاکمیت، انقلاب. بعد که جنگ تمام شد و دولت رفاه و مانور تجمل مطرح شد نگاه مردم به نظام و حاکمیت هم تغییر کرد، وقتی نگاه مسئولین تغییر کرد نگاه مردم هم تغییر کرد دیگر و سطح توقع مردم هم تغییر کرد. قبلا مردم میگفتند ما چه کار میتوانیم برای بسیج بکنیم؟ یادم میآید وقتی بچه بودم مادرم مرا با خودش مسجد و بسیج میبرد. خانمها میآمدند التماس میکردند و لباس رزمندهها را میشستند، دکمه میدوختند، تا میکردند.
اما وقتی بساط جبهه و جنگ جمع شد. طرف میگوید بسیج میخواهد برای من چه کار کند؟ بسیج چه امتیازاتی به من میدهد؟ طرف میگوید اگر بسیجی شوم انقدر سربازیام کم میشود یا اینقدر سهمیه دانشگاهم بیشتر میشود. دیگر بحث سهمخواهی مطرح شد. نگاه خانوادههای دهه شصتی تغییر کرد. در زمان بچگی دهه شصتیها مردم دنبال این بودند که چه خدمتی از دستشان برای نظام و حاکمیت دولت برمیآید. جنگ که تمام شد و بحث رفاع و توسعه مطرح شد مردم گفتند خب ما خدمتهایمان را به جنگ و دولت کردیم. حالا دولت میخواهد برای ما چه کند؟ میخواهم بگویم حتی خانوادهها نشستند گفتند که ازدواج بچههایمان را هم دولت درست کند. وام بدهید. مسکن بدهید.
یعنی مردم توقعاتشان از دولت پررنگ شد و دولت شد همهکارهی مردم و مردم شروع کردند به امتیاز گرفتن از دولتی که یک زمانی برایش خرج کرده بودند، این تفکر روی زندگی دههشصتیها سایه انداخت. به خصوص پدر و مادری که بچههای زیاد داشتند و بچههایشان تحصیل کرده بودند و توقعشان زیاد بود. دولت هم توانایی خاصی نداشت و همین باعث شد هم ازدواج عقب بیفتد و هم اراده خانوادهها و نقششان ضعیف شد. پدر خانواده میگفت: خودت درس خواندهای، خودت هم برو کار جور کن و پول در بیاور و ازدواج کن. من نمیتوانم. حتی این روند باعث شد والدین توقعشان از بچهها هم بالا برود که خب حالا شماها باید کار کنید و ما را حمایت کنید و هوای خواهر و برادرتان را داشته باشید. برای همین بسیاری از دهه شصتیها در سن و سال جوانی کسانی شدند که روی درآمدشان در خانه حساب باز شد و باید از اعضای خانوادشان حمایت میکردند. آنها حتی نقش ریش سفید قدیم را هم باز میکردند. قدیم وقتی مشکلی بود ریش سفیدها جلو میآمدند، اما چون این بچههای تحصیل کرده بودند و لیسانس داشتند طرف مشورت خانواده بودند. چه بسیار دهه شصتیهایی که بچههای اول و دوم خانواده بودند و سوختند! چون توقع خانواده از آنها بالا بود و باید دائما نقش بزرگتر یک خانواده و یا یک جمع را بازی میکردند!»
غرور علمی بچههای دهه شصت از ازدواج دورشان کرد
خانم دکتر شکرالهی میگوید، چون دهه شصتیها به لحاظ سواد علمی و دانشگاهی از دهههای قبل از خودشان جلوتر بودند دچار یک غرور علمی شدند، غروری که حتی خانوادههایشان نیز دچار شد و اجازه هیچ نصیحتی به آنها نداد: «پررنگ شدن زندگی شهرنشینی و فاصله گرفتن خانوادهها از یکدیگر و کمرنگ شدن نگاه کمکرسانی و ناصح بودن به جامعه به ضرر دهه شصتیها تمام شد. متاسفانه ما ناصح بودن را در مقام فضولی کردن تعریف کردهایم. همانطور که امر به معروف و نهی از منکر را که در قرآن مصداقی از رحمت و خیررسانی به مردم است را آنقدر بد در جامعه تعریف کردهایم ک اگر کسی امر به معروف کند، آدم یاد گشتارشاد میافتد و حالش بد میشود. با این حساب مردم از هم فاصله گرفتند که مبادا کاری کنم که حکم نصیحت داشته باشد. حرفم است که قبلا یک نفر میآمد و میگفت فلانی چرا ازدواج نمیکنی؟ چرا ازدواجت را به عقب میاندازی؟ جوانها را به سمت ازدواج هل میداند و نصیحت میکردند و میگفتند که تنبلی نکن. اما بعد جوی که حاکم بر جامعه شد این بود که میگفتند مگر ما فضولیم بگوییم و اگر هم کسی میگفت. دیگری میگفت چرا در زندگی من دخالت میکنی؟ حتی مادربزرگ میخواهد نوه را به ازدواج سوق بدهد میشنود خود پدر و مادر میگویند: «مادرجان دخالت نکن. خودش عاقل است. درس خوانده. میداند.» یکی از دلایل این امر شاید غرور علمی بچههای دهه شصتی بود که این غرور هم خودشان را گرفت و هم خانوادههایشان را. این غرور باعث شد هم به سمت ازدواج نروند و هم زیر بار نصیحتهای دیگران و آنقدر خودشان را قلدر و توانمند بدانند که اگر کسی هم چیزی گفت بگویند من خودم عاقلم و بهتر میدانم.»
تا معضل مسکن و اشتغال حل نشود، یک میلیارد وام ازدواج هم فایده ندارد
در خصوص ازدواج دهه شصتیها اشتباهات و کوتاهیهای حاکمیتی زیادی هم وجود دارد که دکتر شکرالهی معتقد است حتی با یک میلیارد وام ازدواج هم حل نمیشود: «متاسفانه دولت در زمینه ازدواج خیلی ضعیف عمل کردهاست. یعنی وام ازدواج را هم یک میلیارد بکند. مساله همین است. درست است همواره در کشور ما بحث ازدواج با بحث اقتصاد گره خوردهاست و ازدواج یک امر مصرفی و بریز و بپاش دارد. همین است که آمار ازدواج در کرونا بالا میرود. من قبول دارم که ازدواج نیازمند مسکن و اشتغال است و پول خیلی از مسائل را حل میکند. خصوصا در مسائل بریز و بپاش ازدواج. اما این پولپاشیها و وامدادنها مشکل است. چون ما زمینه ساختارهای اقتصادیمان مشکل دارد. از این جهت که جواب باید بالاخره شغلی داشته باشد که بتواند آن وام را پس بدهد، باید شغلی داشته باشد که بتواند به صورت پایدار مخارج زندگی و اجارهخانه را تامین کند. اینها همه مشکل است و فقط بذرپاشی پول به صورت وام آن هم با بازپرداختهای طولاتی و داشتن ضامن کافی نیست. بلکه باید سیاستگذاریها کلان باشد. ما از هر زمینهای به بحث اشتغال بر میخوریم. اگر بحث شغل و کارآفرینی خوب تبیین شود و افراد بتوانند حداقل زندگی را خودشان تامین کنند خیلی از این بداخلاقیها در خانواده حل میشود، خانواده میتواند دست دخترش را بگذارد در دست پسری به این امید که میتواند زندگی دخترمان را تامین کند. در بحث مسکن هم اگر مسکنی بالا سر جوانها بود میتوانستند با خیال راحت بروند سر زندگی و اینقدر مشکل ایجاد نمیشد. من خودم به شدت به خانههای کوچک معتقدم، حتی ۲۵ متری و ۳۰ متری، درست است که با فرهنگ ما ایرانیها سازگار نیست، اما بالاخره راه چاره است. من کارم مشاوره خانواده است؛ چقدر جوانها میآیند که در دوره عقدشان هستند و پنج سال است که به خاطر مسئله مسکن معطل هستند و میگویند: به خدا اگر به ما کانکس بدهند میرویم داخل کانکس زندگی میکنیم. به نظرم مهمترین مسئله بحث مسکن و بحث اشتغال است.»
نسخه زن دوم شدن دختران دهه شصت نشان دهنده بیسوادی و بیادبی است
درچندسال گذشته برخی فعالان حوزه ازدواج و جمعیت معتقد بودند که دهه شصتیهای دختری که بالای ۳۵ سال قرار دارند دیگر انتخاب اول پسران برای ازدواج نخواهند بود و، چون کشور به افزایش جمعیت نیاز دارد بهتر است نسخه تعدد زوجات برای ازدواج این افراد پیشنهاد شود. نسخهای که دکتر شکرالهی درباره آن چنین میگوید: «برخی برای دهه شصتیهایی که نتوانستند ازدواج کنند نسخه ازدواج دوم میدهند. باید بگویم که بحث ازدواج دوم و تعدد زوجین، بحثهای خاص خودش را دارد، فرهنگهای متعددی در کشور ما هست و ما نمیتوانیم یک نسخه را برای همه بنویسیم و یا همه را بایکوت کنیم و بگوییم حق ندارید سراغ این نسخه بروید، هر فرهنگی یکجور با این موضوع برخورد میکند؛ مثلا در شهرهای مرزی ما مثل سیستان و بلوچستان وکردستان، اصلا مشکلی وجود ندارد، حتی افتخار هم میکنند، بهگونهای که زنان از بچگی خودشان را برای ارتباط گرفتن با هوو آماده میکنند. بستگی به فرهنگ دارد، نمیشود این نسخه را برای زنی که در فرهنگ شهرنشینی زندگی میکند پیچید. من خیلی با بحث تعدد زوجات مشکل ندارم، اما این را یک بیادبی و بیشعوری یا یک بیسوادی میدانم که بگویند یک دختر مثلا ۳۵ ساله که ازدواج نکرده حالا بیاید زن دوم بشود، این چه حرفیست ما کلی جوان و مرد داریم که ازدواج نکردهاند که میتوانند آن دختری که سنش رفته بالا را حمایت کند. مثلا خانم دههشصتی است، کارش را دارد، امکاناتش را دارد، آقا، اما نتوانسته درسش را بخواند، اما خب وجههی اجتماعی خوبی دارد، میتوان این دو را به هم وصل کرد و تا زمانی که مرد خوب مجرد خوبی باشد که بتواند با این خانم ازدواج کند نباید این حرف را زد. ما تعداد زیادی از مردها و پسرهایمان که حالا مشکلی داشتند، شرایطش را نداشتند، نیاز به آموزش داشتند، نیاز به مشاوره داشتند، سختگیر بودند، توقعاتشان بالا بوده، بد بهشان آموزش داده شد، ملاکهای نادرست و ناصحیح برای ازدواجشان داشتند، میشود به آنها فکر کرد، روی آنها کار کرد، فرهنگ سازی کرد، آموزششان داد، کلاسهای متعدد، کارگاههای متعدد، رسانهها دست به دست هم بدهند، آنها را توجیه کرد که بیایید با دختری با این سن ازدواج کنید. این به این معنا نیست که هر دختر سیوپنج چهل سالهای باید برود زن دوم بشود، نه، اینهمه پسر داریم که دههپنجاهی هستند دههچهلی هستند که هنوز ازدواج نکردند، حالا یا طلاق گرفتهاند، یا مشکلی داشته، معلولیتی داشته، شرایطی داشته که نتوانسته مجاب بشود و درست بشود، وسواسی بوده که نتوانسته ازدواج کند.»
تعدد زوجات را رد نکنیم، اما حق نداریم نسخه عمومی بپیچیم
دکتر شکرالهی میگوید تعدد زوجات حکم اللهی است و تنها درباره چنین موضوعاتی مانند این موضوع و حتی ازدواج موقت باید هشیار بود که نباید صفر و یکی نسبت به آن عمل کرد: «من با تعدد زوجات مشکلی ندارم، چون تعدد زوجات حکم الهی است و حالا حکم الهی بودن و شرعش را هم در نظر نگیریم گاهی یک ضرورت اجتماعی است، حق نداریم ردش کنیم همانطور که حق نداریم به عنوان نسخه عمومی آن را برای همه بپیچیم، یک نسخهای است برای موارد خاص، مثل اینکه مثلا بعضی از افراد یک بیماری خاصی میگیرند و به آنها گفته میشود این دارو برای بیماریهای خاص است. شما با توجه به شرایط خاص خودتان، با توجه به فرهنگتان میتوانید این نسخه را برای زندگیتان اعمال کنید. بحث صیغه هم همین است؛ خیلیها میتوانند با ازدواج موقت حال خودشان را خوب کنند، سامان بگیرند، از خیلی از آسیبهای اجتماعی هم جلوگیری بشود، اگر ازدواج موقت درست بشود و فرهنگسازی بشود. ما یکی از مشکلات پررنگی که با آن رو به رو هستیم رسانههایمان هستند؛ ما در بحث تعدد زوجات، بحث ازدواج موقت، حتی در بحث همسریابی، هیچ فیلم درست و درمانی نداریم که مردم ببینند و توجیه بشوند که چه خبر است. مردم حکمش را نمیدانند، تصویر درستی ازش ندارند، این تصویرها خاکستری هستند، سیاه و سفید هستند. این حوزهها یا چهل ستون هستد یا بیستون، صفرو یکی شدهاند و به حد وسط و تعادل نرسیدند، چون نمیدانند، نمیشناسند. یا میگویند اه اه یا میگویند بهبه، نیامدهاند وسط تعادل صورت بگیرد، چون رسانههای ما و سیستم تبلیغاتی ما درست عمل نکردهاست.»
برای اینکه به غلط فکر میکنند زن بالای ۳۵سال بچهدار نمیشود سراغ دختر دهه شصتی نمیروند!
یکی از مشکلات ازدواج دختران دهه شصتی برای ازدواج این باور غلط است که آنها نمیتوانند فرزندآوری درستی داشته باشند. باور غلطی که دکتر شکرالهی درباره آن چنین واکنش نشان میدهد: «یکی از دلایلی که ازدواج دههشصتیها با مشکل روبهرو شده بحث فرزندآوری آنهاست؛ در جامعه ما اینطور تبلیغ شده زنی که سی سال را رد کرد بچه عقبافتاده و معلول به دنیا میآورد، یا اینکه ممکن است بچه دار نشود. این ترس باعث میشود که حتی مردی که دههچهلی یا دههپنجاهی است دنبال دختری بگردد که زیر سیسال یا زیر سیوپنج سال دارد. دررابطه با سن فرزندآوری زیاد میشنویم؛ در سریال باخانمان که چندوقت پیش نشان میداد یک پزشکی در فیلم گفت: خانمها میتوانند تا سن پنجاه سالگی بچهدار بشوند (خانمی در فیلم سنش بالا و باردار بود) من دیدم که این حرف چقدر در جامعه دهن به دهن میچرخد که عه! زن تا پنجاه سالگی هم میتوانسته بچهدار بشود؛ درآن سریال اینطور گفتند. یک سریال اینقدر حرف ایجاد کرده، اینقدر سوال ایجاد کرده (حالا متاسفانه سریال طنز بود و مردم زیاد هم جدی نگرفتن). این نکته که نظام پزشکیمان که حالا کاری ندارم درست است یا نه، اما این ترس را در جامعه ایجاد کرده که آقا سیپنج سال به بالا یعنی بچه عقبافتاده یا بچه دار نمیشود و همین باعث شده که کسی سراغ دختران بالای ۳۵سال سن نیاید. یا اگر کسی سراغشان میآید به شرط عدم فرزندآوری میآید یا با ترس و لرز و اضطراب، کلی هزینه میکنند، آزمایشهای ژنتیک چند میلیونی، هزینههای وحشتناک میکنند که آیا این دختر دهه شصتی را قبول کنند یا نکنند. یک فکری باید برای این موضوع کرد؛ حالا یا نظام تبلیغی ما یا رسانهها یا سریالها یا تب سنتی که که حالا پررنگ شده و برنامههایی که دارد، این را بگویند که میشود با مراقبتهایی تا حدود سن ۴۸ بحث فرزندآوری زنان را مطرح کرد و از ترس اینکه نمیتوانند بچهدار شوند ازدواجشان عقب نیفتد. یکی از نکات مهم و مشکل آفرین در کشور ما بحث طولانی شدن نظام آموزشی است؛ دیپلم گرفتن ۱۲ سال، حالا ۴ سال لیسانس و بعد ارشد و دکترا، این نوعی جوگیری اجتماعی است. حالا، چون مشغول درخواندن است ازدواج را عقب میاندازد. میگوید من ازدواج کنم کِی درس بخوانم؟ اهتمامی که بچهها برای بحث تحصیل داشتند که حالا نمره آنچنانی بگیرم، حالا رتبه آنچنانی بگیرم و کار آنچنانی پیدا کنم، باعث شد که مدام ازدواج را عقب بیندازند.»
چه کسی گفته ازدواج فقط برای جوانهاست؟
آیا فقط ازدواج برای جوانهاست؟ سوالی که دکتر شکرالهی از متولیان و مسوولین حوزه خانواده میپرسد. این پژوهشگر حوزه زنان در پایان حرفهای خود اشاره میکند چرا هیچکس به ازدواج ۴۰ سالهها فکر نمیکند و کسی متولی این موضوع نیست؟: «یکی از مشکلاتی که در بحث خانواده و ازدواج داریم این است که درمملکت ما امور خانواده متولی ندارد، وزارت ورزش و جوانان در این زمینه یک وزارت ناکارآمد است و عملا هم کار خاصی انجام نمیدهد، خیلی از مسائل مربوط به ازدواج را در قبضه خودش هم گرفته است. بحث مشاوره را خیلی پررنگ مطرح میکند، اما مشاوره زمانی است که طرف انتخابش را کرده است و حالا میخواهد ازدواج کند، اما در حوزه همسریابیاش عملا کاری نمیکند و در بحث تسهیلگری ازدواج واقعا کمرنگ است. وزارت ورزش و جوانان برود همان ورزش را جمع کند هنر کرده است. یک نکته دیگر اینکه اصلا ازدواج مگر فقط مربوط به جوانان است؟ ما بحث ازدواج را باید حتی در حوزه سالمندی و میانسالی پررنگ کنیم. کرونا باعث شد افراد زیادی فوت کنند. گیریم وزارت ورزش و جوانان برای ازدواج جوانان کاری کرد. اما تکلیف میانسالان چه میشود؟ دختر چهلساله چی؟ مرد پنجاهساله چی؟ چه کسی متولی ازدواج آنهاست؟ چه کسی باید به این افراد مشاوره بدهد؟ بقیه چی؟ چه کسابی باید وارد شوند؟»