سعید صامتی به روزنامه «جوان» گفت: «من خاطرهای را به نقل قول شنیدم که خیلی خاطره جالبی است. زمان جنگ پرستارها برای درمان مجروحان در منطقه حضور داشتند. در میان پرستاران، خانم کمحجابی بود. یکسری از رزمندگان از تیپ این خانم ناراحت بودند. به گوش حاج احمد رسانده بودند که این خانم باید برود. یک روز حاج احمد همه را جمع کرد و گفت که این خانم آمده و مثل یک خواهر از شما پرستاری میکند. باید از ایشان قدردانی کنید و خودم بهشخصه از ایشان قدردانی میکنم. از فردا دیگر تیپ آن خانم خوب شد و دیگر هیچ کسی درباره ایشان صحبت نکرد. حاج احمد چنین جاذبههایی داشت. اگر میفهمید کسی ریا میکند خیلی با او بد میشد. اصلاً دوست نداشت آدم ریاکار دوروبرش باشد.»