روایت پرستار نمونه کشور از «تخریب‌چی»های میدان کرونا

روایت پرستار نمونه کشور از «تخریب‌چی»های میدان کرونا
«از من بپرسید، می‌گویم کادر درمان در شرایط بحرانی مثل گروه تخریب در زمان جنگ هستند. همان‌طور که تخریب‌چی‌ها وقتی وارد میدان می‌شوند، می‌دانند هر لحظه ممکن است مین منفجر شود و جانشان را از دست بدهند، پزشکان و پرستاران هم می‌دانند در روند درمان بیمارانی مثل مبتلایان به کرونا، ممکن است خودشان هم آلوده شوند و جانشان به خطر بیفتد. اما آگاهانه و با اعتقاد وارد این میدان می‌شوند و خطرات را به جان می‌خرند.»
کد خبر: ۳۲۷۱۸
 
 
«حمید ثقینی کاخکی»، پرستار نمونه کشور

پشت سر گذاشتن ۱۰ ماه پرفراز و نشیبی که زیر سایه سنگین کرونا بر مردم ایران گذشت، بدون حضور فداکارانه کادر درمان و به‌ویژه همراهی صبورانه و دلگرم‌کننده پرستاران، غیرقابل‌تصور است. برای شروع گفتگو خوب است برگردیم به ابتدای ماجرا و از حال‌وهوای خودتان و همکارانتان در مواجهه با اولین بیماران مبتلا به کرونا در آن فضای ترس و نگرانی اولیه بگویید.

- ویروس کووید ۱۹ آرام‌آرام خودش را در بیمارستان‌ها نشان داد. اوایل مشاهده می‌شد علائمی در برخی بیماران بروز می‌کند که با علائم بیماری‌های عفونی و حاد تنفسی شناخته‌شده، متفاوت است. اقدام اولیه این بود که این بیماران از سایر بیماران جدا می‌شدند. همزمان با گسترش موج شیوع ویروس کرونا در شهر‌های مختلف، آمار مبتلایان به این ویروس در مشهد هم افزایش پیدا کرد. اینطور بود که این بیماران را از بخش‌های مختلف جدا کرده و در یک بخش مشخص به نام بخش کرونا بستری کردند. با ادامه این روند، کم‌کم بخش‌های دیگر مثل بخش CCU که محل فعالیت ما بود، تعطیل شد و نیروهایش به بخش کرونا منتقل شدند. چیزی نگذشت که بیمارستان امام رضا (ع) به «رِفِرال کرونا» تبدیل شد. از این مرحله، بیماران مبتلا به کرونا از مراکز درمانی دیگر به بیمارستان ما و بیمارستان «شریعتی» منتقل می‌شدند و همین مسئله، فشار سنگینی بر کادر درمان وارد کرد. با بالا رفتن تعداد مبتلایان، سایت ۲ بیمارستان امام رضا (ع) کاملاً به سانترال کرونا تبدیل شد و در ادامه، سایت یک هم به آن اضافه شد.

درست است که ورود یک ویروس ناشناخته و یک بیماری نوپدید، ترس و نگرانی عمیقی در جامعه ایجاد کرده‌بود، اما به‌طور طبیعی، مواجهه ما به‌عنوان کادر درمان با این بیماری، مواجهه متفاوتی بود. اگر بخواهم تصویر ملموسی برای شما ترسیم کنم، باید بگویم کادر درمان مثل گروه تخریب هستند که در زمان جنگ وارد میدان مین می‌شوند. این افراد اساساً آموزش دیده‌اند که برای خنثی‌کردن مین وارد عمل شوند تا یک معبر را برای عبور ایمن نیرو‌ها پاکسازی کنند. کادر درمان هم آموزش دیده‌اند که در موقعیت‌های بحرانی مثل شیوع کرونا، برای دفاع از سلامت و جان انسان‌ها وارد عمل شوند و به درمان بیماران بپردازند. همان‌طور که تخریب‌چی‌ها می‌دانند هر لحظه ممکن است مین منفجر شود و جانشان را از دست بدهند، پزشکان و پرستاران هم می‌دانند در روند درمان بیمارانی مثل مبتلایان به کرونا، ممکن است خودشان هم آلوده شوند و جانشان به خطر بیفتد. اما «آگاهانه» و «با اعتقاد» وارد این میدان خطرناک می‌شوند. این خیلی مهم است. فرق دارد که فقط آگاهانه وارد شوی یا به این راه اعتقاد هم داشته‌باشی.

*مشتاقیم برایمان از این تفاوت بگویید.

- وقتی فقط آگاهانه وارد فضای پرالتهاب پرستاری از بیماران مبتلا به کرونا شوی، این یک رفتار متعهدانه نسبت به موقعیت شغلی و وظیفه حرفه‌ای است که بر عهده گرفته‌ای. این شاید کاری باشد که همه پرستاران در همه جای دنیا انجام داده و می‌دهند. اما یک وقت است که به این راه و به این حرکت، اعتقاد هم داری. اینجا رفتارت متفاوت خواهد شد و شرایط شغلی و حرفه‌ای، تعیین‌کننده ارتباط تو با بیماران نخواهد بود. من با سابقه ۲ دهه فعالیت به‌عنوان پرستار، شهادت می‌دهم اکثریت قریب‌به‌اتفاق همکارانم کاملاً براساس اعتقاد وارد این عرصه شده‌اند و با انتخاب حضرت زینب (س) به‌عنوان الگوی خود، هدفشان خدمت به انسان‌ها و زنده‌نگه‌داشتن روحیه ایثار و فداکاری و همان روحیه بسیجی است.

وقتی اعتقادات دینی و انگیزه‌های معنوی چاشنی علم و تجربه و مهارت می‌شود، باعث می‌شود آن لطف و محبت پرستار به بیمار حتی از مرحله بشریت هم فراتر برود و به سمت «الوهیت» میل کند. چنین انگیزه مقدسی، انسان را قادر به انجام کار‌های بزرگ می‌کند. فقط چنین انگیزه‌ای باعث می‌شود یک رزمنده در زمان جنگ، خودش را روی میدان مین بیندازد تا همرزمانش به سلامت از میدان عبور کنند و بتوانند مسیر خدمت را ادامه دهند. فعالیت کادر درمان و همکاران من در جامعه پرستاری در دوران کرونا کاملاً متکی به همین دیدگاه بود. به همین دلیل پرتوان بودند، اما در این ۱۰ ماه سخت، پرتوان‌تر نشان دادند و پرآوازه بودند، اما پرآوازه‌تر شدند.
پرستار
*این همان تعبیر زیبایی است که مقام معظم رهبری در سخنرانی روز پرستار در تقدیر از پرستاران بیان کردند...

- ما کادر درمان به‌ویژه جامعه پرستاری بی‌نهایت از الطاف حضرت آقا سپاسگزاریم. آنقدر لطف و کرامت از ایشان دیده‌ایم که نمی‌دانیم چگونه باید قدردانی کنیم. صحبت‌های حضرت آقا در روز پرستار که به‌قدری کامل و جامع بود که دیگر جای هیچ حرف و نکته‌ای باقی نماند. من هرچه بخواهم بگویم، مثل ستاره‌ای در مقابل خورشید سخنان ایشان است.

*خوشبختانه به نظر می‌رسد بعد از صحبت‌های مطرح‌شده در روز پرستار و به‌ویژه با تاکیدات مقام معظم رهبری، بحث تقدیر از جایگاه پرستاران و توجه به مطالبات جامعه پرستاری ازجمله مسئله استخدام و اجرای قانون تعرفه‌گذاری خدمات پرستاران، این مسائل بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته. درست است؟

- برای ورود به ین موضوع، بد نیست به یک نکته اشاره کنم. همان‌طور که عرض کردم، افرادی که به‌عنوان پرستار وارد سیستم درمانی کشور شده‌اند، این مسیر را با انگیزه‌های معنوی انتخاب کرده‌اند و مسائل مادی برایشان در اولویت نیست. بین خود ما همیشه این گفتگو وجود دارد که اگر فردی با انگیزه‌های مالی وارد مسیر پرستاری شده، راهش را اشتباه انتخاب کرده است. درواقع این نگاه با ماهیت حرفه پرستاری در تضاد است. تصور کنید فردی با انگیزه دریافت حقوق بالا لباس پرستاری به تن کرده تا برای ادامه زندگی‌اش یک رفاه نسبی برای خودش فراهم کند. اما وقتی شغل او به‌دلیل ارتباط مستقیم با بیماران طوری است که هر لحظه ممکن است به ایدز، هپاتیت و بیماری‌های واگیردار مبتلا شود و سلامتی و جانش را از دست بدهد، این حقوق بالا و رفاه به چه کارش خواهد آمد؟ آنچه مسلم است، این است که ارتباط گروه پرستاری (پرستار، بهیار، پرسنل اتاق عمل، هوش‌بری و فوریت‌های پزشکی) و دوستان کمک‌پرستار با بیمار بسیار بسیار بیشتر از سایر اقشار کادر درمان است. ما برای پزشکان و متخصصان عزیزمان که بسیار زحمت می‌کشند، احترام فراوانی قائلیم، اما باید پذیرفت که پرستاران به دلیل ساعات طولانی شیفت و ارتباط کاملاً مستقیم با بیماران برای پانسمان، رگ‌گیری، سونداژ، نمونه‌گیری و...، شرایط خاص‌تری دارند و ممکن است در حین کار دچار مشکلاتی شوند که جبران‌ناپذیر باشد.

منظورم را با یک مثال بیشتر توضیح می‌دهم. حدود ۱۰ سال قبل در زمان فعالیتم در یکی از شهر‌های اطراف مشهد، یکی از خانم‌های پرستار که بعد از گذشت چند سال از ازدواجشان در آستانه مادر شدن بود، مسئول رگ‌گیری از یک بیمار مبتلا به هپاتیت شد. ایشان با دقت مشغول کار شد، اما بیمار که خیلی بی‌قرار بود، درست وقتی خانم پرستار داشت سوزن خونی را از آنژیوکت بیرون می‌کشید، یک‌دفعه عکس‌العمل نشان داد. در اثر آن ضربه، تمرکز پرستار به هم خورد و آن سوزن آلوده به خون بیمار مبتلا به هپاتیت وارد دست خودش شد! نفس‌ها در سینه حبس شده‌بود. اقدامات ایمنی اولیه را برای خانم پرستار انجام دادیم، نمونه خون از او گرفتیم و همه دلداری‌اش دادیم که اتفاقی نخواهد افتاد. اما در آن زمان که تا نمونه خون به انستیتو پاستور در تهران برود و نتیجه‌اش برگردد چیزی حدود یک ماه تا ۴۵ روز طول می‌کشید، استرس آزاردهنده و فشار روحی سنگینی به این خانم وارد شد. مدام نگران سلامتی خودش و جنینش بود و جز انتظار کاری از دستش ساخته نبود. به لطف خدا نتیجه آزمایش از سلامتی خانم پرستار حکایت می‌کرد، اما یک‌بار دیگر نشان داد کار پرستاری با چه مخاطراتی همراه است؛ مخاطراتی که هیچ آورده مالی نمی‌تواند آن را جبران کند.

*اینجا شباهت کار پرستاری با کار تخریب‌چی‌ها در میدان مین بهتر درک می‌شود...

- دقیقاً. تخریب‌چی با اینکه با مجموعه‌ای از اطلاعات و تجربیات وارد میدان مین می‌شود، اما این به معنی مصونیتش در مقابل مین نیست، چون آن مین هر لحظه ممکن است رفتار متفاوتی نشان دهد که با دانش و تجربه او تطابق نداشته باشد. به همین دلیل است که این اصطلاح در میان تخریب‌چی‌ها متداول است که؛ «اولین اشتباه، آخرین اشتباه است.» همین قاعده در کار پرستاری هم صادق است. در آن سطح از ارتباط مستقیم که میان پرستار و بیمار برای خدمت‌رسانی وجود دارد، هر اشتباهی و حتی هر اتفاق غیرارادی می‌تواند جبران‌ناپذیر باشد.

چند سال قبل در یکی از شهر‌ها همکار جوانی داشتیم که تازه درسش تمام شده و برای گذراندن طرح وارد بیمارستان شده‌بود، اما بعد از ۲ ماه از او خواسته شد پایان طرحش را بگیرد و به همکاری‌اش خاتمه دهد! ماجرا از این قرار بود که او در دوران دانشجویی‌اش در اثر یک اشتباه و از طریق سوزن آلوده، از طریق یک بیمار مبتلا به هپاتیت شده بود. حالا بیمارستان با اطلاع از این موضوع، برای حفاظت از سلامت بیماران و کادر درمان از او خواسته‌بود کناره‌گیری کند. یک لحظه تصور کنید؛ جوانی که با علاقه و با هزار آرزو وارد رشته پرستاری شده و کلی درس خوانده، به خاطر یک اتفاق که شاید خودش هم در آن چندان نقشی داشته، هم سلامتی‌اش به خطر افتاده و هم باید برای همیشه از شغل موردعلاقه‌اش دست بکشد. ببینید این جوان – که به‌تازگی هم عقد کرده‌بود – چقدر تحت فشار روحی قرار می‌گیرد. این همکار ما واقعاً دچار افسردگی شده‌بود. البته خدا کمک کرد، توانستیم پیگیری کنیم که ایشان در همان بیمارستان در بخش‌های خاصی، در شرایط خاصی و با رعایت پروتکل‌های بهداشتی بتواند به کارش ادامه دهد.

خب، شما به فردی که آمده در یک محیط کاری شروع به فعالیت کند، بگویید: «این حقوق و مزایای خوب برایت در نظر گرفته شده، اما همین فردا ممکن است در جریان کار اتفاقی بیفتد که جانت را از دست بدهی...» آیا کسی هست که چنین کاری را حتی با بهترین حقوق و مزایا قبول کند؟

*البته کاملاً واضح است که توضیحات شما درباره ماهیت کار پرستاری، به معنی بی‌اهمیت بودن مسائل مادی و لزوم فراهم شدن رفاه پرستاران در فضای کار نیست.

- کاملاً درست است. آنچه عرض کردم، اصل ماجرا بود؛ اینکه نگاه جامعه پرستاری، نگاه مادی نیست و همه همکاران ما برای خدمت به این عرصه وارد شده‌اند. اما این خدمت، ملزوماتی دارد. در مسیر خدمت پرستاران، شرایط و امکاناتی موردنیاز است که همان‌طور که حضرت آقا فرمودند، باید فراهم شود و موانعی وجود دارد که باید رفع شود. در عین حال که فعالیت‌های ما معنوی است، اما به هر صورت، ما هم به‌عنوان انسان نیاز‌هایی داریم، از آن طرف نسبت به خانواده‌هایمان مسئول هستیم و باید زمینه راحتی و آسایش آن‌ها را فراهم کنیم. رهبر انقلاب می‌فرمایند عملکرد بیمه‌ها باید به‌گونه‌ای باشد که کسی که در خانه بیمار دارد، جز بیمارداری رنج دیگری نداشته‌باشد. درباره فعالیت پرستاران هم همین نگاه باید وجود داشته‌باشد؛ پرستار در محیط درمانی آنقدر باید فکرش آزاد باشد که وقتی بر بالین بیمار حضور پیدا می‌کند، تمرکزش فقط بر رسیدگی و خدمت به او باشد نه اینکه مشکلاتی در زمینه امکانات و تجهیزات درمانی، شرایط محل خدمت و مسائل مرتبط با میزان حقوق و مزایا و نحوه پرداخت و توزیع آن فکرش را مشغول کند و تمرکزش را به هم بریزد.

*به نظر می‌رسد دوران سخت شیوع کرونا و شیفت‌های فشرده و طولانی پرستاران به‌دنبال افزایش تعداد بیماران، باعث تشدید این مشکلات و کاستی‌ها شد.

- بله. همینطور است. به‌طور مثال، من با یک ناراحتی کلیوی دست‌وپنجه نرم می‌کنم. هر ۲، ۳ سال یک‌بار درد کلیه شروع می‌شود و با دفع سنگ همراه است. اما در همین مدت ۱۰، ۱۱ ماه شیوع کرونا، من ۲ بار سنگ دفع کرده‌ام! چرا؟ چون وقتی در بیمارستان مشغول کار هستم، نمی‌توانم به اندازه کافی آب مصرف کنم. در ساعات شیفت، فرصت برای پرداختن به این امور نیست و با توجه به لباس‌های خاصی که باید بر تن کنیم، عملاً امکان نوشیدن آب برای ما فراهم نمی‌شود. شرایط جسمانی من باعث شده از شیفت‌های طولانی معاف شوم، اما بسیار اتفاق می‌افتد همکارانم در طول شیفت ۱۲ ساعته آب نمی‌نوشند تا نیاز ضروری به استفاده از دستشویی پیدا نکنند، چون در این صورت، لازم است لباس حفاظتی سرتاسری‌شان را تعویض کنند و لباس نو بپوشنداما این کار با توجه به محدودیت‌های موجود، امکان‌پذیر نیست!

*بی‌تعارف باید گفت چنین شرایطی، واقعاً باورکردنی نیست...

- به‌طور کلی، رسیدگی به بیمار مبتلا به کرونا نسبت به بیمار عادی، سنگین‌تر و سخت‌تر است، چون ویروس کرونا باعث تشدید سایر بیماری‌های زمینه‌ای در فرد می‌شود، بیماری‌هایی مثل دیابت، فشار خون، ناراحتی‌های کبدی و کلیوی، بیماری‌های عفونی و... علاوه‌براین، ازآنجاکه ویروس کرونا باعث تضعیف قوای جسمانی و تضعیف سیستم ایمنی بیمار می‌شود، برخی بیماری‌هایی که حتی خودش هم از آن خبر ندارد، نمودار می‌شود. برای مثال، بعد از چند روز از بستری شدن یکی از بیماران در بخش کرونای بیمارستان ما، علائم موجود نشان داد او به بیماری سِل هم مبتلاست درحالی‌که خودش هم اصلاً از این موضوع اطلاع نداشت. همکارانمان به‌سرعت او را ایزوله کردند و درمان سل را هم برایش شروع کردند. حالا به آنچه توضیح دادم، خطر ابتلا به عفونت‌های بیمارستانی در شرایط حساسی مانند شیوع کرونا را هم اضافه کنید.

وقتی از پرستاری در بخش کرونا صحبت می‌کنیم، تصور می‌شود کار پرستار فقط رسیدگی به بیمار در زمینه عوارض همین ویروس است درحالی‌که پرستار باید علاوه‌براین، مراقبت همه‌جانبه‌ای نسبت به تمام بیماری‌های زمینه‌ای بیمار و عفونت‌های بیمارستانی هم داشته‌باشد. در چنین وضعیتی است که پرستار با توجه به ارتباط کاملاً مستقیمی که با بیمار دارد، خودش هم در معرض ابتلا به انواع بیماری‌های عفونی و واگیردار قرار می‌گیرد و لازم است پروتکل‌های بهداشتی را به‌اصطلاح موبه‌مو انجام دهد و همین، شرایط را برای پرستاران بسیار سخت‌تر می‌کند. البته با وجود تمام این دقت‌ها و مراعات‌ها، باز هم تعداد زیادی از همکاران ما به ویروس کرونا مبتلا شدند و متاسفانه برخی از این عزیزان را هم از دست دادیم. خود من هم ۲ بار به کرونا مبتلا شدم. اما خب، به دلیل همین سختی‌ها و خطرات است که معتقدیم گروه درمان و پرستاران، «منتخب الهی» هستند.

*چه تعبیر دلنشینی! این حس واقعاً در شما و همکاران‌تان وجود دارد که در این مسیر، انتخاب‌شده هستید؟

- اعتقاد من این است که هرکس در هرکجا برای خدمت به بشریت تلاش می‌کند، منتخب الهی است در جامعه. فرقی ندارد در چه جایگاهی باشد؛ کارمندی که با تعهد در اداره‌اش کار می‌کند و ارباب رجوع با رضایت از اتاقش خارج می‌شود هم انتخاب‌شده است. اما در این میان کسی که در مسیر خدمت، جانش را سپر جان مردم جامعه می‌کند، خدمتش ارزش والاتری دارد. چرا مدافعان وطن که لب مرز در حال خدمت هستند، مورد احترام و علاقه مردم هستند؟ چون آسایش و جانشان را کف دست گرفته‌اند تا از امنیت و جان هموطنان محافظت کنند. خدمتگزاران جامعه پزشکی و پرستاری هم در مسیر خدمت، همین‌طور آماده‌اند با بذل جانشان سپر جان مردم باشند.

*گفتید در ۱۰ ماه گذشته ۲ بار به کرونا مبتلا شدید؟ از این ۲ تجربه برایمان بگویید.

- من در بخش کرونا به سخت‌گیری در رعایت پروتکل‌های بهداشتی، معروف هستم، اما با تمام ملاحظات و مراعات‌ها، در همان اسفند ماه به کرونا مبتلا شدم. ماجرا با تب‌ولرز و درد مفاصل شروع شد. با خودم فکر کردم حتماً یک آنفلوآنزای معمولی است. دو روزی که شیفت نیستم، استراحت می‌کنم و بهتر می‌شوم. حالم، اما رفته‌رفته بدتر شد تا جایی‌که روز سوم مجبور شدم به درمانگاه مراجعه کنم. آنجا هم مورد خاصی تشخیص ندادند. اما همان شب با بروز مشکل تنفسی، مسئله وارد مرحله نگران‌کننده شد. اینجا بود که خودم مشکوک شدم و صبح فردا قبل از شروع شیفت کاری، پیش متخصصان عفونی بیمارستان رفتم و آنجا با انجام آزمایش و سی‌تی‌اسکن مشخص شد به ویروس کرونا مبتلا شده‌ام. ازآنجاکه روز چهارم درگیری بود و در روز‌های گذشته در ارتباط با اعضای خانواده‌ام بودم، آن‌ها هم مشکوک بودند. آزمایش نشان داد متاسفانه همسرم هم مبتلا شده. خلاصه، هر دو در خانه قرنطینه شدیم و ۱۲ روز طول کشید تا علائم رفع شد.

دو ماه و نیم گذشته‌بود و مشغول فعالیت در بخش آی‌سی‌یو کرونا بودم که یک روز با علائم گوارشی مواجه شدم. در ماه مبارک رمضان بودیم و آن حالت تهوع اولیه بعد از یکی دو روز تبدیل به درد معده و دل درد شد. با توجه به تجربه نوبت قبل، این بار زودتر پیگیر ماجرا شدم. آزمایش PCR نشان داد برای دومین بار به کرونا مبتلا شده‌ام و این بار با جهشی که ویروس پیدا کرده، عوارض گوارشی آن گریبانگیرم شده. البته این موضوع جدید یا عجیبی نیست و تعداد زیادی از همکارانم هم تا امروز ۲ بار به کرونا مبتلا شده‌اند. حتی تجربه ۳ بار ابتلا به این ویروس را هم بین همکارانمان داشته‌ایم! با توجه به آلودگی شدید محیط بخش کرونا و ارتباط مستقیم پرستاران با بیماران مبتلا به این ویروس، این موضوع غیرقابل اجتناب است.

*در این شرایط که حتی ابتلا به کرونا هم نمی‌تواند مصونیت قطعی برای افراد ایجاد کند، ساخت واکسن کرونا و تزریق آن چقدر می‌تواند کمک‌کننده باشد؟

- قطعاً بسیار کمک‌کننده خواهد بود. اگر تعداد زیادی از مردم بتوانند واکسن تزریق کنند و با این اتفاق حتی برای مدت محدود ۲ ماه و ۶ ماه هم مصونیت ایجاد شود، باز هم بسیار خوب است. در حال حاضر مهم‌ترین اولویت، قطع زنجیره انتقال ویروس است و واکسن می‌تواند به این مسئله کمک کند. امیدوارم تلاش‌های انجام‌شده برای تهیه واکسن موفقیت‌آمیز باشد و هرچه زودتر ویروس کرونا ضعیف شده و از بین برود. من بسیار امیدوارم تا فصل بهار، واکسن کرونای ایرانی هم به مرحله تولید برسد و ایمنی‌بخش هموطنان درمقابل این ویروس باشد.

*پس شما هم از طرفداران شعار «واکسن می‌سازیم» هستید...

- بله. چون به دانشمندان و محققان ایرانی واقعاً اعتماد و ایمان دارم. به اعتقاد من، این عزیزان هم، منتخب خداوند هستند برای خدمت به بشریت. دعا می‌کنم به یاری خدا و با نظر عنایت امام رضا (ع)، تلاش‌های تیم تحقیقاتی تولید واکسن کرونای ایرانی به ثمر برسد و ما بتوانیم واکسن ساخت کشور خودمان را استفاده کنیم. من به تحقق این موضوع، امید بسیار زیادی دارم. دلم می‌خواهد واکسن ایرانی وارد سیستم درمانی کشورم بشود، نگاهمان به دست دانشمندان هموطن‌مان باشد و مشکلات درمانی‌مان به دست خودمان رفع شود. دانشمندان ایرانی در میان بهترین‌های جهان به‌لحاظ جایگاه علمی هستند و حتماً توانایی دستیابی به واکسن کرونا را دارند. فقط کافی است حمایت کاملی از آن‌ها صورت بگیرد. از من بپرسید، می‌گویم دانشمندان ما حتماً در این راه موفق می‌شوند.
*دیگر وقت آن است که به بحث شیرین انتخاب شما به‌عنوان پرستار نمونه کشور بپردازیم. براساس شنیده‌ها، در کنار خدمت مستمر و مؤثر در بخش کرونای بیمارستان امام رضا (ع) شهر مشهد، یکی از دلایل دستیابی شما به این موفقیت، حضور داوطلبانه‌تان در اهواز در زمان پیک کرونا در این شهر بوده. چه اتفاقی افتاد که گذر شما در آن روز‌های حساس به اهواز افتاد؟

- یک روز در یکی از گروه‌های پرستاری در فضای مجازی، پیامی از طرف مدیر پرستاری دانشگاه علوم پزشکی مشهد دیدم. در آن پیام گفته شده‌بود اهواز از نظر شیوع ویروس کرونا در وضعیت قرمز قرار گرفته و بنابر اعلام وزارت بهداشت و معاونت پرستاری، پرستار بخش آی‌سی‌یو کرونا در این شهر به تعدادی نیست که بتوانند این شرایط حساس و فوق‌العاده را پوشش دهند؛ بنابراین در حال حاضر به کمک نیرو‌های پرستار با تخصص آی‌سی‌یو نیاز دارد. اگر کسی برای اعزام به این شهر تمایل دارد، اعلام آمادگی کند. من بلافاصله به شماره تلفن اعلام‌شده، پیامک دادم و اعلام آمادگی کردم. از قضا، مسئولیت هماهنگی امور اعزام بر عهده آقای دکتر «سعید لک»، معاون دفتر توانمندسازی و بهبود سرمایه‌های انسانی معاونت پرستاری در وزارت بهداشت بود که دوست صمیمی خودم و همرزمم در زمان دفاع از حرم در سوریه بود.

با آقای دکتر تماس گرفتم و ایشان توضیحاتی از وضعیت بیمارستان‌های شهر اهواز داد و پرسید: می‌توانی بروی؟ گفتم: بله. کی باید حرکت کنم؟ گفت: اگر بتوانی، همین الان. گفتم: بله. می‌توانم. خلاصه همان شب تلفنی بلیط هواپیما برای اهواز گرفتم و فردا با اولین پرواز به این شهر رفتم. آن شب در خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی اهواز در کنار چند پرستار دیگر ماندم که از شهر‌های مختلف آمده‌بودند ازجمله آقای «محمدی»، پرستاری که در دفاع از حرم اسیر داعش شد و بعد از دست آن‌ها نجات پیدا کرد. خلاصه از فردا صبح کارمان در در بیمارستان‌های اهواز شروع شد و من در بخش آی‌سی‌یو کرونا بیمارستان «سینا» در شهرستان «کارون» مشغول خدمت شدم.
*در اهواز چه خبر بود؟ مشاهدات شما با شنیده‌ها منطبق بود؟

- بخش‌های آی‌سی‌یو به‌لحاظ تجهیزات، وضعیت خوبی داشت، اما بخش‌های جدیدی که برای این منظور آماده شده‌بود، به‌طور طبیعی نقایصی داشت. اما مشکل اصلی در وضعیت بیماران بود. تا آن موقع، کرونا اغلب افراد بالای ۵۰ سال را درگیر می‌کرد، اما در اهواز می‌دیدیم تعداد زیادی بیماران زیر ۳۰ سال در بخش کرونا بستری شده‌اند. درواقع نوع جدیدی از ویروس در این شهر فعال شده‌بود؛ نوع خاصی که جوان‌تر‌ها را هم گرفتار می‌کرد، منجر به مرگ‌های ناگهانی می‌شد و شرایط را سخت‌تر کرده‌بود. به هر صورت ما ۲ هفته در اهواز حضور داشتیم و در کنار کادر درمان محترم این شهر به بیماران خدمت کردیم. در پایان مأموریت، نیرو‌های جدیدی که از مشهد آمده‌بودند و ۶، ۷ نفر از خانم‌های پرستار هم در میان آن‌ها حضور داشتند، جایگزین ما شدند. اتفاقاً ۲، ۳ نفر از آن همکاران در حین خدمت به بیماران اهوازی به کرونا مبتلا شدند و مجبور شدند تا پایان دوره قرنطینه در این شهر بمانند.



ثقینی

«حمید ثقینی» در دوران خدمت به رزمندگان مدافع حرم در سوریه- درمانگاه پادگان

*در صحبت‌های قبلی‌تان نکته مهمی وجود داشت. از همرزم بودن با دکتر «لک» در سوریه گفتید. درست متوجه شدم؟ شما در دفاع از حرم حضور داشتید؟

- بله. قسمت شد در ۲ نوبت به‌عنوان کادر درمان در خدمت مدافعان عزیز حرم باشیم؛ نوبت اول در کنار تیپ فاطمیون بودیم و در نوبت دوم، در عملیات «بوکمال» در بیمارستان صحرایی یا به قول دوستان عرب‌زبان در «مستشفی میدانی» در حدود ۵ کیلومتری خط مقدم درگیری به رزمندگانی که مجروح می‌شدند، خدمت می‌کردیم. مسئولیت آن بیمارستان صحرایی با من بود.

*این یک پایان غافلگیرکننده برای این گفت‌وگوست. چه اتفاقی افتاد که هوای دفاع از حرم به دل و سرتان افتاد؟

- راستش را بخواهید، من کاره‌ای نبودم! دست دیگری مرا به این مسیر کشاند. لطف خدا، عنایت اهل بیت (ع) و دعای دوستان به‌ویژه دعای بیمارانی که به آن‌ها خدمت کرده‌بودم، این توفیق را نصیبم کرد. البته اینطور نبود که خودم برای اعزام به سوریه و خدمت به رزمندگان مدافع حرم تلاش نکرده‌باشم. برای اعزام اول، شاید حدود یک سال پیگیر بودم، اما هر بار به دلیلی امکان اعزام فراهم نمی‌شد. خلاصه به‌اصطلاح هفت‌خوان رستم را پشت سر گذاشتم تا بالاخره توفیق پیدا کردم در جمع مدافعان حرم حاضر شوم.

*احتمالاً در جریان مصاحبه اخیر خبرنگار افغانستانی طلوع نیوز با دکتر ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان هستید. این خبرنگار مدعی شد ایران، افغان‌ها را برای جنگ به سوریه می‌فرستد! شما مدتی از نزدیک با رزمندگان افغانستانی مدافع حرم تیپ فاطمیون در ارتباط بودید. واقعاً چنین چیزی در آن‌ها دیدید؟ رزمندگان تیپ فاطمیون را به‌اجبار به سوریه آورده‌بودند؟ برایمان از حال‌وهوای آن‌ها بگویید.

- اصلاً چنین چیزی نبود. من ۶۱ روز در پادگان محل استقرار تیپ فاطمیون حضور داشتم و درواقع با آن‌ها زندگی کردم. واقعاً انسان از آن‌همه خلوص آن رزمندگان افغانستانی، منقلب می‌شد. بچه‌های فاطمیون واقعاً پاک بودند و داوطلبانه و با عشق خودشان را به سوریه می‌رساندند. از حال‌وهوای معنوی آن‌ها هرچه بگویم، کم است. ۸۰، ۹۰ درصد رزمندگان فاطمیون که من به آن‌ها خدمات درمانی ارائه می‌کردم، از سادات بودند. نمی‌دانم چطور می‌شود حس و حال آن‌ها را وصف کرد؛ آن‌ها واقعاً آمده‌بودند از حرم عمه خودشان دفاع کنند. آن خبرنگار و همفکرانش نمی‌توانند این مسائل را درک کنند. خودم شاهد بودم به رزمندگانی که از خط مقدم به پادگان برمی‌گشتند، گفته می‌شد: دوره ماموریت‌تان تمام شده. می‌توانید برگردید خانه. اما آن‌ها با اینکه همسر و فرزندانشان را تنها گذاشته و آمده‌بودند، حاضر نبودند سوریه را ترک کنند و سر خانه و زندگی‌شان بروند.

شاید کسی فکر کند مسئله مالی در میان بود. خیال همه را راحت کنم. آن طرف، داعش به امثال این رزمندگان ۵، ۶ برابر درآمدی که در خود ایران داشتند و با آن زندگی‌شان را اداره می‌کردند، پول می‌داد؛ بنابراین اگر مسائل مالی برایشان مهم بود، حضور در جبهه مقابل بیشتر برایشان منفعت داشت. اما واقعیت این است که هیچ‌چیزی غیر از دفاع از مرز‌های اعتقادی برای رزمندگان مدافع حرم ازجمله رزمندگان فاطمیون اهمیت نداشت. بالاتر درباره حساسیت کار تخریب‌چی‌های میدان مین صحبت کردیم. از نظر من، مدافعان حرم مثل فوتبالیست‌هایی بودند که در یک زمین مین‌گذاری‌شده فوتبال بازی می‌کردند! حالا با حساب‌وکتاب‌های مادی این دنیا، چقدر پول بدهیم می‌تواند این سطح از شجاعت و فداکاری را جبران کند؟ سردار سلیمانی هم بار‌ها از شجاعت رزمندگان تیپ فاطمیون تقدیر کرده‌بود و به آن‌ها علاقه خاصی داشت.

*این گفتگو در ایام سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی منتشر خواهد شد و بهترین پایان برای آن، یاد سردار دل‌هاست. در صحبت‌هایتان اشاره کردید در عملیات آزادسازی «بوکمال» در بیمارستان صحرایی حضور داشتید. آیا در آن عملیات با حاج قاسم عزیز هم برخورد داشتید؟

- متاسفانه خیر. دیر رسیدیم. وقتی به محلی در آن محدوده رسیدیم، گفتند سردار چند دقیقه قبل آنجا بوده. گرچه هیچ‌وقت حاج قاسم را از نزدیک ندیدم، اما سعی می‌کنم در بحث خدمت به مردم و در بحث بصیرت، ایشان را الگوی خودم قرار دهم. به اعتقاد من آنچه در وجود سردار از همه بارزتر بود، «بصیرت» ایشان بود و همین بصیرت، موتور محرکه سردار در مسیر خدمت بود. می‌دانید، کسی که بصیرت نداشته‌باشد، به‌اصطلاح موتورش هم کار نمی‌کند یا اگر هم کار کند، فرمانش درست عمل نمی‌کند و او را به مسیر اشتباه می‌کشاند. یعنی بصیرت نباشد، موتور قوی هم به کار انسان نمی‌آید و فرمان از دستش در می‌رود.

اما بصیرت حاج قاسم در حد اعلا بود. به همین دلیل هم در حرکت و هم در هدایت، قوی بود. بعضی‌ها حتی مسیر را هم درست انتخاب می‌کنند، اما در زمان حرکت، کاهل هستند. اما سردار هم در مسیر درست قرار داشت و هم در آن مسیر با قدرت حرکت می‌کرد. نتیجه‌اش چه بود؟ اینکه بسیاری از افراد را هم به دنبال خودش در این مسیر کشاند و به سعادت رساند. این، خاصیت فرماندهان بزرگ ما بود؛ چه در دفاع مقدس و چه در دفاع از حرم. حاج قاسم یک بار این موضوع را با عبارت زیبایی با این مضمون بیان کرد و گفت: «جنگ ما «برو» نبود، «بیا» بود. فرماندهان ما اول خودشان می‌رفتند و بعد، به نیروهایشان می‌گفتند: بیایید...» امیدوارم همان‌طور که به سردار سلیمانی عشق و علاقه داریم و مرید ایشان هستیم، در مسیر بصیرت و خدمت هم مثل ایشان عمل کنیم.
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها