متن نماهنگ صحن مجاور
هر که رو انداخت، خاطرجمع زائر میشود
قبل زائر کوله بار راه، حاضر میشود
هرچه تاجر هست در عالم، گدای فاطمه ست
هر که در کویش گدایی کرد، تاجر میشود
خوش به حال خانهی خشتی نزدیک حرم
آخرش یک تکه از صحن مجاور میشود
دل سپردن ساده، اما دل بریدن مشکل است
هر کسی یک بار آمد قم، مهاجر میشود
شیخ مییابد مفاتیح الجنان را پشت در
شاطر عباس قمی در صحن شاعر میشود
از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست
در حرم حتی زبان شعر، قاصر میشود
پای حکم مادح معصومه امضای رضاست
این چنین یک روضه خوان ساده، ذاکر میشود
رو به قم هر بار در مشهد سلامی میدهم
خادم باب الرضا با من مسافر میشود
دست را بر سینه ات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر میشود
ماه قم! دست خیال ما و دامان شما
میزبان هستید و ما هستیم مهمان شما
غصهی دنیا شده سوهان روح و در عوض
کام شیرین میکند عمری ست سوهان شما
عشق را در روز روشن عدهای گم کرده اند
من که آن را یافتم کنج شبستان شما
روسیاهم! با چه رویی بین مردم جا شوم
در دل آیینهی شفاف ایوان شما؟
مرجع تقلید کل مرجع تقلیدهاست
زایری که دست بر سینه ست حیران شما
گرچه میگویند باید از کریمان کم نخواست
آن چه میخواهم کف دستی ست از نان شما
بس که اینجا آمدم با دست خالی، تازگی
جیب هایم را نمیگردد نگهبان شما
بس که هیچم، روزی ام حج فقیران هم نشد
عید قربان میروم هر سال قربان شما
آب قم شور است شاید ما به ظاهر زایران
بارها حرمت شکستیم از نمکدان شما
داغ اگر در سینهی من یک نفر باشد که نیست
باید از دریای لطفت بیشتر باشد، که نیست
غیر درد دل نیاوردم به همراه خودم
سعی کردم کوله بارم مختصر باشد، که نیست
خادم دربان به دست خالی ام شک کرده است
ترسم از بار گناهم باخبر باشد، که نیست
حتم دارم در ورودی راه میبندد به من
هر کس دیگر به جای تو اگر باشد که نیست
از ضریحت دست من کوتاه اگر باشد، که هست
کاش روی شانه هایم بال و پر باشد، که نیست
خوب در ایوان آیینه خودم را دیده ام
چشم من هم مثل مردم بلکهتر باشد که نیست
هیچ جا بهتر از اینجا نیست، باید بشکند
دل اگر مثل نمازم در سفر باشد که نیست
هر که آمد حاجت ایل و تبارش را گرفت
این حرم جای کسی که بی هنر باشد که نیست
مادرم این مرتبه قول شفا از من گرفت
آه … میترسم دعایم بی اثر باشد، که نیست
میروم بعد از زیارت طبق عادت جمکران
تا دعایم دیدن آن یک نفر باشد که … هست
محمدحسین ملکیان