ششم مرداد سال 96 رسیدگی به پرونده گم شدن دو نوجوان اهل گنبدکاووس به نامهای مهران پورقاضی و عدنان آق تابای با اعلام مفقودی از سوی خانواده های آنها در دستور کار پلیس قرار گرفت.
خانواده این دو نوجوان در اولین اظهارات خود به ماموران پلیس گفته بودند که آخرین شب قرار بوده که مهران پورقاضی و عدنان آق تابای برای تفریح به جنگل چهل چای مینو دشت بروند. در حالی که تحقیقات ماموران پلیس ادامه داشت،جسد دو نوجوان پیدا شد.
شش روز از ناپدید شدن مهران پورقاضی و عدنان آق تابای گذشته بود که یک چوپان جنازه های قربانیان را در حالی که مشخص بود جریان آب خاک را شسته و جنازه های دفن شده را خارج کرده بود، کشف و موضوع را به پلیس اعلام شد.
اجساد در دوازده کیلومتری محل زندگی دو نوجوان واقع در روستای حاجی قوشان گنبدکاووس کشف شدند.
بعد از کشف اجساد در حالی که مشخص بود قربانیان با ضربات چاقو از پا در آمده اند، ماموران پلیس احتمال دادند که مقتولان حادثه در تفریح مرگبار خود، توسط یکی از دوستان خود به قتل رسیده باشند.
به همین دلیل چند نفر از دوستان مهران و عدنان را به عنوان مظنونین پرونده دستگیر کردند که یکی از آنها گفت: یکی از دوستانمان به نام عارف امین پور در یک پیام به من گفته بود می خواهم عدنان و مهران را بکشم.
به این ترتیب عارف 21 ساله دستگیر شد و به جنایت خونین خود اعتراف کرد و گفت: «آن شب درگیری بین من و عدنان آق تابای بر سر دختر مورد علاقه ام رخ داد.من به عدنان شک کرده بودم و فکر می کردم با دختر مورد علاقه من ارتباط دارد. برای همین چاقو را زیر گلوی او گذاشتم و او قسم می خورد چنین چیزی حقیقت ندارد.
اما من که از او کینه به دل داشتم با چند ضربه چاقو او را از پا در آوردم.»
با اعترافات صریح متهم، پرونده برای رسیدگی به دادگاه رفت و متهم با رای قضات دادگاه به دو بار قصاص محکوم شد.
حکم صادر شده بعد از تائید از سوی دیوانعالی کشور به مرحله اجرا در آمد و صبح روز دوشنبه،هفتم مهر ماه قاتل برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت و پس از انجام تشریفات قانونی به اعدام شد.
مادر عدنان در مورد اجرای حکم گفت: «ما و خانواده مهران به اجرای حکم اصرار داشتیم. از خون فرزندم نمیگذرم چون او را با دلیل بی پایه و اساس به قتل رساند. در این مدت خانواده قاتل بارها برای اخذ رضایت به ما مراجعه کرده اند اما ما نمی توانستیم از قصاص گذشت کنیم. حتی دیروز - روز قبل از اعدام - هم باز مقابل خانه ما آمدند اما ما نمی خواستیم حتی با آنها حرف بزنیم و حتی آنها را به خانه مان راه ندادیم. »/ایلنا