خیلی از آنها هم مانند ما خانواده دارند، پدر و مادری که چشم به راهند، فرزندی که دلتنگشان شده و همسری که روزشماری می کند برای دیدار دوباره. با تمام این اوصاف و هشدارهایی که داده می شود، خیلی از ما این روزهای تعطیل را بار سفر بستیم با این فکر که کرونا سراغ ما نمی آید. ما کلا جماعت فراموشکاری هستیم، خیلی زود یادمان می رود که چند نفر از کادر درمان در شهرهای مختلف جانشان را برای حفظ سلامتی ما از دست داده اند. یادمان می رود که چند خانواده در این روزها و ماه ها داغدار شده اند، شاید خیلی از آنها هم مانند ما فکر می کردند که کرونا سراغ آنها نمی رود، اما رفت و جان شیرین عزیزانشان را گرفت.
در این شرایط تنها وظیفه ای که بر گردن ما است رعایت پروتکل های بهداشتی است، اصلا کار سختی نیست در مقابل کاری که کادر درمان انجام می دهد، ساعت های متمادی کار تا جایی که از هوش می روند و رسیدگی به بیماران در شرایطی که خود نیاز به استراحت و رسیدگی دارند.
باور کنید کادر درمان خسته است، این اصلا بزرگ نمایی نیست، هشت ماه مداوم است که آنها همین گونه دارند از جانشان مایه می گذارند و ما زحمت یک ماسک زدن یا در خانه ماندن را به خود نمی دهیم.
باور کنید کادر درمان خسته است، ظرفیت بیمارستان ها پر شده و خیلی از دکترها و پرستارها حتی دیگر توان سر پا ایستادن را هم ندارند، آنها هم مثل من و شما انسانند، با همان عواطف انسانی آنها هم دلشان برای عزیزانشان تنگ می شود، مثل شما که بهانه سفر را دیدن مادر و پدرت می دانی و معتقدی نمی توانی دلتنگی شان را تحمل کنی. تحمل دلتنگی که تضمین سلامت آنهاست.
باور کنید کادر درمان خسته اند، آنها تمام روزها و شب هایشان را با لباس هایی که چند کیلو وزن دارد، با ماسک و شیلد و دستکش سپری می کنند و این وسایل اضافه می تواند خستگی آنها را چند برابر کند، در حالی که خیلی از ما نمی توانیم یک ساعت ماسک را روی صورتمان تحمل کنیم آنها ۱۸ ساعت بی وقفه ماسک می زنند، لباس محافظ می پوشند، دستکش به دست می کنند، آن هم در گرمای تابستان که همین طور عادی هم گاهی طاقت فرسا می شود.
چرا اینقدراز هم از دغدغه های هم دور؟
افتاده ایم. چه بر سرمان آمده که این طور نامهربان شده ایم و دلمان برای هیچ کس نمی سوزد. فکر می کنیم آن پرستاری که ساعت ها سرم به دست سر پا ایستاده وظیفه اش را انجام می هد و بابت آن هم پول می گیرد پس دیگر نباید منتی به سر ما بگذارد، این طرز تفکر اشتباه گاهی ما را تا پرتگاه نابودی می کشاند، آن پرستار می تواند، طبق قانون یک شیفت کاری اش را تمام کند و بعد هم به زندگی اش برسد، آن پرستار می تواند طبق قانون مرخصی بگیرد و به سفر برود، آن پرستار می تواند طبق قانون وقتی شرایط برایش سخت و طاقت فرسا می شود، استعفا دهد و به این فکر نکند که بیمارانی هستند که به وجودش احتیاج دارند. اما آن پرستار قانون را فراموش کرده، انسانیت و وجدانش را بر قانون ارجحیت داده. او ساعت ها بیشتر از شیفت کاری اش در بیمارستان می ماند، او مرخصی نمی گیرد حتی وقتی مریض می شود، خیلی از آنها ماه هاست حتی حقوقشان را دریافت نکرده اند، شرایط سخت است اما او ترجیح نداده که استعفا بدهد و بی خیال وظیفه اش شود. پس شما هم کمی از توقعات خود کم کنید.
اگر کار ضروری ندارید از خانه خارج نشوید، بیرون از خانه ماسک بزنید، مسافرت رفتن را تا اطلاع ثانوی به تعویق بیندازید و به فکر سلامت خود و افراد خانواده تان باشید، همین امروز شاید فردا برای تصمیم گرفتن دیر باشد، در ضمن باور کنید کادر درمان خسته اند./تعامل