به گزارش
تابناک جوان به نقل از روزنامه ایران، دیگر خبری از فال گوش ایستادن پشت در و قیچی کردن آب چشمه نیست. خیلی سال نیست که دختران جوان غروب چهارشنبه سوری جمع میشدند و برای باز شدن بخت شان سر چشمه میرفتند و آب را قیچی میکردند یا نیت میکردند و پشت در فال گوش می ایستادند. اینها چنان قدیمی به نظر میرسد که انگار قرنها پیش بوده و زندگی با چنان شتابی چهره عوض کرده که دیگر نه کسی یادش میآید و نه اصلا میشود شب عید به شالگردش برویم و با آویزان کردن پارچه بلندی از پشت بام همسایه عیدی بگیریم یا چادر سر کنیم و برویم قاشق زنی.
حالا دیگر کمتر کسی فکر سبزه گذاشتن و جمع و جور کردن سفره هفت سین است وقتی میتوانی نیم ساعت مانده به تحویل سال از سر کوچه بخری. تا این اندازه با آداب و رسوم باستانی مان بی مهر شده ایم یا حال و حوصله اش را نداریم؟
محمدعلی مریزاد یکی از جوانانی است که نوروز را تنها یک تغییر تاریخی میداند و معتقد است نسل جوان امروز با المانها و سنتهای گذشته نوروز و ایام پایانی سال کمتر قرابت دارد. او عکاس است و چند سالی است که نوروز را از پشت دریچه دوربین میبیند: «این روزها به هیچ عنوان رنگ و بوی عید را احساس نمیکنم. شاید یکی از دلایل آن روزمرگی و گرفتاریهای مردم و البته فضای مجازی باشد. سالهای قبل با رسیدن نوروز اگر قصدی هم برای رفتن به خانه اقوام دور نداشتیم به بهانه تبریک نوروز با آنها تماس میگرفتیم و از حال و احوال شان باخبر میشدیم، اما امروز توی تلگرام یک پیام میگذاریم و برای همه میفرستیم.
این کار به نوعی رفع تکلیف است و تا یک سال بعد هیچ خبری از طرف مقابل نمیگیریم.» محمد اشارهای هم به سنتها و آیینهای نوروز در سالهای دور میکند: «ما قم زندگی میکنیم و تا چند سال قبل همیشه رسم داشتیم بعد از تحویل سال همراه خانواده به زیارت حرم حضرت معصومه (س) برویم ولی الان متاسفانه چند سالی است که کمتر فرصت میکنم خانواده را در این زیارت همراهی کنم. دوران کودکی و نوجوانی، بیشتر نزدیک شدن نوروز را حس میکردیم و از هفتهها پیش منتظرش بودیم.
با شور و شوق تا یک هفته قبل از رسیدن عید لباس و کفش نو میخریدیم و همه به تکاپو میافتادیم. اما در این سالها شاید تا شب قبل از تحویل سال جدید فرصت خرید پیدا نکنیم. ما اولین میهمانی که بعد از تحویل سال میرفتیم خانه پدربزرگ بود، اما حالا خانه پدربزرگ اولویت نیست و ممکن است روزهای بعد وقت بگذاریم. به هرحال بزرگی و کوچکی معنی داشت و واقعا همسایه از حال همسایه باخبر بود.
سالهایی که در محلات زندگی میکردیم ۱۲ فروردین ماه بر اساس یک سنت قدیمی بساط دیگ آش برپا میکردیم و با کاسههای آش به سراغ ۵ همسایه چپ و راست میرفتیم و بین آنها پخش میکردیم. همسایهها هم چند دقیقه بعد با کاسه آش به خانه ما میآمدند. آن روز همه اهالی شهر در سفره هایشان کاسه آش داشتند. این آیین زیبا حالا کمرنگ شده و کمتر از این چیزها میبینیم.» محمد توانا حسینی جوان اهل مریوان هم معتقد است برخی از آیینهای زیبای نوروزی در کردستان کمرنگ شده و به همین دلیل میخواهد نوروز امسال با گروهی از جوانان برخی از این سنتهای فراموش شده را تکرار کنند.
او که سال هاست کتابدار یکی از کتابخانههای مریوان است میگوید: «شوشو براتی، یکی از آیینهای زیبای نوروزی این منطقه است که درچند سال گذشته کمرنگ شده و تنها خاطراتی از آن برای نسل جوان باقی مانده. روزهای پایانی سال همه بچهها با شوق زیاد به در خانه همسایهها میرفتیم و برایشان دعا میکردیم و همسایهها هم به ما پول و خوراکی میدادند. گاهی هم بالای پشت بام خانهها میرفتیم و شال کردی را از روزنه سقف داخل خانه میانداختیم و همسایهها هم توی شال جوراب یا شیرینی و تنقلات میبستند.
از معدود سنتهایی که هنوز باقی مانده و جوانها از آن استقبال میکنند رقص کردی و اسب سواری در روزهای اول سال جدید است. این روزها همه لباس کردی میپوشیم و دست در دست هم میرقصیم. شاید یکی از دلایل کمرنگ شدن سنتهای نوروزی در این منطقه کوچ جوانان به شهرها باشد. وقتی از محیطی مثل روستا که مردم با آیین و سنتها زندگی میکنند به شهر میآیی ناچار باید فرهنگ شهرنشینی را بپذیری و در فرهنگ شهری هم کمتر خبری از آیین و سنت است. قبل از اینکه روستاها خالی از سکنه شود رفت و آمد زیاد بود و ایام نوروز ساعتهای خوبی را کنار همسایهها سپری میکردیم، اما در شهر آنقدر مسائل سرگرم کننده هست که یک جوان کمتر به آیینی از این دست یا رفت و آمد به خانه اقوام فکر میکند.»
محمد توانا از تلاش جمعی از جوانان مریوانی برای بازگشت دوباره سنتها میگوید: «به عنوان یک جوان احساس میکنم باید برای زنده نگه داشتن سنت و آیین تلاش کنم. من به سهم خودم در همین کتابخانه کار را با بچهها شروع کردم و درباره این چیزها حرف میزنم. حتی برخی از این آیینها را همین جا اجرا میکنیم. امسال با گروهی از جوانان قرار گذاشته ایم روز اول عید به دیدار بزرگان و ریش سفیدها برویم.»
ریحانه و راضیه دو خواهر دانشجویی هستند که معتقدند آپارتمان نشینی خیلی از فرهنگها و آیینها را از بین برده یا محدودتر کرده است. زمانی در خانههای قدیمی که حیاط داشتند همه خانواده و فامیل برای تحویل سال جدید دور حوض جمع میشدند. سمبلها و المانهایی که نشان از آغاز سال جدید داشت در این خانهها پیدا میشد، اما در آپارتمانهای قوطی کبریتی امروزی تنها سفره هفت سین که وسایل آن را هم به شکل آماده تهیه میکنیم نشانه نوروز است:
«به دلیل درگیری با درس و دانشگاه از نوروز و تعطیلات آن برای تجدید قوا استفاده میکنیم و علاقه زیادی هم به آداب و رسوم نداریم و ترجیح میدهیم لحظه تحویل سال با نشستن کنار سفره هفت سین برای یکدیگر دعا کنیم و بعد از آنهم هرکسی دنبال کار خودش میرود. زندگی خیلی از جوانها ماشینی شده و در دنیای ماشینی جایی برای سنت و رسوم باقی نمیماند.»
از چهارشنبه آخر سال هرچه نمانده باشد آتش بازی و ترقه بازی اش خوب مانده. بماند که همین چهارشنبه هم درواقع یکی از چهار چهارشنبهای است که مانده؛ چهارشنبه آب و باد، خاک و آتش. یعنی چهار عنصر هستی که سه تای آن را از یاد برده ایم و تنها چهارشنبه آتش مانده.
محمد علی مریزاد معتقد است رسم و سنت چهارشنبه سوری هیچگاه از روی عادت نبوده و هدف از آن جمع شدن همه اعضای خانواده و اقوام کنار هم است: «چهارشنبه آخر سال پا به سن گذاشتههای فامیل تلاش میکردند سنت و فرهنگ این روز را به ما منتقل کنند ولی ما هیچگاه سعی نکردیم این سنت را حفظ کنیم. همه آن آیین جالب، جای خود را به آتش و ترقه داده. با وجود اینکه دوست دارم چهارشنبه آخر سال کنار خانواده آتش به پا کنیم و از روی آن بپریم، اما ترجیح میدهم برای حفظ جان خودم در خانه بمانم و پنبه در گوشم بگذارم. همه چیز دم دستی و مصنوعی شده و تنها دلخوشی مان همین چند روز تعطیلی است.»
اما حرفهای مسعود از همه جالبتر است. او معتقد است خود ما تیشه به ریشه سنت و فرهنگ میزنیم: «در جمع دوستانه تا حرف از نوروز و روزهای پایانی سال میشود، همه از خرید لباس و سفرهای داخل و خارج صحبت میکنند و کسی از سنت و آیین نوروز یا روزهای خاص سال حرفی نمیزند. خیلی از جوانها آنقدر که درباره ولنتاین اطلاعات دارند درباره آیین چهارشنبه سوری اطلاعاتی ندارند. دیگر خبری از عید دیدنی دسته جمعی همسایهها نیست، امروزه معمولا کسی همسایه اش را نمیشناسد چه برسد به اینکه برای عید دیدنی به خانه اش برود. باید بپذیریم که آداب و رسوم تغییر کرده و بزرگ ترها هم حال و حوصله آنچنانی برای اینکه بخواهند از این چیزها برای فرزندانشان صحبت کنند ندارند. راستش را بخواهید عید نوروز برای من تبدیل به یک عادت شده.»
همه این حرفها را که کنار بگذاریم میبینیم در پس همه بی خیالیها یا خبر نداشتنها یا اصلا نتوانستن ها، عدهای هم هستند که یکباره چنان سنتی قدیمی را از پس قرنها فراموشی بیرون میکشند که حیرت میکنی. میگویید نه؟ امسال حواس تان به اینستاگرام باشد ببینید چقدر جوان میروند قاشق زنی یا شالگردش. اگر عکس قیچی کردن آب چشمه را هم به اشتراک گذاشتند تعجب نکنید، جوانها همیشه چیزیهایی برای غافلگیری توی آستین دارند.