از دیروز چند بار فیلم اظهارات مادر و دوست پسر مقتوله
رومینا اشرفی را دیدم.
حرفهایی شنیدهام که با هیچیک از پرت و پلاهایی که این چند روزه در دارالمجانین مجازی شنیدهایم همخوانی ندارد.
البته معلوم نیست این حرفها چقدرش درست است، زیرا در دل خود، پر از تضاد بود، اما هر چه باشد، هیچ ربطی به تحلیلها و بلکه افسانههایی که از کاریکاتور ضد انقلاب تا روحانی عمامهبهسری که بدون اطلاع از اصل قضیه، مثلا دارد از مظلومیت اسلام دفاع میکند، روایت میکنند، ندارد.
روایتهای رسانهای قصه قتل رومینا با آنچه در واقعیت روستای تالشی اتفاق افتاده، هیچ تناسبی ندارد جز این که این جنایت باعث شده که بهانهای برای به هم پریدن پیدا کنیم و از دریچهی این واقعه دسته جمعی به آئینی متعرض شویم که دختران را از زنده به گور شدن نجات داد.
اما وسط روایت واقعی چیزهایی هست که خیلی ذهن را اذیت میکند. چیزهایی که هر کسی از آن سر در نمیآورد.
حکایت بحران بلوغ دختری که مادرش هزاران نمیدانم در زندگی دارد. تا میرود درب حمام خانهشان را ببندد، بچهاش کشته میشود.
قضاوتی از او نداریم، اما انگار هیچکاره زندگیاش بوده و البته در همهی این اتفاقات حرفی از تلاش خودش برای پیشگیری از فاجعه نمیزند، اما الان دلش میخواهد شوهرش هم برود بالای دار.
در شهر عوضیها، اما فعلا پیکان همه اتهامها به سمت پدر رومینا است.
او که خشمگینانه توهم دانستن در ذهنش دارد و از رفتار دختری که از دوازده سالگی در محیط کوچک روستا-نه یکی دو روز- بلکه بیش از دو سال دوستپسر گرفته، مستاصل است.
تا همین اواخر، فکر میکرده دخترش را از ته دلش دوست دارد.
لابد بخاطر همین دوست داشتن هم بوده که برای دختر ۱۱ سالهاش گوشی همراه هوشمند خریده، اما فرجام محبتش هم آن شده که دختر به جبران حرفهایی که با پدرش نمیزده، با همین گوشی برود سراغ دوستی مردی بجای پدر، خیلی بزرگتر از خودش.
دیگر عوضی داستان رومینا، همسایهایست که خبر بیار اتفاقات رومینا برای پدر اوست.
وقتی دختر برای اطلاع یا آبروریزی عکس مشترکش با پسری که فراریاش داده را منتشر میکند، آنرا وسط قلب پدر فرو میکند.
با یک محیط کوچک طرفیم. شایعهساز، که در دلش پتانسیل تولید یک قاتل سنگدل از میان کشاورزان سادهدل را دارد.
به خود حق دادیم که آن پدر داس به دست را معتاد و قاتل و سنگدل و نافهم یا هر چیز دیگری بدانیم، اما آیا حاضریم یک روز شرایطی که او داشته را تحمل کنیم؟
دختری فرار میکند.
عکسی که از او و دوستپسر پر سن و سالش دست به دست میچرخد و اطرافیانی که بیش از خود شیطان در حال وراجیاند؛ و بالاخره دادگاه و افکار عمومی که پدر و شاید دوست پسر رومینا را مجازات میکند.
نه جامعهای که این پدرودختر را هل داد وسط بنبستی که یکی از آن دو باید در آن میمُرد.
غیر این چه کسی جوابگوست؟
امام جماعتی که باید به اهل روستا یاد میداد مجازات خطای یک دختر نوجوان-حتی اگر مرتکب آن شده بود-اعدام او نیست!
مداحی که ماه رمضان به جای خواب، باید از امام علی (ع) تصویر مردی را نشان میداد که ۱۴۰۰ سال پیش زناکاران معترف به خطا را فراری میداد.
دستگاه عریض و طویل فرهنگی که باید مردم را آموزش میداد و به جای این کارها در حال تبریک و تسلیت مناسبتهاست!
صداوسیمایی که وسط اینهمه پرت و پلایی که تولید میکند، حتی یک برنامه و سریال پدر دختری ندارد!
سلبریتیهایی که ماههاست به بهانه ازدواج دو بازیگر روی موضوع عادی سازی ازدواج با اختلاف سنی بالا مانور میدهند.
تا فمنیستهای چادر به سری که مدعی زنان و دختران هستند، اما اگر همین رومینا میخواست شوهر کند، با چوب کودکهمسری پدرش را خفه میکردند.
چون قرار است معرکهگیرها اسم مردها را بگذارند نرینه و غیرت و آبرو و ارزشهای مقدس فرهنگ ایران و اسلام را لگدمال یکسری عقدهای کنیم که میخواهند تاوان زندگی و ارتباطات ناکام خود را در نظریهسازیهای جنسیتی انعکاس دهند.
در جامعه عوضی همه بلاتکلیفاند.
نه معماری اجتماعی اسلام که در آن ازدواج در سن پایین ترویج شده عمل میشود و نه حتی قوانین غرب که در آن نوجوان از ۱۶ سالگی مجاز به ارتباط جنسی است.
نه امکان ازدواج فراهم است. نه امنیت ارتباط.
قیچی چند لبهی اقتصاد و عرف و فرهنگ و فمنیسمچادربهسر و روشنفکری سرخورده از متنفر از مفهوم خانواده و تعصب و بلاتکلیفی بین سنت و مدرنیته روی حلقوم جوان ماست.
نه غربی هستیم نه مسلمان!
یک نظام فرهنگی من درآوردی حاصل از یکسری قانون پراکندهی ناکارآمد.
حکایت رومینا، حکایت دختری است که جنون بلوغ او را از خود بیخود کرده و هیچ کس نمیدانسته با او چه کند؟
و پدرش عوضیترین مجری منویات اجتماعی که مدرن و سنتیاش فقط صورت مسئلهها را پاک میکنند.
بیشتر بخوانید:
در ادامه فیلم اعترافات پسر همراه رومینا ومادرش را مشاهده می کنید: