وی طی گفتگویی با صفحه انگلیسی شفقنا، داستان سفر خود از مسیحیت به اسلام را روایت کرده و به بررسی شرح حال جوانان و تازه مسلمانان در کشورهای غربی می پردازد.
لطفا خود را برای خوانندگان ما معرفی کنید:
نام من گرگوری سودن است و من نام اسلامی علی مهدی را برای خود انتخاب کردم، گرچه در اسلام اگر نام شخص معنای خوبی داشته باشد، نیازی به تغییر آن نیست. بنابراین، گرگوری سودن هنوز نام قانونی من است. من هم گرِگ و هم علی مهدی نامیده می شوم. خانواده و دوستانم مرا گرِگ صدا می زنند.
من در یک مزرعه پرورش گاو و مرغ گوشتی در بخش نورفولک که دراونتاریوی کانادا واقع است بزرگ شدم. مادرم مرا به عنوان یک کاتولیک رومی پرورش داد. پدر من پروتستان است (او به کلیسای متحد کانادا تعلق خاطر دارد). از هر دو طرف خانواده ام مذهبی هستند. مادرم مسئول تربیت دینی ما بود.
من در پانزدهم دسامبر سال ۲۰۰۱، هنگامی که ۱۶ ساله بودم به اسلام گرویدم یعنی زمانی که در یک دبیرستان کاتولیک رومی در یک شهر کوچک مشغول به تحصیل بودم که البته در آنجا هیچ مسلمانی نبود. آن زمان من هیچ شخص مسلمانی را نمی شناختم و فقط با مسلمان ها به صورت آنلاین صحبت می کردم.
آیا می توانید درباره مطالعات اسلامی و دانشگاهی خود برای ما بگویید؟
من دارای مدرک لیسانس در تاریخ عمومی از دانشگاه ویلفرد لوریل در واترلو، اونتاریو هستم و از سال ۲۰۱۰ در قم زندگی می کنم و مشغول تحصیل در دانشگاه بین المللی المصطفی هستم. در حال حاضر در حال اتمام دوره لیسانس خود در رشته مطالعات شیعه در دانشگاه تخصصی امام خمینی (ره)، بزرگترین پردیس دانشگاهی بین المللی المصطفی، هستم.
چگونه با اسلام آشنا شدید؟ چرا دکترین شیعه را انتخاب کردید؟
قبل از اینکه به اسلام ایمان بیاورم، هر هفته به کلیسا می رفتم و هیچ وقت اعتقادات خود را زیر سوال نمی بردم، زیرا چیز دیگری نمی دانستم. وقتی به گذشته نگاه می کنم، متوجه می شوم که یک کاتولیک وفادار بودم. هروقت کسی سخنی برخلاف مذهب کاتولیک می گفت، تلاش می کردم اشتباه بودن حرف آنها را اثبات کنم، گرچه الان می دانم که آن زمان دانش من نسبتاً محدود بود.
وقتی شروع به تحقیق درباره اسلام کردم، درپی گرویدن به آن نبودم. من فقط به دلیل علاقه تحصیلی در مورد اسلام مطالعه می کردم اما کم کم عاشق آن شدم. از جوانی علاقمند به یادگیری در مورد مذاهب و فرهنگ های دیگر بودم. جد پدری من مجموعه بزرگی از مجلات نشنال جغرافیک داشت که متعلق به دهه ۱۹۳۰ بود، و نیز تعداد زیادی از مجلات دیگری که مربوط به کشورهای مختلف بود و مرا مجذوب خود می کرد. من همچنین شروع به خواندن کتاب هایی درباره جغرافیا کردم که در من علاقه شدیدی به جغرافیا و وقایع جاری و تاریخ ایجاد کرد.
زندگی در یک شهر کوچک که هیچ فرد غیرمسیحی در آن نبود باعث شد که من نسبت به دنیای خارج کنجکاو شوم. ۹۶ درصد مردم شهر من سفید پوست هستند و دیدن افراد رنگین پوست (به جز سیاه پوستان و مردم چین) در این شهر عادی نیست. ما اقلیت های قومی و مذهبی را فقط در شهرهای بزرگ می دیدیم زیرا در کانادا اکثر اقلیت ها در شهرهای کوچک زندگی نمی کنند.
براساس تحقیقات، افرادی که تغییر مذهب می دهند قبل از تغییر کیش یک جستجوی معنوی یا یک بحران شخصی را تجربه می کنند اما من اینگونه نبودم. من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و هرگز الکل ننوشیدم و موادمخدر مصرف نکردم. من فقط کنجکاو بودم.
در سال ۲۰۰۰، من به دنبال افرادی از کشورهای مختلف بودم تا با آنها به صورت آنلاین صحبت کنم، زیرا مجذوب یادگیری در مورد افراد دیگر شده بودم.
در سال های قبل از رواج شبکه های اجتماعی به یک وب سایت دوستی مکاتبه ای ملحق شدم و با یحیی که یک نوجوان مسلمان شیعه اهل کویت بود، آشنا شدم. ما از طریق ایمیل و مسنجر ارتباط برقرار کردیم و هنوز هم در تماس هستیم.
من درباره ی دین او سوال کردم چون چیز زیادی درباره آن نمی دانستم. البته هرگز در مورد گرویدن به اسلام فکر نکرده بودم زیرا فکر می کردم خوشحال هستم که کاتولیک هستم. وقتی در دبیرستان دوره ای را به نام «ادیان جهانی» گذراندم، علاقه ام به اسلام شدت گرفت. در کتب درسی ما، اطلاعاتی در مورد جایگاه مسیح (ع) در اسلام وجود داشت که در قرآن هم مشاهده می شود. می دانستم که در اسلام مسیح پیامبری مورد قبول است اما نمی دانستم که چقدر در اسلام اهمیت دارد. همچنین نمی دانستم که مادر ایشان، حضرت مریم (س) یکی از چهار زن بزرگ اسلام شناخته می شود!
همان روز بعد از مدرسه وقتی به خانه برگشتم، درباره نقش مسیح در اسلام در اینترنت تحقیق کردم. من همچنین چند کتاب در کتابخانه مدرسه درباره اسلام یافتم اما مباحث آنها بسیار کلی بود چون دبیرستان ما یک مدرسه کاتولیک بود. به دلیل عدم دسترسی به کتاب در مورد اسلام و آشنایی نداشتن با هیچ مسلمانی، من تقریباً به اینترنت اعتماد کردم تا در مورد اسلام بیشتر بدانم. پس از مطالعه جدی درباره نقش مسیح در اسلام، دیگر نتوانستم دیدگاه مسیحیان راجع به الوهیت حضرت عیسی (ع) را بپذیرم. اعتقاد اسلامی ذهن من را به سمت حقایقی باز کرد که هرگز در مورد مسیحیت و به طور کلی حضرت عیسی (ع) درباره آنها فکر نکرده بودم. هرچه بیشتر در مورد عیسی (ع) و اعتقادات اسلامی می آموختم، بیشتر می خواستم تغییر دین بدهم. با اطلاعاتی که خواندم برایم مسجل شد که اسلام حقیقت است. استدلال ها خوب بود و حتی اثبات پیامبری محمد (ص) و اسلام در کتاب مقدس وجود داشت! من این تصمیم را به سادگی نگرفتم.
همزمان که بیشتر می آموختم و در مطالعه اسلام سختگیرتر می شدم، به دوست کویتی ام ایمیل زدم و درباره یافته هایم به او گفتم. من به او گفتم که «شاید لازمست وقتی بیشتر درمورد اسلام آموختم تغییر دین بدهم». من قصد نداشتم این کار را به زودی انجام دهم زیرا پیروی از اسلام در شهر من بدون همراهی دیگران کار آسانی نبود. من تصمیم داشتم وقتی به دانشگاه رفتم تغییر دین بدهم زیرا تا آن زمان نمی توانستم به مسجدی بروم. من این را به یحیی گفتم و او گفت که نیاز نیست که به مسجد بروم و می توانم هر زمان که آمادگی آن را دارم شهادتین را بگویم و در خانه نماز بخوانم. در ۱۵ دسامبر سال ۲۰۰۱ (۲۹ رمضان ۱۴۲۲)، من از طریق مسنجر شهادتین را برای او گفتم : «هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد رسول خدا است» و با گفتن این جملات زیبا، من مسلمان شدم!
پس از پایان دوره دبیرستان، حدود یک سال و نیم بعد از تغییر کیش، شروع به خواندن تاریخ عمومی در دانشگاه ویلفرد لاریر در واترلو در اونتاریوی کانادا کردم. به واسطه زندگی در آنجا با مسلمانان ارتباط برقرار کردم و برای اولین بار در برنامه های مسجدی شرکت کردم. من از سخنرانی ها و دوستی با شیخ شفیق هودا و سلیم بیمجی بسیار بهره مند شدم.
برخلاف بسیاری از افرادی که به دین اسلام می گروند، من از ابتدا شیعه بوده ام و تشیع را همزمان با مسلمان شدن انتخاب کردم. هنگام مطالعه اسلام، به دلیل علاقه وافری که به تاریخ دارم، در مورد زندگی پیامبر اکرم (ص) خواندم و ارجاعات مکرر به حضرت علی (ص) را دیدم. همین امر باعث شد که بخش هایی از نهج البلاغه را بخوانم و وقایع غدیر خم و سقیفه را مطالعه کنم. این مطالعات عشق مرا به امام علی (ع) بیشتر کرد و همچنین اعتقاد مرا بیشتر کرد که او جانشین واقعی پیامبر اکرم (ص) است .
پس از اسلام آوردن، چه تغییراتی در زندگی شما اتفاق افتاد؟
روی آوردن به اسلام مشکلات زیادی را برای من با خانواده ام به وجود آورد، به خصوص با مادرم که جدی ترین مخالف تغییر دین من بود. وقتی به مادرم گفتم که مسلمان شده ام، بسیار ناراحت شد. عصبانیت وی تا حدود سال ۲۰۰۴ ادامه داشت، بعد از آن او این مسئله را پذیرفت، اگرچه که از انتخاب من راضی نیست.
وقتی بلافاصله پس از تغییر کیش، کتاب هایی از جمله قرآن کریم را از طریق پست دریافت کردم، مجبور شدم که آنها را از او مخفی کنم. مادرم وقتی مرا در حال سجده می دید بسیار ناراحت می شد زیرا این یک نشانه بسیار بارز بود که من دیگر کاتولیک نیستم. بیشتر اعضای خانواده من در مورد تغییر دینم اظهار نظر منفی نکرده اند، اگرچه پدربزرگ مادری ام که به دلیل عقیده اش معروف بود، اسلام آوردن مرا دوست نداشت. مادربزرگ مادری ام نیز که بسیار مذهبی است و برادرش یک کشیش بازنشسته در انگلستان است، هرگز در مورد تغییر دین من چیزی نگفته است.
قبل از اینکه به دانشگاه بروم، مادرم مرا وادار می کرد که هر هفته به کلیسا بروم. من تا اکتبر سال ۲۰۰۳ که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، به کلیسا می رفتم. اجتناب از ادای احترام به دلیل فشارهای مادرم کار سختی بود اما از آنجا که روزه می گرفتم، نان اوکراریستی که در کلیسا به عنوان نان مقدس با آن پذیرایی می شد را در جیبم می گذاشتم، اما مادرم فهمید و از این موضوع عصبانی و شرمنده شد. بعد از آن دیگر هرگز به کلیسا نرفتم، بجز برای مراسم تشییع جنازه پدر بزرگم.
سفر من به اسلام و زندگی من به عنوان یک مسلمان همیشه آسان نبوده است و مجبور شدم در این راه مبارزه کنم و فداکاری های زیادی انجام دهم.
مهمترین پیام اسلام و قرآن از نظر شما چیست؟
تأکید اصلی اسلام بر توحید است و به ما می آموزد که خداوند مهربان، قدرتمند و منحصر به فرد است و بشر را از طریق پیامبران راهنمایی کرده است، کتاب مقدس و نشانه های طبیعی نازل کرده است. مضامین اصلی قرآن کریم خدا، پیامبران، انسان، کتاب مقدس الهی و گناه است. خداوند مهربان، آمرزنده و فراتر از آن چیزی است که در زمین و بهشت است. انسان توسط کتاب مقدسی که به حضرت محمد (ص) وحی شده است، هدایت می شود.
اسلام و مسیحیت چه مشترکاتی دارند؟ چگونه این دو دین بزرگ می توانند به بشریت کمک کنند تا به صلح پایدار و جهانی برسد؟
مسیحیت و اسلام و همچنین یهودیت، ادیان ابراهیمی و توحیدی هستند که همگی اعتقاد به یک خدا دارند. آنها فقط در جزئیات متفاوت هستند. اگر همه یهودیان، مسیحیان و مسلمانان دین خود را به صورت خالص، اصیل و بدون تحریف پیروی کنند، می توانند به انسانیت کمک کنند تا به صلح پایدار و جهانی برسد اما در حالت فعلی، من معتقدم که فقط اسلام شیعی، یعنی دینی انقلابی و ایستاده در مقابل ظلم، می تواند به بشریت در رسیدن به این هدف کمک کند.
شما چگونه اسلام را به مردم کانادا معرفی می کنید؟ چه فعالیت های مذهبی در کشور خود دارید؟
از آنجا که جامعه کانادا بیشتر یک جامعه غیرمذهبی و مادی گرایانه است و این واقعیت که بسیاری از کانادایی ها حتی به مسیحیت هم پایبند نیستند، آموزش اسلام به آنها بسیار دشوار است. بیشتر کسانی هم که مذهبی هستند -هنوز هم افراد مذهبی زیادی وجود دارند – تمایلی به مطالعه و یا بررسی ادیان دیگر ندارند.
من ایده مشارکت در کار مبلغین را دوست دارم اما بر اساس تجربه و مشاهدات من، اکثر مردم علاقه ای به گوش دادن به مبلغین ندارند. من درباره مسیحیان پروتستان انجیلی، شاهدان یهوه و مورمون هایی که به کارهای تبلیغی مشغول هستند، مطالب بسیاری خوانده ام. وقتی این گروه ها سعی در تبلیغ دین خود دارند، دیگران آنها را «آزار دهنده» توصیف می کنند. من شنیده ام که مبلغان احمدیه در شهر منزل به منزل می روند و جلسات «آشنایی با اسلام» در کتابخانه های محلی برگزار می کنند. اما آنها چندان مورد توجه قرار نگرفتند.
اسلام به ما می آموزد که عمل مهم است. اگر ما با ایجاد بانک های موادغذایی و خدمات بتوانیم به افراد کم درآمد کمک کنیم، این کار می تواند غیرمسلمانان را به خود جلب کند. مشارکت در کارهای بین ادیان و صحبت در مورد اسلام به صورت دانشگاهی در کلیساها و مدارس نیز روش خوبی برای جذب غیرمسلمانان است. طبق تجربه من، مسیحیان انجیلی بیشتر از بقیه تمایل به تغییر کیش دارند.
نکته مهم این است که وقتی کسی به اسلام می گرود، ما نمی توانیم او را پس از گفتن شهادتین، رها کنیم. ما دیده ایم که بسیاری از مسلمانان پس از گرویدن به اسلام، آن را ترک می کنند، زیرا کسانی که به آنها کمک کرده اند تا اسلام بیاورند، پس از آن رهایشان کرده اند. برخی می گویند که نمی توانند خود را با فضای قومی و فرهنگی مساجد موجود در جوامع غربی تطبیق دهند. من خودم شاهد این امر بودم و همین باعث ناراحتی من شد، اما خدا را شکر می کنم، ایمان من به اندازه کافی قدرتمند بود که از این مشکلات چشم پوشی کنم و بدانم که اسلام چیزی بیش از فرهنگ است.
شیعیان در کانادا با چه چالش هایی روبرو هستند؟
من در کانادا به عنوان یک مسلمان بزرگ نشده ام و فقط در یک مرکز اسلامی کوچک در شهر کیچنر در زمان دانشجویی و قبل از آمدن به قم حضور داشتم. مسلمانان در شهرهای بزرگ مانند تورنتو و ونکوور نسبت به افرادی که در شهرهای کوچکتر مانند کیچنر زندگی می کنند گزینه های بسیار بیشتری در هر زمینه ای دارند. آنها می توانند فرزندان خود را به مدارس اسلامی بفرستند.
تا جایی که من شاهد آن بوده ام و خوانده ام، جوانان احتیاج دارند که در یک محیط امن مطالب را یاد بگیرند و از آن لذت ببرند و ازآنها در مقابل فساد محیط اطراف محافظت شود. من جوانان مسلمانی را دیده ام که در کانادا از والدین مذهبی متولد و بزرگ شده اند، چه متولد کانادا و چه با سابقه مهاجرت، که به پیروی از اسلام اهمیتی نمی دهند یا دیگر به اسلام اعتقاد ندارند. وسوسه های بسیاری در مدارس دولتی وجود دارد، حتی مسیحیان نیز با فرزندان خود مشکل مشابهی دارند. مدارس اسلامی برای محافظت از فرزندان ما لازم است. ما تعداد اندکی از این مدارس را داریم اما آنها برای همه در دسترس نیست زیرا بیشتر آنها در مناطق بزرگ شهری مانند تورنتو، مونترال و ونکوور قرار دارند. حتی شرکت در این مدارس برای همه مسلمانان از نظر مالی امکان پذیر نیست.
وقتی که کسی به اسلام می پیوندد، لزوماً پس از آن همه چیز آسان نیست! افرادی که اسلام می آورند، به دلیل طرد خانواده هایشان و روی خوش نشان ندادن اجتماعات مسجدی که مهمان نواز نیستند، در خطر انزوای اجتماعی و مذهبی قرار می گیرند. افرادی که تغییر مذهب داده و مسلمان شده اند معمولاً از اجتماعات مساجد جدا می شوند زیرا قومیت های متفاوتی دارند. بیشتر مساجد کانادا متعلق به مسلمانانی است که اصالتا هندی، پاکستانی، خوجه، عراقی، لبنانی و غیره هستند و افرادی که تغییر دین داده اند در آن مجامع پذیرفته نمی شوند، چرا که خارجی هستند. اگر آنها با مسجد ارتباط نگیرند و خانواده های خود را از دست بدهند، دو برابرمنزوی می شوند. بنابراین مساجد در کشورهای غربی باید گرم و پذیرا باشند زیرا پذیرش تازه مسلمانان یکی از وظایف آنها است.
از نظر شما چه موضوعات، متون و رسانه هایی در مورد تشیع برای مسلمانان و غیرمسلمانان در کشورهای غربی مورد نیاز است؟
خوشبختانه بسیاری از کتب اسلامی به انگلیسی ترجمه شده اند اما لازم است کیفیت افزایش یابد. وب سایت الاسلام یک منبع عالی و چند زبانه است. کتاب های زیادی در مورد موضوعات متنوع وجود دارد ولی هنوز نیاز است که کتاب های بیشتری نوشته یا ترجمه شود.
متأسفانه، بیشتر مسلمانان در غرب مشغول به کار هستند و وقت آزاد برای مطالعه در مورد اسلام ندارند. بیشتر افراد با گوش دادن و مشارکت فعالانه در گردهمایی ها بهتر از مطالعه کردن یاد می گیرند. دوره های کوتاه مدت که به صورت حضوری در مساجد یا به صورت آنلاین توسط روحانیونی که در حوزه های علمیه معتبر تحصیل کرده اند، برگزار می شود، یک روش عالی برای آموزش علوم اسلامی به مسلمانان است و می تواند مخاطبان گسترده ای را جذب کند.
پادکست ها و ویدئوها در شبکه های اجتماعی روشی عالی و محبوب در گسترش آموزه های اسلامی است و نمونه های زیادی از پادکست های محبوب و سازنده و کانال های یوتیوب برای دنبال کردن وجود دارد.
به نظر شما جوانان کانادا چقدر برای پذیرش اسلام آماده هستند؟ چگونه آموزه های اسلامی می تواند کیفیت زندگی آنها را ارتقا بخشند؟
در همه کشورهای غربی بسیاری از مردم فاقد معنویت هستند و بسیاری از مردم در جستجوی آن به سرمی برند. به نظر می رسد فلسفه های شرقی نزد کسانی که به دنبال معنویت هستند، بسیار رایج است اما آنها لزوماً به خدای واحد اعتقاد ندارند. در کانادا تعداد قابل توجهی از افرادی که تغییر کیش داده اند و به دین اسلام گرویده اند، وجود دارد. اگر بتوانیم با جوانان به شکلی که آنها را جذب کند ارتباط برقرار کنیم، می توانیم آنها را به سمت اسلام راهنمایی کنیم. بنابراین، یک خلأ وجود دارد که می تواند با اسلام پر شود.
آموزه های اسلامی کیفیت زندگی را ارتقا می بخشد زیرا اسلام موضع محکمی در اخلاق شخصی و اجتماعی دارد. اسلام بسیاری از مواردی را که باعث ایجاد مشکلات و فساد در جامعه می شود، از جمله الکل، مواد مخدر، سرقت، تعامل بی دلیل بین جنسیت ها، جدایی خانواده، ناآرامی های اجتماعی، بی ثباتی های سیاسی، خودکشی، بی بضاعتی و افسردگی را منع کرده و می تواند به حل این مشکلات اجتماعی کمک کند.