اعتقادات عجیبی دارد. به قول خودش بهروز است. همیشه جزو اولین افرادی است که تازهترین مدها را میپوشد. بیچاره پدرش هر چه از صبح تا شب در آن مغازه الکتریکی کار میکند، پولش را به صابر میدهد. من و صابر خیلی وقت است که یکدیگر را میشناسیم. همین چند وقت پیش وقتی از دانشگاه برگشته بود، او را دیدم. کار به مدل مو و خط ریش و شلوار پارهپارهاش نداشتم، چون اتفاق تازهای نبود. آنچه برایم عجیب بود، موتورش بود! با تعجب سلام کردم. اولین چیزی که پرسیدم این بود: موتور خودت کو؟ این را دیگر از کجا آوردی؟ گفت: ۳ ماه است به پدرم فشار میآورم که برایم عوضش کند، گفتم: مال خودت که خوب بود. تا جایی که یادم هست پارسال هزینه زیادی بابتش دادی. گفت: این آپاچی ۲۲۰ سیسیه. دو برابر قبلی. فقط پیشقسط دادم، قدرتش ۲۲ اسب بخاره. خلاصه خیلی لاکچریه! از آنجا که میدانستم بحث کردن با او بیفایده است، فقط گفتم: یه کم به فکر پدر و مادرت باش. تا کی میخواهی دنبال تجملات باشی؟ تو مگه نمیخوای زن بگیری؟ با این جور زندگی کردن در آیندت به مشکل برمیخوری...
از ریخت و پاش تا اعتراض
محمدجواد، پسر دایی من، ۱۰ سال است که متأهل شده و صاحب یک پسر به نام «یاشار» است و خیلی هم به پسرشان علاقه دارند. هر چه فکرش را بکنی که یک بچه دلش بخواهد را برایش فراهم کردهاند. مادرش میگوید: به خدا جا برای لباسهای یاشار نداریم. تا جایی که خبر دارم هر لباسش را دو، سه بار بیشتر نمیپوشد. اسباببازیهای گرانقیمتش که دیگر هیچ. وقتی هم از او میپرسم چرا برای یاشار برادر یا خواهری به دنیا نمیآورید؟ سرش را تکان میدهد و میگوید: با این اوضاع گرانی نمیتوانیم یک بچه دیگر به دنیا بیاوریم! الکی که نیست. خرج دارد. راست میگوید. اگر بخواهند به او هم مثل یاشار برسند و برایش خرجهای آنچنانی کنند، بله، فرزند دومشان مطمئناً خیلی خرج خواهد داشت و با این منطق هر کسی نمیتواند بچه دوم بیاورد. همیشه برایم سؤال بوده که چرا ما در عین اینکه ریخت و پاش و هزینههای کلان برای مسائل بیاهمیت میکنیم، باز هم نسبت به همه چیز معترضیم؟ هم ریخت و پاش میکنیم، هم معترضیم!
بارها به او گفتهام مرد حسابی! اگر تو یکدهم هزینهها و تجملاتی که برای یاشار میکنی را کم کنی، آن وقت میتوانی خرج چند بچه را با هم بدهی. تو فکر میکنی به پسرت خدمت میکنی؟ در واقع او را طوری بار آوردهای که فردا اگر در زندگی سختی ببیند، نتواند خودش را نجات دهد. یاشار چند سال بعد احتیاج به کس و کاری مثل برادر و خواهر دارد، اما آن موقع تنها خودش هست و خودش. چه لزومی دارد برای بچهای که هنوز پنج سالش نشده، گرانترین تبلت را بخری؟ چرا هر بار که به بازار میروید، این همه لباس و... برایش میخرید؟
قید مد و برند را بزنیم
سبک زندگیمان عوض شده و خیلی از جوانان با وجود اینکه از سن ازدواجشان گذشته، اما وقتی از آنها میپرسی که چرا ازدواج نمیکنی؟ با پوزخند هزاران مشکل نام میبرند! در حالی که اگر تفکرشان را عوض کنند، خیلی از این مشکلات حل میشود. قطعاً اگر به قناعت اعتقاد داشته باشیم، خیلی از موانع برطرف میشود. اگر به سادهزیستی معتقد باشیم، خود به خود خیلی از هزینههای ازدواج و زندگی کاهش مییابد.
اگر بتوانیم از کنار تجملات، مثل پردههای آنچنانی، مبلمان لوکس، سرویس خواب، بوفه دکوری و بسیاری از وسایلی که واقعاً ضرورتی ندارد، یعنی با بود و نبودشان باز هم زندگی میچرخد، بگذریم و قید مد و برندهای گوناگون را بزنیم، مطمئناً مشکلی برای ازدواج باقی نخواهد ماند.
جمله تکراری شما ۱۴۰۰ سال عقب هستید!
تجملگرایی، میل بیش از حد به زیباییها و دنبال کردن مدلهای روز، دامنگیر خیلی از مردم شده است. البته این اخلاق در خانمها بیشتر به چشم میخورد و ظاهراً هر قدر هم برایشان بگویی کمتر تأثیر خواهد داشت. هستند زنانی که همسران خود را مجبور میکنند به خاطر تکراری شدن دکوراسیون منزل، مبلمان خانه را عوض کنند و پردههای جدید بگیرند، فرشها را همرنگ پردهها و به قول معروف با هم ست کنند و هزاران بهانه دیگر که تنها ناشی از حس تجملگرایی و چشم و همچشمی است.
وقتی برای این طیف از افراد از حضرت زهرا (س) سخن میگویی و سیره این بانوی جهان اسلام را بازگو میکنی، با حالتی عجیب و با لبخندی پرمعنا میگویند: شما چرا این گونه فکر میکنید؟ ۱۴۰۰ سال عقب هستید! کمی بهروز باشید. بهروز فکر کنید. الان علم پیشرفت کرده. مردم آگاهند... این در حالی است که حضرت زهرا (س) میتوانست بهترین جهیزیه را داشته باشد، بهترین زندگی از لحاظ مادی را داشته باشد. چون پدرش پیامبر یک امت بود و اگر میخواست، مردم بهترین هدیهها را با افتخار به ساحت ایشان تقدیم میکردند، اما ایشان طور دیگری فکر میکردند. هدفشان از زندگی را چیزی غیر از تجملات و زرق و برق دنیایی میدانستند. میخواستند روش و سبک صحیح زندگی را به ما بیاموزند. میخواستند به ما بفهمانند که زندگی تجملاتی و پیروی از مدگرایی، ارزشی ندارد و رضای خداوند متعال در آن نیست.
ایشان به عنوان کسی که پیامبر او را سرور زنان جهان خواندند، زندگی خودش را در مدار سادهزیستی و قناعت قرار داده و ارزش انسانیت را در چنین زندگی قلمداد میکنند. اینکه کسانی را که از روش ایشان پیروی میکنند، متحجر میخوانند، نوعی تحکم و زورگویی است. چون هستند افرادی که در همین عصر شرایط ایجاد زندگی تجملاتی را دارند، اما سادهزیستی را بر زندگی اشرافی ترجیح میدهند.
تجملگرایی، عامل اصلی کمرنگ شدن دورهمیهای خانوادگی
مصرفگرایی، تجملگرایی و مدگرایی مهمترین عامل برای کمرنگ شدن و حذف دید و بازدیدها و دورهمیها شده است. چون خیلیها عامل اصلی قطع رابطه با اقوامشان را هزینههای زیاد میدانند و میگویند: به خانه فلانی نمیرویم، چون نمیتوانیم او را دعوت کنیم و مثل او پذیرایی کنیم. هزینههایی همچون سفرههای رنگین، غذاهای متعدد، میوههای متنوع و... که همگی به خاطر خودنمایی و چشم و همچشمی است از دیگر عواقب تجملگرایی و تکفرزندی است. امروزه خیلی از مردم معتقدند با این شرایط اقتصادی نمیشود فرزند زیادی داشت. پس با این توجیه به فرزند خودشان ظلم میکنند و او را در تنهایی قرار میدهند.
مشکل کجاست؟
مشکل در طرز فکر ماست. تفکرهای مسمومی که گرفتار تقلیدمان کرده و هر مدل و برندی که به اصطلاح مد میشود را میپسندیم و به قول خودمان سختپسند شدهایم. باید اعتراف کنیم ما امروز گرفتار آنومی اجتماعی در مدپرستی و تجملگرایی هستیم. از غربیها در نحوه زندگی کردن الگو گرفتهایم، اما افراط کردیم و از آنها هم جلو زدیم. حالا در اسراف کردن در جهان حرف اول را میزنیم.
آیا تا به حال از خود پرسیدهاید این همه تجملگرایی برای چیست؟ هر بار تولد بچه میشود، اندازه خرج یک ماه خانواده، چه بسا بیشتر برای او هزینه میکنند. این اسراف است. این تجملگرایی است. این یعنی غافل شدن از خدا و ظلم کردن به خود. تنها با هدف درآوردن چشم فامیل! ما چگونه مسلمانی هستیم که به راحتی اسراف میکنیم؟ شاید هم این آیه از قرآن را نخواندهایم که میفرمایند: ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین: اسراف نکنید. همانا خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.