به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با چند روز تأخیر، دوستان رسانهای علی دایی برای او در الهیه جشن تولد گرفتند. به همین بهانه بخشی از خاطرات مهم علی دایی را مرور کردیم. او درباره عکسهایش برایمان گفت و اتفاقات جالبی برایمان تازه شد.
چقدر لاغر بودم
وقتی به دایی این عکس را نشان دادیم لبخند روی لبانش نقش بست: «فکر کنم آمریکاست.» او با لبخند ادامه داد: «ما را به جوانیمان بردی. چقدر لاغر بودم. عجب سبیلی. من و محمد خاکپور و آقا کریم جوانیمان را با هم گذراندیم. خیلی خاطره از آن روزها دارم.»
ماشینم را دیدم گفتم خدایا چطور زنده ماندم، معجزه بود
یکی از معروفترین عکسهای زندگی علی دایی. تا عکس را به او نشان دادیم بدون مکث جواب داد: «لحظه پایان بازی ایران و استرالیا.» دایی برایمان گفت: آن دقایق آخر اندازه سالها برایش گذشت. او روایت میکرد: «میگفتیم چرا تمام نمیشود. آن شب با چشممان معجزه را دیدیم. خدا خیلی چیزها را به ما نشان داد. انصافاً استرالیا میتوانست برنده باشد. قویتر از ما بودند. انگار خدا میخواست دل مردم ایران شاد شود. باور میکنید فیلم آن بازی را دیگر ندیدم. همین عکس میتواند من را به گریه بیندازد.»
خیلی خوب بازی کردم
علی دایی مقابل آمبروسینی. بازی معروف هرتا و میلان که برای ایرانیها کلی جذابیت داشت؛ در آن سالها که فوتبال زیباتر بود. دایی در این باره گفت: «آن بازی را یک- یک کردیم. گل اول بازی را هم خودم زدم. فکر کنم آن شب خیلی خوب بازی کردم.»
۵ هزار مارک دادم
در ذهن ایرانیها یکی از ماندگارترین تصاویر از علی دایی است. در سالهایی که او و چند بازیکن دیگر به اروپا رفته بودند تا خوش بدرخشند، هر هفته منتظر گلزنیشان بودیم تا پای تلویزیون ذوق و شوق کنیم. این از آن بازیها بود که بدجور دل همه را شاد کرد. شبی که علی دایی دو گل به چلسی زد. خودش برایمان از آن بازی تعریف کرد: «قشنگ یادم هست. یک بازیکن آمریکایی داشتیم. قبل از بازی گفت: من سانتر میکنم تو گل میزنی، ولی گفت: اگر این اتفاق افتاد باید ۵ هزار مارک به من بدهی. گفتم باشه. توپ را سانتر کرد و گل زدم و ۵ هزار مارک را دادم. آن بازی برایم یک خاطره خوب شد.»
یکی از عکسهایی که شاید زیاد در اینترنت دیده باشید. دایی، منصوریان و قلعهنویی با تیپهای جالبشان. علی دایی وقتی عکس را دید سریعاً لبخند روی لبانش نشست: «چقدر خوشتیپیم. این عکس را قبل از بازی لبنان گرفتیم که من دو گل در آن بازی زدم. منصوریان که از اول خوشتیپ بود. امیر قلعهنویی را هم میبینید که آن موقع کاپیتان ما بود و خوب بازی میکرد. دوران خوبی برای فوتبالمان بود که بعید است دیگر تکرار شود.»
گفتم خدایا چطور زنده ماندم؟
یکی از بدترین لحظات زندگی علی دایی. وقتی در مسیر اصفهان به تهران تویوتا لندکروزش چپ کرد و خدا یک بار دیگر او را به ایران داد: «وقتی ماشینم را دیدم گفتم خدایا من چطور زنده ماندم؟ خدا رحم کرد.»
عجب بازیکنانی
علی دایی در بوندسلیگا با بایرنمونیخ به جام قهرمانی رسید. این عکس مربوط به ۲۰ سال قبل است. وقتی آن را به علی دایی نشان دادیم دوباره یاد خاطرات خوبش افتاد: «بله، این هم قهرمانی ما در بوندسلیگاست. عجب بازیکنانی داشتیم. ماتئوس، کان، افنبرگ و کلی بازیکن بزرگ دیگر.»
افتخار خیلی خیلی بزرگی بود
سال ۹۹، فینال لیگ قهرمانان اروپا. خیلیها آن کامبک تاریخی را یادشان هست. منچستر با آن نسل دوستداشتنیاش در چشم به هم زدنی بازی یک بر صفر باخته را از بایرن برد و قهرمان اروپا شد. خیلیها یادشان رفته بود علی دایی هم در آن بازی هست، اما روی نیمکت. وقتی یک بار این عکس را نشانش دادیم گفت: «حیف، تا قهرمانی رفتیم اما... البته همین که به فینال هم رسیدیم افتخار خیلی خیلی بزرگی بود.»
امیدوارم باز هم این جایزه را بگیریم
دایی اینقدر خوب بود که در سال ۹۹ بهترین بازیکن سال آسیا هم شد. واکنش او به عکسش این بود: «آن سال برایم عجب سالی بود. امیدوارم دوباره ایران چنین جایزهای را بگیرد.»
بچهها سنگ تمام گذاشتند
بازی قرن. ایران و آمریکا. جام جهانی فرانسه. عجب هیجانی. همه پای تلویزیون دیوانه شده بودند. هد استیلی. ضربه مهدویکیا با پاس فوق العاده علی دایی. شبی که مردم به خیابانها ریختند و تا صبح شادی کردند. دایی که این عکسش را دید گفت: «واقعاً تاریخی بود. مثل ایران و استرالیا. بچهها سنگ تمام گذاشتند. من هم در آن بازی موقعیت داشتم و حسرت میخورم گلش نکردم.»
متأسفم!
یکی از آن جلدهایی که بدجور اعصاب دایی را به هم ریخت. بعد از باخت مقابل عربستان در مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۰ در یک تصمیم سیاسی دایی را از مربیگری تیم ملی حذف کردند. او همیشه میگوید این اولین شکست رسمیاش در مقام مربیگری تیم ملی بود و به خاطر همان شکست هم کنار گذاشته شد. بعد که این جلد منتشر شد دایی دست به شکایت زد. بعدها وقتی آن را نشانش دادیم مکثی کرد و گفت: «کار دوستان خوشذوق رسانهایتان است. فقط میتوانم ابراز تأسف کنم.»
از آنجا رفتم بیلهفلد
این بازی برای علی دایی خاطرهانگیز است. ایران و کره جنوبی. ۶ بر ۲! دایی در آن بازی ۴ گل زد، آن هم با سر شکسته. عکسی که وقتی یک بار آن را دید لبخند روی لبش نشست: «در بازی تایلند سرم شکسته بود. در این بازی با سر بانداژ شده بازی کردم. یکی از بهترین بردهای تاریخ ماست. قشنگ یادم هست. نماینده بیلهفلد برای سئو بازیکن کره آمده بود، ولی بازی من به دلش نشست و رفتم آرمینیا. خدا دوستم داشت.»
برای خوب پریدن زحمت کشیدم
دایی پرشهایی بینظیر داشت. یکی، دو سال قبل که رونالدو یک پرش عجیب در رئال داشت خیلیها پرش او را با دایی مقایسه کردند. وقتی هم دایی عکسش را دید گفت: «من همیشه خوب میپریدم و خوب سر میزدم، چون برایش خیلی زحمت کشیده بودم. این را هم باید بگویم ممنون و وامدار زحمات مربی خوبم در استقلال اردبیل هستم. در برف ساعتها میایستاد و مرا مجبور میکرد به یک چوب با هد ضربه بزنم.»
چه خوشتیپ بودیم
یکی از نوستالژیترین تصاویر فوتبالمان. دایی و کریم که در قامت یک مدل جلوی دوربین ایستادهاند. چه دورانی و چه تیپهایی. دایی هم واکنش جالبی به این عکس داشت: «یادش بخیر روزهای اول حضورمان در آلمان. ماشاءا... چقدر هم خوشتیپ بودیم.»
مدیونش هستم
دایی و مادرش کنار هم. همیشه و هر وقت میخواهد درباره مادرش حرف بزند اشک در چشمش حلقه میزند. درست مثل وقتی که درباره پدر مرحومش صحبت میکند. دایی همیشه درباره مادرش یک چیز میگوید: «همه زندگیام را مدیونش هستم. چه میشود درباره مادر گفت؟»
مرد بود
و در آخر؛دایی در کنار مرحوم ناصر حجازی. حتماً آن ویدئوی قدیمی را دیده اید. دایی با رنو ۵ و جلوی در خانه ناصرخان. او همیشه قدردان چهره فقید فوتبالمان بود. این عکس را هم که نشانش دادیم گفت: «ناصرخان به گردن من خیلی حق دارد. هنوز هم فکر میکنم با ماست و زنده است. شاگردی ناصرخان افتخارم بود. او مرد بود.»
منبع:خبر ورزشی