«چرا نمیآیی با من زندگی کنی؟ وقتش است»
نویسنده: برگزیدگان جایزه ا.هنری سال 1992
مترجم: لیدا طرزی
ناشر: نیستان؛ چاپ اول 1396
166 صفحه 15000 تومان
****
جایزه اُ. هنری جایزهای است که هشت سال پس از مرگ نویسندهی سرشناس داستان کوتاه آمریکا (ویلیام سیدنی پورتر) با نام مستعار اُ. هنری شکل گرفته است و از آن تاریخ (یعنی از سال 1918) به صورت سالانه در آمریکا برگزار میشود و به داستانهای کوتاهی که شایستگی دریافت جایزه را داشته باشند اهدا میشود. این جایزه که با هدف تقویت هنر داستان کوتاه نویسی شکل گرفته است، هر ساله از سه نفر برای داوری آثار ارسال شده (که تمامی داستانها نیز به زبان انگلیسی هستند) بهره میگیرد. بیست اثر برگزیده در قالب نسخهای بدون نام نویسنده به هر داور داده میشود و داوران به صورت مستقل کارها را بررسی میکنند و هر کدام یک اثر را انتخاب کرده و نظر خود را راجع به آن مینویسند.
انتشارات نیستان مدتی است که ترجمه و چاپ آثار برگزیدگان سالهای مختلف جایزه ا. هنری را در دستور کار خود قرار داده است. تاکنون بیش از پانزده مجموعه از برگزیدگان داستان کوتاه اُ. هنری در سالهای مختلف (از دهه نود میلادی بدین سو) به فارسی برگردانده شده است. «چرا نمیآیی با من زندگی کنی؟ وقتش است» یکی از همین مجموعه داستانهای برگزیده (متعلق به سال 1992) است که توسط لیدا طرزی مترجم آن جمعآوری و به فارسی برگردانده شده. لیدا طرزی او پیش از این نیز مجموعههای دیگری از سالهای 2002، 2005، 2001 و ... را که مشمول قرار گرفتن در میان برترینهای این جایزهی هنری شدهاند به فارسی برگردانده است.
«چرا نمیآیی با من زندگی کنی؟ وقتش است» عنوان مجموعه حاضر برگرفته از عنوان یکی از داستانهای کوتاه این مجموعه است که از ده داستان با نویسندههای مختلف تشکیل شده است و این امکان را به داستاننویسان و محققان ادبیات داستانی کشورمان میدهد که ضمن آشنایی با یکی از رویدادهای مهم ادبی کشورهای انگلیسی زبان، با روح حاکم بر فضای داستانها و همچنین تکنیک و دستاوردهای آنها در حوزه ادبیات داستانی آشنا شوند. از طرفی دیگر برای آن دسته از طرفداران و خوانندههای داستان کوتاه که به دنبال تجربهی فضاهای جدید و متنوع میگردند، یا ترجیح میدهند بدون ریسک در خصوص پایین بودن کیفیت داستان به سراغ نویسندههای جدید بروند، مجموعهی حاضر گزیدهی مناسبی از بهترین داستانهایی است که از این اعتبار کیفی برخوردار بودهاند، و به این جهت در یکی از مهمترین مسابقات ادبی به عنوان برگزیده انتخاب شدهاند. اسامی داستانهای منتشر شده در این کتاب و نویسندگان این داستانها بدین قرار است: «دکور»: موری پامرنس، «چرا نمی آی با من زندگی کنی، وقتش است»: جویس کارول اوتس، «زبان دوم»: لوسی هاینگ، «ایستگاه های بین راه»: هریت دویر، «تقدیم به...»: پِری کلاس، «صنوبر آبی»: دیوید لانگ، «گروه شاهد»: آنتونیا نلسون، «گم شده در لُس آنجلس»: ملیسنت دیلن، «سوغات نیکاراگوآ»: کنت نلسون و «بچه، بچه، بچه»: آن پَکِر.
داستانهای گرد آمده در این کتاب به خاطر تنوع موضوعات و استفاده از شیوههای مختلف در نوشتن داستانها، از این قابلیت برخوردار است که علاقمندان داستان کوتاه را که دارای سلایق گوناگون هستند جذب و راضی نگه دارد. گوناگونی مضامین داستانها به نحوی است که از ماجراجوییهای یک نوجوان و توصیف جهان بکر او «داستان دوم از مجموعه» تا داستانی دربارهی معضلات مهاجرانی که در کشورهای دیگر با مشکلات عدیدهای از جمله تفاوتهای فرهنگی و مصائبی در برقراری ارتباط با دیگری به خاطر دشواری در تکلم به «زبان دوم» مواجه میشوند، را در بر میگیرد.
داستانهای گرد آمده در این کتاب از منظر فرم و محتوا ویژگی های گوناگونی از ادبیات داستانی امریکا را نمایندگی می کنند که گاه دارای صفات مشترک و گاه متضاد هستند. بنابراین در مجموعهای ناهمگون تا این اندازه می توان گفت: هر داستان سبک متفاوتی دارد و خودش خود را تعریف می کند. در داستان جویس کارول اوتس با عنوان «چرا نمیآیی با من زندگی کنی؟! وقتش است» که عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است، روایت کننده داستان گذشته را چنین به یاد آورده و روایت می کند: «... بعضی وقتها رادیوی کنار تختم را روشن میکردم و صدایش را کم میکردم و به شبکههای پیتزبورگ و تورنتو و کلیولند گوش میکردم. یک شبکه مهجور در کلیولند بود که موسیقی وسترن پخش میکرد...
در یکی از این داستانها با عنوان «ایستگاههای بین راه» با شخصیتی به عنوان کیت آشنا میشویم که در بحران از دست دادن فرزندش به سر میبرد و در همین شرایط با جدایی شوهرش (که قرار بود با او به مسافرتی بیاید) نیز مواجه میشود، و سر مرز تصمیم میگیرند که راهشان را برای همیشه عوض کنند.
«کیت دوباره درآمد که: (استیو لب مرز تصمیم گرفت نیاید. راهی برای خبر دادن به شما نبود. میگوید: زندگی با من مثل گذراندن دوران محکومیت است. گویی داشت با الاغی که در جاده روبهرو سرپا خوابیده بود حرف میزد.» (صفحه 51 از متن کتاب).
شخصیت اصلی این داستان مسافری است سرشار از غم و بیتفاوتی، و نویسنده داستان تنها همین لحظات گذرای او را در کنار خانوادهی یکی از دوستانش در ایستگاهی بین راه توصیف میکند. دوستان کیت که بعد از آمدن او متوجه جدایی او از همسرش شدهاند، سعی دارند که در این اقامت کوتاه، شرایطی را برای بهتر کردن اوضاع او فراهم آورند تا امیدی دیگرباره در او برانگیزند. به همین جهت از هر اقدامی برای بهتر شدن وضعیت او کوتاهی نمیکنند، حتی اگر این اقدام، گفتن جملهای در خصوص از دست دادن فرزندش و بیان این موضوع باشد که از دست دادن فرزند کوچکش تقصیر او نبوده است. اما در نهایت جوابهایی که میگیرند، جوابهایی دلسرد کننده از مسافری است که به دنبال سرنوشت خود راهی شده.
«همهشان باد کردهاند و زشت شدهاند و من برایشان آرزوی عاقبت به خیری میکنم. آرزو میکنم بچههای درشتی به دنیا بیاورند با ریههای قوی، آرزو میکنم طوری زایمان کنند که دکترها و پرستارها ذوق مرگ شوند از خوشی و به خودشان تبریک بگویند.» (صفحه 145).
همچنین این داستان لحظات بکری از دنیای زنانه را از زبان شخصیتها ارائه میدهد، دنیای زنانی که در آستانهی مادرن شدن قرار دارند و لحظهها و تجربیات خاص خود را با دیگر زنان در موقعیتهایی شبیه خود به اشتراک میگذارند و حتی گاهی به زبانی مشترک در بیان رازورانگی این شرایط میرسند:
«سامانتا میگوید: (وقتی در خیابان زن حاملهای را میبینم همیشه به هم لبخند میزنیم، انگار ما رازی داریم که همه دنیا از آن بیخبرند)» (صفحه 160)
این مجموعه بنا بر آنچه ویلیام آبراهامز (یکی از اعضای موثر در جایزه ا. هنری) در مقدمهاش عنوان کرده است؛ دربردارنده داستانهایی است که هر کدام به تنهایی میتواند نمایندهای تام و تمام از یک تفکر و مکتب زیستی باشند و از همین روست که این مجموعه از حیث تنوع و نمایندگی از سبک و سیاق زیست و تفکر زیستی یکی از قابل توجهترین مجموعههای منتشر شده این سری است.