در بخشی از این متن آمده است: «دوستان خوبم، خوانندگان نازنین و وفادار نشریه «داستان همشهری»؛ سلام. یاد آن سالها میافتم که حرفی برای گفتن داشتم. نوروزها داستانهای «عیدانه» مینوشتم. حالا دیگر یک سالی میشود که دل و دماغی ندارم. قلم را کنار گذاشتهام یا قلم مرا کنار گذاشته، فرقی نمیکند. اخوان ثالث گفته بود: رسیدهایم من و نوبتم به آخر خط/ نگاه دار، جوانها بگو سوار شوند. به دوستی که گفته بود چرا در اوج دست از نوشتن کشیدی؟ گفتم نوشتن نه با من شروع شده است و نه با من تمام میشود. میخواهی در ذلت و چهکنم، چهکنم کنار بگذارم».