نگرانی این است که اگر سفرها و مسافرتها در این روزهای بحرانی لغو نشود و مردم قانع نشوند که حداقل در این وضعیت پیک شیوع کرونا بیخیال سفر و جابه جایی شوند، به احتمال خیلی زیاد موجهای دوم و سوم کرونا کل کشور را در فصل بهار درگیر خواهد کرد و معلوم نیست تا چه زمانی ادامه پیدا کند.
اما برای جلوگیری از این وضعیت چه باید کرد؟ چرا مردم اصطلاحا بیخیال موضوع کرونا شدهاند؟ به فرض که دولت در مسئله کرونا کمکاری داشته، اما سفر نرفتن که دست خود مردم است.
بحران کرونا لوس شده است
در ارتباط با این وضعیت فهیمه قُبَیتی، روانشناس اجتماعی به ایرناپلاس میگوید: وقتی فاجعه یا بحرانی در کشور اتفاق میافتد، در غیاب مراجع معتبر، نهادها و سازمانهای مسئول، فضای روانی جامعه به طرز وحشتناکی پر از شایعه میشود. در چنین وضعیتی شایعه بر روح و روان مردم حکومت میکند. در نتیجه افراد آسانترین راه ممکن که همان بیخیالی و جدی نبودن باشد را انتخاب میکنند. چون بیشتر شهروندان ما از سواد رسانهای کافی برخوردار نیستند یا اساسا با این مقوله آشنایی ندارند.
قُبَیتی ادامه میدهد: از طرف دیگر افراد بیسوادی با کمترین تخصص پزشکی در رثای حساس نشدن و نترسیدن مردم، شروع به پر کردن ساعتها ویدئو و صداهای ضبط شده میکنند. امروز که این تمام شد فردا یک فایل دیگر با همان حجم و اندازه منتشر میشود که این به ضد خودش بدل میشود و با انتشار هر روز این فایلها حساسیت مردم از بین میرود و داستان لوس میشود. در واقع بحران کرونا لوس شده است. چنانکه اکنون اتفاق افتاده است. افراد در این شرایط توصیه به مسافرت نرفتن را در حد یک توصیه معمولی میپندارند.
همه چیز را با هم میخواهیم
وی میافزاید: از طرف دیگر مردم باید به این نکته هم توجه داشته باشند که امکانات شهرهای کوچک به اندازه همان مردم شهر و حتی کمتر از نیازهای آنهاست؛ بهویژه در این شرایط. همچنین در سفر از آنجایی که افراد سیستم ایمنی بدنیشان تغییرات متنوعی را تجربه میکند، برای مثال خواب ناکافی دارند، غذای خوب نمیخورند و آب وهوای متفاوتی را تجربه میکنند، امکان بیمارشدن در سفر خیلی زیاد است.
قُبَیتی معتقد است: ما دچار یک وضعیتی شدهایم که همه چیز را با هم میخواهیم. میخواهیم سالم باشیم، اما موادمخدر مصرف میکنیم، مسائل بهداشتی را رعایت نمیکنیم و به کوه نمیرویم. میخواهیم تناسب اندام داشته باشیم، به جای ورزش کردن به عملهای زیبایی روی میآوریم یا در وضعیت کنونی مدام هشدار داده میشود که در خانه بمانید، اما مردم جدی نمیگیرند.
دچار بیخیالی ملی شدهایم
این روانشناس اجتماعی ادامه میدهد: انگار دیگر مهم نیست که چه اتفاقی میافتد. در واقع دچار یک «بیخیالی ملی» شدهایم. این هم نتیجه این است که در سالهای اخیر بحرانهای بسیاری را در جامعه پشت سر گذاشتهایم و هر کدام از این بحرانها بخشی از وجود ما را با خود برده است و انگیزهای برای زیستن نمانده است. دیوید کلارنس مککللند (David Clarence McClelland) نظریهپرداز و روانشناسی آمریکایی با مطالعات متعددی که انجام داده، چهار نیاز اصلی را در انسانها شناسایی کرده و معتقد است که هر یک از ما، این چهار نیاز را به میزان متفاوتی درون خود حس میکنیم و به واسطه آنهاست که برانگیخته میشویم. به گفته مککللند مرحله اول نیاز به موفقیت است. یعنی تلاش در به ثمر رساندن هر کاری محول شده و کسب موفقیت و درخشیدن. افرادی که این نیاز در آنها غالب است، تلاش میکنند تا مسئولیت امور را خود در اختیار داشته باشند. مرحله دوم نیاز به قدرت است. نیاز به کسب اختیار و اقتدار. تمایل افراد برای کنترل بقیه به گونهای خارج از تمایل آنها. مرحله بعدی نیاز به ارتباطات است. یعنی تمایل به ایجاد دوستی و کسب حمایت و ایجاد روابط صمیمی با دیگران و آخرین مرحله نیاز به یکتایی یا تازگی است. این نیاز به تمایلاتی گفته میشود که از طریق آنها خود را متفاوت درک میکنیم. شما اگر دقیق به جامعه ایرانی نگاه کنید میبینید که این نیازها یا سرکوب شده یا اساسا فرصت بروز و ظهور نیافتهاند. در نتیجه انسانی با این خلقیات تحویل جامعه دادهایم. مککللند میگوید که رفتار توسعه یافته یعنی اینکه ما اهداف کوتاه مدت مان را برای رسیدن به اهداف بلند مدت بتوانیم به تعویق بیاندازیم. اما مردم ما هنوز به این سطح نرسیدهاند.
قُبَیتی یادآور میشود: از دیگر سو باید به این نکته هم توجه کنیم که مردم ما اکنون در فشارهای اقتصادی و اجتماعی خیلی سختی به سر میبرند. این وضعیت سبک مقابله ما با بحرانها را دگرگون میکند. وقتی به افراد میگوییم مسافرت نرو. میگوید پس چکار کنم؟ پوسیدم؛ حوصله کتاب خواندن که ندارم، تلویزیون هم که تکلیفش معلوم است، این کار را نکنم، آن کار را نکنم، این دلخوشی را هم از ما گرفتند.
مواجهه ما با بحرانها الگوی «مرگ برای همسایه است»
همچنین در ارتباط با این وضعیت بهرام بیات، جامعهشناس امنیت و دانشیار گروه امنیت ملی دانشگاه عالی دفاع ملی به ایرناپلاس میگوید: در دو رویکرد میتوان این موضوع را بررسی کرد. یک مورد برمیگردد به یک ویژگی خاص ما ایرانیها. همین ضربالمثل که میگوییم «مرگ برای همسایه است» و الگوی مواجهه ما با بحرانها همین است. یعنی میگوییم که این شتری است که در خانه همه میخوابد جز ما. پس ببینید تا وقتی که این روحیه وجود داشته باشد ما درگیر این وضعیت خواهیم بود. من مشکلی ندارم، سفر میروم یا با سرعت رانندگی میکنم، اما تصادف نمیکنم، چون کسان دیگری قرار است تصادف کنند. متأسفانه این یک بحث جامعه شناختی و مردم شناختی بسیار جدی و عمیق است که باید روی این مسئله کار کرد؛ یعنی دلایل دور و نزدیک این مسئله را باید پیدا کرد و روی آن برنامهریزی کرد. یعنی ما ایرانیها تا وقتی که خودمان تصادف نکنیم باور نمیکنیم تصادف برای همه است.
بیاعتمادی اجتماعی به نظامهای کارشناسی
بیات ادامه میدهد: رویکردی بعدی این است که شما در کنار این خلقیات جامعه ایرانی، بحث بیاعتمادی اجتماعی به نظامهای کارشناسی را اضافه کنید. اتفاقا یکی از حوزههای اساسی یا مصادیق اصلی نظامهای کارشناسی همین حوزه پزشکی است. یعنی ما به حوزه پزشکی متاسفانه آن اعتماد لازم را نداریم که یکی از دلایل این است که کل ساختار اختیارش دست دولت است. ما با سرمایه اجتماعی از دست رفته در دولت و حاکمیت مواجهه هستیم. یعنی دولت و حالا بخشهای مختلف حکومتی متاسفانه در بخشهای مختلف آن اعتمادی که پشتوانه سرمایه اجتماعی باشد را از دست دادهاند و این از دست دادن هم قابل توجه است.
حالا التماس هم بکنیم جامعه باورمان نمیکند
دانشیار گروه امنیت ملی دانشگاه عالی دفاع ملی میافزاید: چه اتفاقی افتاد که ما بعد از انقلاب حداقل در این دو دهه اخیر روزبهروز سرمایههای اجتماعیمان را سوزاندیم. مدام به مردم گفتیم این کار انجام خواهد شد، اما انجام نشد، به مردم گفتیم بنزین گران نخواهد شد، اما گران شد، به مردم گفتیم مسکن گران نخواهد شد، اما گران شد. الان هر چقدر التماس و خواهش و تمنا میکنیم جامعه باور نمیکند.
این جامعهشناس امنیت تشریح میکند: نکته سوم خود مسئله است که آنقدر پیچیده و مرموز است که جامعه و مدیریت جامعه در دوراهی گیر کرده است. اگر بخواهد عمق فاجعه را نشان بدهد، وحشتی در جامعه میافتد. اگر نشان ندهد بیخیالی ایجاد میشود. ما در اینجا در ایجاد تعادل بین افراط و تفریط گیر کردیم. متاسفانه نتوانستیم آن مدیریت تعادل را در جامعهمان ایجاد بکنیم.
استفاده از ظرفیت سلبریتیها برای فرهنگسازی در جامعه
بیات بیان میکند: سلبریتیها معلوم نیست کجا هستند، در حال حاضر یکی از وظایفشان این است که بیایند و بنشینند شروع به آموزش کنند و ما از ظرفیتهای اینها استفاده کنیم. البته نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که ما در مدیریت کلان، توانایی بهرهبرداری و استفاده از این سلبریتیها را نداریم. یعنی میخواهم بگویم که این قشر ظرفیت بالقوه بسیار خوبی دارند و در پارهای از رویدادها معادلات سیاسی را تغییر داداند حالا هم میتوانند در فرهنگسازی به مردم وارد عرصه شوند، چون نیاز اساسی به فرهنگسازی داریم.
واقعیت را به جامعه بگوییم
وی معتقد است: باید ملاحظات را کنار بگذاریم و به صورت جدی باید به سمت ترسیم درست و واقعی وضعیت کنونی برویم. ولی نه بزرگنمایی؛ واقعیت را به جامعه بگوییم. گفتن واقعیت به جامعه سازوکار خودش را دارد. به مردم بگوییم اگر سلامتی خودتان را دوست دارید در خانه بمانید، اما اگر سلامتی خودتان برایتان مهم نیست حق ندارید سلامتی دیگران را به خطر بیاندازید. هنگامی که فردی سلامتی دیگران را به خطر میاندازد باید با استفاده از سازوکارهای اجباری او را مجبور به تمکین و رعایت قانون کرد.
مردم یک قدم از حاکمیت جلوترند
دانشیار گروه امنیت ملی دانشگاه عالی دفاع ملی یادآوری میکند: مردم در این وضعیت خیلی مقصر نیستند. رفتار مردم را با رفتار حاکمیت مقایسه کنید. قطعا مردم یک قدم از حاکمیت جلوترند. چون برخی اتفاقات نشان میدهد خود دولت بلاتکلیف است. نمونه این اتفاق را در بازگشت ساعتهای کاری شاهد بودیم. این یعنی خود دولت هم مستأصل است، وقتی خود دولت نمیداند تکلیفش چیست چه انتظاری از مردم دارید؟
به گفته وی آموزش و فرهنگسازی تقلید کردنی نیست؛ بلکه نیازمند یک برنامه منسجم است که در آن کارگزاران جامعهپذیری در برنامههای درسی آموزشوپرورش و برنامههای درسی رسانهها برای فرهنگپذیر کردن جامعه ورود کنند.