یوسف حیدری، گزارش نویس، در روزنامه ایران نوشت: «حسن کنار خیابان کفش تعمیر میکند و شبها درس میخواند. او کفاشی را از پدربزرگش یاد گرفته و حالا چشم خانواده به دست اوست. شغلی که در این روزهای کرونایی از رونق افتاده در واقع خیلی بیشتر از قبل. این پسر ۱۷ ساله هم مثل همه جوانها اخبار کرونا را از شبکههای اجتماعی پی میگیرد اما چندان ترس و دلهرهای ندارد: «از حرفهای مردم خیلی ها ترسیدهاند. پیشگیری و رعایت کردن خوب است اما این همه ترس معنی ندارد.» بعد با لبخند میگوید: «من توی سرما و گرما اینجا کفش مردم را تعمیر میکنم و نسبت به سرماخوردگی و کرونا و هر درد و مرض دیگری مقاوم شدهام. نمیدانم چطور میشود این بیماری را شکست داد اما با وحشت کاری از پیش نمیرود.»
این روزها همه جا حرف از کرونا است. بیماری موذی و عجیب و غریبی که بالاخره وارد ایران شد و هر روز هم تعدادی را مبتلا میکند. توی تاکسی و اتوبوس و مترو، مغازه، محل کار و خانه و هر جایی که فکرش را بکنید حرف از کرونا است. آن قدر که صبح وقتی از خواب بیدار میشویم تا به خودمان میآییم یادمان میافتد آه خدای من یک روز کرونایی دیگر.
این وسط البته خیلیها هم کارشناس شدهاند و درباره نحوه صحیح استفاده از ماسک و درست کردن مواد ضد عفونیکننده حرف میزنند. خب تا حدی هم خوب است؛ هر کسی هر تجربهای دارد، بیدریغ با دیگران به اشتراک میگذارد. همه اینها یک طرف، ترس یک طرف و از رونق افتادن مشاغل خیابانی هم یک طرف. مردم میترسند با پیک موتوری سفارش چیزی دهند، کفاشی ها و دستفروشی ها و اغذیه فروشیها روزهای خوبی را از سر نمیگذرانند اما تقریباً کسی به فکر ضرر و زیان آخر سال و شب عیدی نیست. آنها میخواهند هر چه زودتر این ویروس نابود شود.
محمد پیک موتوری رستوران است و از این که سفارش مردم به شدت کم شده شاکی است: «من و همکارانم موارد بهداشتی را خیلی رعایت میکنیم. قبل از این که بحث کرونا پیش بیاید هر روز چند بار دستها را میشستیم و هنوز هم این کار را با وسواس میکنیم. اما از وقتی پای کرونا به ایران رسید مشتریهای ما کم شدند. مردم ترسیدهاند و غذای رستوران نمیخورند. من هم مثل خیلی از مردم نگران هستم و توی رفت و آمدها دچار وسواس شدهام اما اگر بهداشت را رعایت کنیم و ماسک بزنیم هیچ اتفاقی نمیافتد. مردم میتوانند از جاهای معتبر و مطمئن غذا بگیرند و دیده بوسی و دست دادن و قهوه خانه رفتن را کنار بگذارند.»
رضا گونی بزرگ زباله را به پشت گرفته و با دقت داخل سطلها را نگاه میکند. چهرهاش ۱۲ یا ۱۳ ساله نشان میدهد. رضا هم مثل خیلیها از کرونا چیزهایی شنیده است: «شنیدهام یک جور ویروس است اما این که با آدم چیکار میکند نمیدانم. حتماً میکشد.» با دستهای سیاه بدون دستکش زبالهها را هم میزند و دنبال پلاستیک به درد بخوری میگردد: «من ویروس نمیگیرم. آن قدر تو این آشغالها ویروس هست که کرونا چیزی نیست. باید تا شب این کیسه را پرکنم و ۲۰۰ هزار تومن بگیرم.»
حسن آقا از پشت شیشه کیوسک رفت و آمد مردم را تماشا میکند. انگار کسی قصد خرید روزنامه و خوراکی ندارد. هر از گاهی یکی پا شل میکند و نگاهی به تیتر روزنامهها میاندازد و میرود. حسن آقا از روزنامه فروشهای قدیمی تهران است. میگوید کرونا باعث شده مردم توی همه چیز احتیاط کنند حتی خرید روزنامه: «از آنجایی که زیاد با مردم سر و کار داریم بیشتر از همه نگران هستم. چند تا داروخانه رفتم اما ماسک و مواد ضد عفونی پیدا نکردم. خیلیها به من میگویند کارت بانکی و پول نقد نگیر اما اگر نگیرم چه کار کنم؟ این روزها باید بیشتر به مردم آموزش داده شود؛ مخصوصاً آموزش حفظ خونسردی. چون این ویروس ناشناخته است بیشتر باعث وحشت مردم شده و آموزش و خونسردی میتواند جلوی پیشرفت آن را بگیرد.»
بانک شلوغتر از روزهای دیگر است. این را کارمندان بانک هم تأیید میکنند. با این که مسئولان بهداشت تأکید میکنند این روزها کارهای بانکی را غیر حضوری انجام دهید باز هم مردم به بانک میآیند. مردی با نشان دادن برگه شماره نوبتش میگوید: «۲۰ نفر جلوتر از من هستند. نمیدانم واقعاً چی شده که این همه آدم به بانک آمده؟ ویروس کرونا وحشت عجیبی بین مردم انداخته در حالی که به نظر من تفاوتی با سرماخوردگی و آنفلوانزا ندارد. باور میکنید همسرم دیشب تا صبح نخوابید؟ دیروز صبح پسرم سرما خورده بود و همسرم او را برد بیمارستان حضرت علی اصغر. عصر وقتی به خانه آمدم کمی آبریزش بینی داشت. همسرم ساعت ۴ صبح با گریه از خواب بیدارم کرد و گفت بیدار شو دارم میمیرم. دو تا عطسه کرده بود و فکر کرده بود کرونا گرفته. خواستم آرام باشد و کمتر خبرهای مربوط به کرونا را توی شبکههای مجازی دنبال کند. همین خبرهای الکی ذهن مردم را درگیر کرده. بالاخره این ویروس به ایران آمده و حالا تنها راهی که داریم رعایت بهداشت است.»
با دست یکی از دوستانش را که روی موتور نشسته نشان میدهد و میگوید: «من هر روز با آقا سید روبوسی میکردم اما الان فقط سلام میکنیم و دست هم نمیدهیم. روزی چند بار دستم را با آب و صابون میشویم.»
آقا سید برخلاف دوستش توپ را به زمین مسئولان میاندازد و میگوید من همه چیز را از چشم مسئولان میبینم. برای این که باید جلوتر برای پیشگیری از ورود این بیماری و مقابله با آن فکری میکردند. تمام بازار تهران پر شده از جنس چینی. وقتی این همه جنس از چین وارد ایران میشود مگر امکان دارد کرونا هم به ایران نیاید؟ پس باید همان روزها که چین درگیر این ویروس خطرناک شد، تصمیم درستی میگرفتند.»
هر سه نفرشان ماسک به صورت دارند و مقابل دکه روزنامه فروشی مشغول بحث درباره کرونا هستند. لیلا دانشجو و کارمند است. او معتقد است حرفهایی که درباره کرونا در جامعه پخش شده اثری روی او نداشته اما باعث شده تا موارد بهداشتی را بیشتر از گذشته رعایت کند: «ماسک میزنیم و رعایت میکنیم اما در خانه هم نمینشینیم. سعی میکنیم به زندگی عادیمان ادامه دهیم. هر سه نفر ما اعتقاد داریم کرونا نمیگیریم چون اول آن را در ذهنمان از بین بردهایم.»
«سمیه در ادامه حرفهای دوستش پیشنهاد جالبی میدهد: «سعی کنیم این روزها کمتر به فضای مجازی سر بزنیم و آرامش داشته باشیم. این که گفته میشود این ویروس از حیوانات خانگی به انسان منتقل میشود یک دروغ بزرگ است. عامل انتقال این ویروس انسان است اما همین دروغ باعث شده تا در خیابانها با سگها و گربههای قلادهداری مواجه شویم که معلوم است رها شدهاند.»
سعید بر خلاف حرفهای همکلاسیهایش معتقد است همه اینها یک بازی سیاسی است که آمریکا علیه چین و ایران راه انداخته: «سال ۲۰۱۱ هالیوود فیلم شیوع این بیماری را ساخت که در آن دقیقاً به ویروس ناشناخته کرونا و تزریق آن به خفاش و این که کشور چین را دربرمیگیرد و اقتصاد آن را فلج میکند اشاره شده بود. چین تا قبل از این اقتصاد اول دنیا بود اما به شدت مشکل پیدا کرد. حالا نوبت ایران شده و این بازی سیاسی باعث شده مردم دچار وحشت شوند.»
این روزها شهر خلوت است اما بحث درباره کرونا در گوشه کناریا شبکههای اجتماعی داغترین بحث روز است. بحثها به کنار؛ خلوتی و کسادی بازار شب عید اوضاع خیلیها را خراب کرد هر چند مردم کمتر به این موضوع فکر میکنند. آنها میخواهند هرچه زودتر روزهای خوب برگردد و البته برخواهد گشت.»