«من از معدود افرادی نیستم که از دوران نوجوانی
اعتیاد داشتم، آن منیتی که شاید بیشتر نوجوانان درگیر آن هستند در زمان نوجوانی دامنگیر بنده نیز شد»، اینها نخستین جملات علیرضا شهبازی
کارآفرینی زنجانی است که با تولد دوباره به زندگی بازگشته است.
علیرضا شهبازی متولد سال ۱۳۵۷ با شش برادر و خواهر است که حالا کارآفرین و مدیر نمونه کشوری است، روزگاری غرق در اعتیاد بوده و به گفته خودش برای تأمین مواد مورد نیازش قرض هم کرده است.
روایت زندگی این کارآفرین نمونه از آنجایی آغاز میشود که علیرضای نوجوان برای آنکه ثابت کند، به بلوغ رسیده است، سیگار کشیدن را آغاز و کم کم غرق در منجلاب اعتیاد گرفتار میشود.
مدیر شایسته ملی، کارآفرین نمونه استانی، کارآفرین نمونه کشوری، مدیر نمونه کشوری تنها گوشهای از موفقیتهایی است که علیرضا شهبازی به آن دست یافته است، اما به هیچ کدام افتخار نمیکند چرا که اعتقاد دارد بزرگترین کار و موفقیت زندگی او بهبودی و بازگشت از منجلاب اعتیاد است.
علیرضا شهبازی میگوید: زمانی که تازه شروع به کشیدن سیگار کردم، تا پنج سال خانوادهام از موضوع بیاطلاع بودند و به روشهای مختلف تلاش میکردم که این موضوع را از آنها پنهان کنم.
کشیدن سیگار زندگیام را مختل کرده بود تا آنجا که هر کدام از مقاطع تحصیلی را دو سال دو سال میخواندم، در نهایت در پایه سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم و به کار کردن روی آوردم.
بیشتر بخوانید:
از همان سنین نوجوانی به علت استعدادی که داشتم، خیلی سریع در بحث دوزندگی کفش به مهارت لازم رسیدم و به یکی از کفاشان ماهر شهر تبدیل شدم، با اینکه درآمد ماهیانهام از حقوق پدرم زیاد بود، اما به خاطر مصرف مواد مخدر حتی قادر به تأمین مخارج خودم هم نبودم، هر چند که به اصطلاح چند دوست «نوچه» هم اطرافم را گرفته بودند و به مصرف مواد تشویقم میکردند.
حس سیریناپذیری به مصرف مواد مخدر
روال زندگیام در دورانی که اعتیاد داشتم، عادی نبود، چون هر روز تمایلم به مصرف مواد مخدر جدیدتر بیشتر میشد و قاعدتا همین موضوع موجب میشد که نیاز بیشتری به پول داشته باشم.
سیگار، مشروب، تریاک، حشیش، هروئین و ... مصرف میکردم، اما سیری نداشتم و دوست داشتم تجربه جدیدی از مواد را داشته باشم، آنقدر مواد مصرف کردم که کارگاه کفاشیام را از دست دادم و مجبور شدم کارگری کنم تا هزینه مواد مصرفیام را تأمین کنم.
گاها مجبور میشدم به خاطر تهیه مواد مخدر قرض هم بکنم، در طول دورانی که اعتیاد داشتم، به افراد بسیاری بدهکار بودم، طوری که پدرم مجبور به پرداخت آنها شده بود، تا سال ۸۳ زندگیام به همین روال ادامه داشت و دیگر از این وضعیت خسته شده بودم تا اینکه تصمیم گرفتم زندگی جدیدی را آغاز کنم.
خیلی برایم سخت بود که از مواد دست بکشم، اما این کار را کردم از سال ۸۳ دوران پاکی من شروع شد و دو سال طول کشید، در واقع من در تیر سال ۸۴ دوباره متولد شدم، تولدی که از سر آگاهی بود و زندگی برای من آغاز شد.
از زمانی که پاک شدم، تحصیلم را ادامه دادم و دیپلم نقشهکشی گرفتم، پس از آن در مقطع کاردانی مدرک معماری و سپس مدرک کارشناسی گردشگری و مدرک مدیریت حرفهای را گرفتم.
پس از بهبودی و پاکی تصمیم به ازدواج گرفتم و تشکیل خانواده دادم، خانوادهای که این روزها اعتیاد من برای زندگی کردن و ادامه ان هستند و با وجود آنها هیچگاه به ذهنم هم خطور نمیکند که به سمت مواد مخدر بروم.
اشتغالزایی برای ۵۰۰ نفر از خانوادههای زندانی
پس از ترک اعتیاد کارم را در حوزه کمک به بهبود یافتگان آغاز کردم و نخستین مرکزی که افتتاح کردم، مرکز شلتر برای معتادان بیسرپناه بود که با حضور معاون رئیس جمهور افتتاح شد.
پس از آن در سال ۱۳۹۴ یک مرکز تولیدی برای زنان سرپرست خانوار افتتاح کردم و در سال ۹۵ نیز یک کارگاه صنعتی را راهاندازی کردم، کارگاهی که ۵۰ نفر به صورت مستقیم و ۵۰۰ نفر به صورت غیرمستقیم در آن کار میکردند.
پس از آن موسسه «ندای آسمانی زنگان» را راهاندازی کردم که در آن ۱۰ بهبود یافته و ۵۰ خانواده آسیب دیده فعالیت دارندو به غیر از این مراکز پنج کارگاه خانگی نیز راهاندازی کردهام که در مناطق مختلف زنان سرپرست خانواده و آسیب دیده جمع میشوند و کار میکنند.
در موسسه ندای آسمانی زنگان همه محصولات مورد نیاز بیمارستانها را تهیه میکنیم که شامل ۲۰ قلم جنس مورد نیاز آنها شامل لباس اتاق عمل، گان و شان و ... است.
به خاطر همین مراکز افتتاحی و اقداماتی که در حوزه کارآفرینی انجام دادهام، ۱۲ سال است که به عنوان کارآفرین نمونه کشوری مورد تقدیر قرار میگیرم.
*معتاد تا خودش نخواهد پاک نمیشود
خوشبختانه با حمایتی که خانوادهام به ویژه پدرم که ۴۰ روز از فوت وی میگذرد از من انجام دادند، به جایگاهی رسیدهام که دیگر وسوسه مصرف مواد را نداشته باشم، چون وسوسه مصرف زمانی در شخص بروز میکند که تنها یا بیپول باشد.
چون پدرم در همه دورانی که اعتیاد داشتم در کنارم بود، به همین خاطر همیشه تلاش داشتم که زحمات پدرم در قبال خودم را جبران کنم، کارهای بسیاری هم برای رضایت پدر و مادرم انجام دادم، حالا که فقط ۴۰ روز از فوت پدرم میگذرد به یاد محبتهای او وقتی که اعتیاد داشتم میافتم.
برای اینکه از مشغله کاریام کم شود سه مرکز را به اشخاص دیگر واگذار کردهام و در نهایت در اوقات فراغتم به باشگاه میروم و کارهای مربوط به باشگاه پسرم یزدان را هم خودم انجام میدهم.
من معتقدم یک معتاد ابتدا از نظر روانی بیمار میشود و برای همین تا خودش نخواهد، نمیتواند از شر آن خلاص شود، پس باید به حالات روحی افراد توجه ویژه شود.