مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «دربارۀ ترور سردار شهید قاسم سلیمانی در این ۲۴ ساعت بسیار گفته و نوشته و به جنبههای مختلف آن پرداخته شده است. از این رو قصد تکرار این موارد را ندارم. جدای شخصیت و کارنامۀ او اما مهمترین وجه متمایزکنندۀ این اتفاق این است که یک مقام عالیرتبۀ نظامی ایران که به دعوت رسمی دولت عراق در آن کشور به سر میبرده، به فرمان مستقیم رییسجمهوری آمریکا و با قبول مسئولیت، ترور شده است. این دیگر جای چون و چرا ندارد.
(جمعهشب هم دکتر پیروز مجتهدزاده در بیبیسی فارسی با مهمان دیگر که میکوشید سردار سلیمانی را متهم کند پرسش سادهای را در میان نهاد و گفت: این که آمریکا در کشوری دیگر مقام ارشد کشور ثالثی را ترور کند کار درستی است یا نه و آن شخص از پاسخ میگریخت.)
توجیه دونالد ترامپ این است که «پیشدستی» کرده و فرمان قتل سردار سلیمانی را به قصد جلوگیری از بروز جنگ صادر کرده است!
انتساب ترورها به آمریکاییها البته مسبوق به سابقه است اما در موارد قبل:
اولاً، آمریکا این اتهام را نمیپذیرفت؛ حال آن که این بار نهتنها می پذیرند که خود رسماً اعلام کرده اند.
ثانیاً، همیشه صحبت از عوامل آمریکا بود نه خود آمریکاییها. در این فقره اما عاملان ترور، آمریکایی هستند.
ثالثاً، در مواردی مانند حمله به هواپیمای مسافربری در تیر ۱۳۶۷ اگرچه آمریکایی ها این کار را انجام دادند اما در توجیه می گفتند نمی دانستیم مسافری است یا نباید در این کریدور هوایی پرواز می کردند و توضیح و توجیهی ارایه می کردند. در این اتفاق اما نمیگویند اشتباه شده یا نمی دانسته اند سردار سلیمانی هم در آن خودروست یا مثلا نمی گویند هدف ما تنها «ابومهدی مهندس» بود و با «حسد الشعبی» کار داشتیم بلکه به صراحت میگویند «هدف، سردار سلیمانی بوده است.»
چهارم این که هیچگاه عالیترین سطح در آمریکا، در این باره موضع نمی گرفت و مسئولیت نمی پذیرفت؛ در حالی که در قبال جنایت سحرگاه ۱۳ دی ۱۳۹۸ در فرودگاه بغداد، شاهد آن هستیم.
چنان که گفته شد اگرچه نسبت دادن ترور به عوامل آمریکا مسبوق به سابقه است اما این انتساب تنها در مواضع ایران بود و نه در رسانه های خارجی.
فردای ۸ شهریور ۱۳۶۰ و انفجار دفتر نخستوزیری تیتر روزنامه اطلاعات این بود: «رییس جمهور منتخب ملت و نخست وزیر محبوب، به دست عمال آمریکا شهید شدند.» کیهان هم تیتر زد: «رییس جمهور و نخست وزیر به دست عوامل مستقیم آمریکا به شهادت رسیدند» و جمهوری اسلامی هم حادثه هفتم تیر را به آمریکا نسبت داده و تیتر زده بود: «ایادی آمریکا با انفجار بمب، ده ها هم رزم امام، وزیر و نمایندۀ مجلس را شهید کردند.»
بعدها البته محمدرضا کلاهی بهعنوان عامل انفجار هفتم تیر (دفتر حزب جمهوری اسلامی) و مسعود کشمیری بهعنوان عامل انفجار دفتر نخستوزیری معرفی شدند و هر قدر هم سازمان های متبوع آن دو با آمریکایی ها ارتباط داشته باشند خود آمریکایی نبودند.
با این توضیحات است که میتوان گفت این ترور با همه ترورهای گذشته متفاوت است.
هر چند از جهاتی به شهادت آیت الله بهشتی و ۷۲ تن، انفجار نخست وزیری در سال ۱۳۶۰ شبیه است (تغییر فضای سیاسی جامعه و برانگیختن همدلی اجتماعی ورای اختلافات و رقابت ها) یا به شهادت محسن حججی از حیث بُعد احساسی اما بهدلیلی که گفته شد با همه موارد قبلی متفاوت و یک نقطه عطف است.
درست است که رییس جمهوری این اقدام را در ردیف کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حمله به هواپیمای مسافری در سال ۱۳۶۷ دانسته اما در ۲۸ مرداد هم آمریکاییها مستقیماً پای کار نبودند و کار دست عوامل شعبان جعفری و ملکه اعتضادی و برادران رشیدیان بود و هم تا سالها زیر بار دخالت نمی رفتند.
پس جدای همۀ جنبههای دیگر آن چه این اتفاق را متمایز و متفاوت میسازد آمریت و عاملیت آمریکا در عالیترین سطح سیاسی است و همین است که عملیات ۱۳ دی در فرودگاه بغداد را به یک گرهگاه یا نقطه عطف یا گرانیگاه تاریخی بدل میکند.»