چه زیباست! کمک به همنوع و هموطن بدون در نظر گرفتن رنگ و نژاد و مذهب! دستگیر نیازمندی شوی بی آنکه به آیین و مرام او بنگری و فقط به حکم انسان بودن در سختیها و فراز و نشیبهای زندگی یاریگر او باشی.
بله! روایت امروز ما داستان خانواده مسیحی است که به دلیل ناملایمات زندگی و فوت همسر، چند سالی است تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) قرار گرفتهاند و با مستمری این نهاد روزگار میگذرانند.
در آستانه سال نو میلادی، عصر سرد یکی از واپسین روزهای پاییز میهمان خانه محقر اما با صفای این هموطن مسیحی در یکی از مناطق مرکزی تهران میشوم و پای صحبت خانم «هاسمیک آبلیان» و فرزندش «هارمیک مارکاریان» مینشینم تا از سرگذشت زندگی و فراز و فرودهای آن برایم بگوید.
«آبلیان» این چنین روایت میکند: در سال ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمدم. از هفت سالگی همراه خانوادهام به کشور ارمنستان و شهر «آرماویر» مهاجرت کردم. شغل پدرم تراشکار بود. شش برادر و خواهر هستیم. در سن ۳۵ سالگی به ایران بازگشتم و در سال ۱۳۷۵ ازدواج کردم اما همسرم در سال ۹۲ در سن ۶۴ سالگی درگذشت. من تنها یک فرزند پسر دارم.
شغل همسرم آزاد بود و بعد از فوتش من هیچ حقوق بازنشستگی ندارم. بعد از فوت همسرم دوستان و آشنایان کمک کردند و بعد از دو سال به من پیشنهاد رفتن به کمیته امداد را دادند، پس از مدتی به کمیته امداد رفتم و تحت پوشش این نهاد قرار گرفتم.
هاسمیک در حالی که با لهجه مسیحی و فارسی خود سعی میکند منظور خود را به من برساند، ادامه میدهد: به کمیته امداد رفتم و گفتم وضعیت زندگیم خوب نیست و درآمدی ندارم. آنها مرا تحت پوشش قرار دادند.با اینکه من از اقلیتهای دینی بودم مسئولان کمیته امداد برخورد خیلی خوبی با من داشتند و گفتند "هیچ فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان نیست."
اکنون مدت ۵ سال است کمیته امداد به من کمک میکند. ماهانه مبلغی به من میدهند و پسرم نیز مورد حمایت یکی از نیکوکاران و حامیان قرار دارد.
با توجه به این وضعیت راضی هستم! البته کلیسا نیز ماهانه ۱۴۰ هزار تومان کمک میکند و یک فرد حامی و نیکوکار ماهانه حدود ۳۰۰ هزار تومان کمک میکند. من یک خانه مربوط به ارثیه پدر همسرم داشتم که فروختم و به اینجا آمدم و ۶۲ میلیون پول رهن داده و ماهانه ۱۵۰ هزار تومان اجاره میدهم. زمانی که همسرم بود مشکل مالی نداشتم و اما اکنون با توجه به وضعیتی که دارم باز خدا بزرگ است و روزگار میگذرد.
در حالی که بعضی اوقات مصاحبه برای تفهیم بهتر منظور کلام خود با پسرش به آرامی مشورت می کند، اضافه میکند: پسرم کلاس دوازدهم است و هزینه کتب کمک آموزشی که تهیه میکنم خیلی گران است. زمانی بوده یک هفته پول نداشتم و اما به هیچ کس نگفتم پول ندارم و از کسی کمک نگرفتم.
۲۲ سال در این محل زندگی میکنم و بسیار راضی هستم. از هموطنان میخواهم به یکدیگر کمک کنند و هیچ اشکالی ندارد که یکی مسیحی و دیگری مسلمان باشد بلکه مهم انسان بودن است.
لبخندی میزند و با مکث و نفس تازه کردن میگوید: اینجا که من زندگی میکنم سه همسایه مسیحی و سه همسایه مسلمان دارم و همگی انسانهای خوبی هستند. دین مسیحیت به ما یاد داده است باید مهربان باشیم، به یکدیگر کمک کنیم و دروغ نگوییم. افراد زیادی داریم که تحت پوشش کمیته امداد هستند و همگی راضی هستند. اکنون در تهران 38 خانوار تحت پوشش این نهاد قرار دارند.
اینجای مصاحبه که میرسد، کمی سکوت همراه با تأسف میکند و یادآور میشود: از وقتی که شوهرم فوت کرد شرایط سختی داشتم. او مرد مهربانی بود و اکنون که از او حرف می زنم خیلی ناراحت هستم. من بعضی مواقع در مراسم فوت یا عروسی افراد در خانه مردم کار میکنم و این کار را در منازل مسلمان و مسیحی انجام میدهم و در آمد ناچیزی دارم.
البته وقتی در منازل مسلمانان کار میکنم پول بیشتری به من میدهند. همسایهها با من مهربان هستند. وقتی ماه محرم میشود و نذری میدهند، اول زنگ خانه من را میزند و به من نذری میدهند. در این محل یک نفر از همسایگان هیأتی دارد و پسرم هارمیک نیز در ایام محرم به او کمک میکند. آرزو دارم فرزندم ادامه تحصیل دهد و زندگی خوبی داشته باشد.
آبلیان در حالی که فنجان را در دست گرفته و چای میخورد، به سال جدید میلادی اشاره کرده و خاطرنشان میکند: سال جدید میلادی ساعت ۱۲ شب تحویل میشود و ما به کلیسا میرویم و آغاز سال را جشن میگیریم. البته مدارس ما تنها یکروز تعطیل هستند. فرارسیدن سال نو میلادی را به هموطنانم تبریک میگویم و آرزو میکنم به خواستههای خود دست پیدا کنند.