دو دختر دانشآموز برای نجات از خشونت و بی مهریهای خانوادگی تصمیم به فرار از خانه میگیرند، آنها با فروش گوشی همراه شان برای تأمین مخارج سفرشان به یکی از شهرهای شمالی کشور میگریزند و اتاقی را در یک میهمانسرا اجاره میکنند اما وقتی با سراب رؤیاهای شان روبه رو میشوند تصمیم به خودکشی میگیرند و میخواهند خودشان را از فراز پل هوایی در شهر به پایین پرت کنند؛ ولی زمانی که ساناز و ندا برای خودکشی از پل بالا میرفتند تیم ویژهای از معاونت اجتماعی پلیس آنها را نجات دادند....
یکی از این دختران که از لبه پرتگاه مرگ نجات یافته بود درباره این ماجرا میگوید: چند سالی بود که پدرم بیکار شده و اوضاع مالی خانواده بهم ریخته بود، از سر ناچاری دستفروشی میکرد. من کلاس یازدهم بودم وهیچ وقت نتوانستم شغل پدرم را به همکلاسیهایم بگویم چرا که احساس حقارت میکردم و خجالت میکشیدم.
از طرفی درگیریهای پدر و مادرم من را حسابی کلافه کرده بود از صبح تا شب به هر بهانهای باهم درگیر بودند و اصلاً به من توجهی نداشتند بهخاطر خریدن یک مانتو پول کافی نداشتم تنها داراییام یک گوشی دست دوم بود...
آشوب و بلوا در خانه ما آنقدر زیاد بود که دیگر نمیتوانستم تحمل کنم. استرس تمام وجودم را میگرفت اما نمیتوانستم کاری کنم.
اوضاع و احوال دخترعمهام نیز در خانوادهاش از من هم بدتر بود، بیشتر وقتها در مدرسه باهم درد دل میکردیم و از غم وغصههایمان میگفتیم.
پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و او با پدرش زندگی میکرد، پدرش به شیشه اعتیاد داشت و هر شب بهخاطر اینکه پدرش از او میخواست هرچه زودتر ازدواج کند، کتک میخورد؛ یک روز میدیدم زیر چشمهایش کبود بود و روز دیگر انگشت دستش شکسته بود.
سرانجام من و ساناز باهم تصمیم گرفتیم از خانه فرار کنیم، گوشی هایمان را فروختیم و با کرایه یک خودرو به چالوس رفتیم این اولین بار بود که بدون خانواده به نقطه دوری میرفتیم وقتی به چالوس رسیدیم یک اتاق کرایه کردیم اما بهخاطر ترسی که داشتیم نتوانستیم یک ساعت هم بخوابیم سه شب آنجا ماندیم تا اینکه پول هایمان تمام شد دیگر نمیدانستیم چه کار کنیم و جرأت برگشتن هم نداشتیم...
بالاخره تصمیم گرفتیم که خودمان را بکشیم و از این همه سختی نجات پیدا کنیم.
هنگام ظهر اتاق میهمانسرا را تحویل دادیم و بهدنبال یک پل هوایی بودیم تا از آنجا خودمان را به پایین پرت کنیم لحظات سختی را میگذراندیم اما در آخرین دقایق پلیس از راه رسید و مانع خودکشی ما شد.
منبع رکنا