از سال ۸۳ که سرمای شدید، باعث مرگ تعدادی از آسیب دیدگان شد و افکار عمومی را نسبت به کارتن خوابها حساس کرد، شهرداری تهران اقدام به راهاندازی گرم خانههایی کرد که در ابتدا تنها یک چادر بود اما به مرور شکل ساماندهیتری گرفت و امروز تقریبا هر منطقهای در تهران ساختمانی را برای اسکان و اطعام شبانه در نظر گرفته است و حتی این روزها خدمات تخصصی تری از جمله خدمات مادر و کودک با کمک سازمان های مردم نهاد فعال ارائه می شود، به گونهای که حوزه زنان آسیب دیده را میتوان در سه سطح خدمات فوریتی (گرمخانه)، اقامتی (سامانسرای لویزان) و مادر و کودک تقسیم بندی کرد. با توجه به در پیش بودن شبهای سرد تهران، سری به مراکز نگهداری زنان زدیم تا از نزدیک در جریان وضعیت آنها قرار بگیریم:
بوی تند مواد ضدعفونی کننده در فضای سربسته کارگاه پیچیده است، چرخ های خیاطی کنار دیوار بروی میزهایی نصب شدند اما هنوز خبری از نخ، سوزن و پارچه نیست. صدای بلند "باب اسفنجی" که از تنها تلویزیون سالن پخش می شود، کل سالن را پر کرده است. بچه های بزرگتر روی مبل قهوهای زهوار در رفته سالن نشسته و کارتن میبینند؛ اما بچههای کوچکتر بین جمعیت به دنبال تکه اسباب بازیهایشان میگردند و فارغ از جمعیتی که برای دقایقی مهمان آنها شده به دنبال هم می دوند و بازی میکنند.
انتهای سالن بوی تند لاک میآید. دو زن روی تخت نشسته و بی خیال از اینکه سایر هم اتاقیهایشان خود را زیر پتو پنهان کردهاند، لاک قرمزی را بروی ناخنهای یکدیگر می زنند و میان گپ و گفتهایشان به ما نگاه می کنند و ریز میخندند؛ یکی از زنها که به تازگی زایمان کرده روی تخت خوابیده؛ ۳۲سال دارد و به اذعان خودش از ۹سالگی توسط مادر همکلاسیاش معتاد شده، شوهرش زندان است و روز گذشته پس از بارداری که عنوان میکند خسته کننده بوده فارغ شده و حالا با اینکه همه هوایش را دارند اما از درد بخیههایش شکایت دارد.
اسمش را نمی گوید و تا ما را میبیند، به زحمت از جا بلند شده و موهای زردش را مرتب میکند؛ با اینکه هوای داخل اتاق گرم است اما لباس زمستانی کلفتی پوشیده و چندبار دور شکم بزرگش را با ملحفهای پوشانده تا به گفته خودش بخیههایش سرما نخورد؛ میگوید: «سه ماهه بودم که متوجه بارداریم شدم، هروئین و شیشه مصرف میکردم اما به اصرار مادرشوهرم به این مرکز آمدم و ۶ ماهی تحت درمان با متادون بودم تا اینکه دیروز دخترم بدنیا آمد اما حالا در بخش ان.آی.سی یو است تا حالش بهتر شود.
تتوی بزرگی با تصویر خورشید روی دستش جا خوش کرده و میگوید: «مادرشوهرم هزینه ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومانی اینجا را می دهد و انصافا شرایط غذایی و... اینجا خوب است». میان حرفهایش زنی دیگر می آید و بچهاش را نشان میدهد و میگوید: «لباسهایش کوچکش شده از ما بنویسید تا خیرین لباس بدهند، از آن لباس تور توریهای قشنگ که عروسکها می پوشند». اینجا مرکز نگهداری مادران و کودکان است، زنانی آسیب دیده که بعضا دارای اعتیاد هستند، زنانی که آمدهاند تا با کمک پزشکان مراحل ترک اعتیاد خود را طی کنند.
زنی ریز نقش گوشه تخت نشسته و تا متوجه نگاهمان میشود با گوشه روسریش بازی میکند، خجالتی و کم حرف است و با اصرار ما میگوید: «باردار بودم که توسط یکی از زنانی که برایمان غذا میآورد، به این مرکز معرفی شدم، دخترم که متولد شد، آن را با رضایت خودم به شیرخوارگاه آمنه سپردم؛ اینجا بیاید که چه شود؟ حالا با پسر ۴ سالهام اینجا زندگی میکنم. میخواهم ترک کنم تا دخترم را پس بگیرم.
با اینکه اینجا مرکز نگهداری است اما برنامههایی نیز برای توانمندسازی زنان وجود دارد بگونهای که در زیرزمین مرکز، کتابخانه، رگال البسه اهدایی مردم، چند تکه وسایل ورزشی و تعدادی چرخ خیاطی خودنمایی می کند و زنی مشغول ساماندهی و وصل چرخهای خیاطی است و میگوید: «از سال ۸۰ کارآفرین هستم و در زمینه تولید پوشاک زنان فعالم و حالا از من دعوت شده تا با استقرار در این مرکز علاوه بر اینکه کار خودم را پیگیری میکنم به علاقمندان نیز آموزش خیاطی دهم».
عباس دیلمی زاده، مدیرعامل جمعیت تولدی دوباره، ریاست مرکز کودک و مادر منطقه ۱۵ را برعهده گرفته که با تشریح اقدامات انجام شده در این مرکز گفت: شهرداری صرفا در حوزه تامین تجهیزات کمک کرده و در این مرکز یا زنان باردار، یا مادران آسیب دیده به همراه کودکانشان و یا زنان اقامت دارند که زمان درمان آنها ۳ تا ۶ ماه است.
وی با بیان این که زنان باردار مراجعه کننده به این مرکز بسته به سن بارداری تحت درمان دارویی قرار میگیرند گفت: برخی از این افراد علائم روان پریشی دارند و به دلیل عدم وضعیت پایدار نیازمند مراقبت بیشتر هستند.
وی با بیان این که این افراد از طریق مرکز تولدی دوباره، یا شهرداری و یا بهزیستی به این مرکز مراجعه میکنند اظهار کرد: هزینهی درمان این افراد رایگان است مگر این که در مصاحبهها و بررسیها مشخص شود که فردی توان پرداخت هزینهها را دارد که نهایتا تا ۸۰۰ هزار تومان از وی اخذ میشود.
دیلمی زاده در پاسخ به این سوال که برخی از مددجویان عنوان کردهاند که مبالغی بیش از یک میلیون تومان به این مرکز پرداخت کردهاند گفت: این افراد یا هزینهی بوفه داشتند و یا هزینه درمان دارویی غیر از نگهدارنده و یا هزینهی فرزندانشان بالا بوده است که رقم دریافتی از آنها افزایش پیدا کرده است.
وی با بیان این که هزینهها کاملا شناور است ادامه داد: در این مرکز جمعا ۳۱ نفر حضور دارند و این در حالی است که ۱۸ نفر نیز مرخص شدهاند. اما باید بگویم هیچ کسی از در این مرکز به دلیل نداشتن پول رد نشده است و اگر زنان آسیب دیده توانایی تامین هزینههایشان را نداشته باشند میتوانند خدمات رایگان دریافت کنند.
ارائه خدمات در گرمخانهها یکی دیگر از حوزه های خدماتی شهرداری در موضوع زنان آسیب دیده است و شهرداری در تهران تنها دو گرمخانه برای زنان دارد که گرمخانه آفتاب نیلوفری در حاشیه پارک چیتگر یکی از آنها است.
گرمخانه آفتاب نیلوفری دیوار به دیوار خط مترو است و هر چند دقیقه قطاری با شتاب از کنار آن عبور می کند، حیاط بزرگ و پر درختی دارد که چند اتاق بزرگ برای اسکان بانوان درآن ایجاد شده؛ بنا به گفته مسئولان "آفتاب نیلوفری" محل اسکان زنان معتاد را با افراد غیر جدا کردهاند اما با این حال بیشتر زنانی که شب را در این گرمخانه تا صبح سپری می کنند معتادان رانده شده از خانواده هستند. با اینکه ظرفیت این گرمخانه حدود ۱۰۰ نفر است اما در شبهای سرد زمستان توانایی پذیرش بیشتر هم دارد.
اعتیاد در چهره و حتی صدای برخی از آنها تغییراتی ایجاد کرده؛ با اینکه اکثرا یکی درمیان دندانی برایشان باقی مانده اما خوشروتر از آن هستند که میتوان تصور کرد؛ هر کدام داستانی دارند و علاقمند به تعریف آن، اما چهره شاخص جمعشان دخترکی بود که خود را قهرمان ووشو معرفی کرد و گفت: «من سه سال عضو تیم استانی بودم اما بنا به دلایلی محروم شدم اما حالا مرا بخشیدن و از نو شروع کردم و روزها که از اینجا بیرون میروم، یا در مترو دستفروشی کرده و یا نظافت خانهها را انجام میدهم».
زنی با قد و قواره ریزه، گوشه تختش کز کرده و بدون آنکه مخاطب قرارمان بدهد، بلند می گوید: «شوهرم بیست سال است که نیست؛ مرا ول کرده و خانه پدریشان را فروخته و خبری از او ندارم، خب چه کنم؟ طلاقم هم نمی دهد، دادگاه هم به حرف من گوش نمی دهد؛ خب چرا قانونی برای حمایت از ما نیست؟».
وقتی خیالش راحت می شود که حواسمان به او هست و توانسته توجهمان را جلب کند؛ میگوید: «یکسال پیش خانهام آتش گرفت و از آن روز در گرمخانه هستم و با گرفتن شیفت کاری بچههای اینجا مثل شستن توالتها درآمد دارم. من روزها بیرون نمی روم و ۲۴ساعته در گرمخانه می مانم».
لثه و باقی مانده دندانهای شکسته اش را با گوشه روسری پاک میکند و میگوید چرا مردم فکر میکنند کسی که دندان ندارد معتاد است؟ منتظر جواب نمی ماند و چشمش که دوربین را می بیند، اصرار دارد که تصویری از اون ثبت نشود و میگوید: « دخترم سالهاست که در آلمان زندگی می کند و نمیداند که من در گرمخانه ماندهام و اگر عکسم را ببیند ممکن است خجالت بکشد، اگر شوهرم مرا طلاق دهد میتوانم از حقوق پدرم استفاده کنم و از این گرمخانه خارج شوم اما اثری از همسرم نیست و غیابی هم نمیتوانم طلاق بگیرم».
زمستان در راه است و حواسمان باشد که در میان شادی بارش باران و حتی برف افراد آسیب دیدهای که در خیابان ماندهاند از جمله زنان را فراموش نکنیم.
منبع ایسنا