تصاویرشان که در فضای مجازی پخش شد، آنقدر برای بعضیها عجیب بود که باورشان نمیشد آن دو پاکبان برای بازکردن راه آب، وارد کانال فاضلاب شوند. اما وقتی پای حرفهای این دو پاکبان بنشینی، درمییابی که «نان حلال» درآوردن سخت، اما لذتبخش است.
درست در لحظهای که ما زیر باران روی برگهای پاییزی عاشقانه قدم میزنیم، در این سوی خیابان، بوى لجن از گلو گرفتگى جوى آب بلند مىشود، پاکبان پیر با قامتی خمیده، دستهایش را در لجن فرو میکند و راه آب را باز میکند.
کمی آنطرفتر پاکبان دیگری با جارویی که صدای خِش خِش سائیده شدنش روی کف خیابان، سمفونی تک نفره ایجاد کرده، غبار از چهره شهر میزداید.
روایت اول از مرد زیرزمینی تبریز
علی معنوی، ۵۱ سال دارد، او از سال ۸۰ به عنوان نیروی اگو (نیروی مختص گرفتگی پلها و جوی آب) در شهرداری مشغول به کار است. همکارانش در مورد او میگویند که حاج علی آچار فرانسه منطقه ۳ است.
آقای معنوی دو فرزند دارد که یکی از آنها مجرد و دیگری ازدواج کرده است. او قبل از اینکه در شهرداری مشغول به کار شود به مدت ۲۵ سال قالیبافی میکرده ولی به علت کم سو شدن چشمهایش و نداشتن سرمایه کافی، این کار را رها میکند.
از ماجرای آن عکس میپرسم، گوشی ساده در دستاش را نشان داده و میگوید:«من نمیدانم چه کسی آن عکس را گرفته و پخش کرد، ولی میگویند در اینترنت پخش شده است ولی وظیفه من بود تا زبالههای جمع شده در داخل دریچه را باز کنم، من به علت سرریز شدن آب، به داخل لجنها رفتم و با دست آنها را بیرون آوردم».
آنطور که آقای معنوی تعریف میکند، بارش به یکباره در تبریز شدت میگیرد و آب منطقه را فرا میگیرد، او بدون لباس و تجهیزات خاصی وارد دریچه منطقه جلالیه میشود و بعد از ساعتها تلاش، کانال را باز میکند.
قهرمان نارنجیپوش ادامه میدهد: «خیلیها از پوشیدن لباس نارنجی و انتخاب شغل رفتگری امتناع میکنند، ولی من هیچوقت از کارم خجالتزده نشدهام، هر جا که شغلم را بپرسند، میگویم رفتگر هستم، فرزندانم نیز با افتخار میگویند که پدرمان رفتگر است، هیچوقت از شغلم خجالت نکشیدهاند، حتی اگر روزی به مرخصی بروم همسرم به من گوشزد میکند که امروز کار نکردهای و پولی که سر ماه خواهی گرفت، حلال نخواهد بود».
برای آقای معنوی، سختی کار معنایی ندارد. آنطور که یکی از همکارانش میگوید:«خدا این آقای معنوی را چند بار به ما بخشیده است زیرا چند باری داخل کانال رفته و ساعتها از او خبر نداشتیم و حتی یک بار به داخل کانال رفت ولی بعد از دقایقی شدت بارش زیاد شد و آب کل خیابان را فرا گرفت و به دلمان لرزه افتاد که معنوی را آب برد ولی بعد از چند ساعت دیدیم که با حال وخیم برگشت.»
خودش هم میگوید:«بارها شده که حالت تهوع گرفتهام ولی این کار من است، اگر من انجام ندهم چه کسی باید انجام دهد، حتی یک بار لاشه یک گربه در داخل دریچه مانده بود که وقتی بیرون آوردم از شدت بوی بد نمیتوانستم نفس بکشم».
سختترین جا برای باز کردن کانال و دریچه برای آقای معنوی منطقه راهآهن تبریز است، ولی به قول خودش، زیرِ زمین را عین کف دستش میشناسد و بارها از منطقه مارالان به داخل زمین رفته و از منطقه کبریتسازی بیرون آمده است.
او از یک تجربه عجیب و ترسناک هم اینطور یاد میکند: «روزی برای باز کردن دریچه شهرک رازی از دریچه منطقه جلالیه وارد شدم زیرا تعداد دریچهها کم است و با خود گازوئیل و پارچه هم بردم و قرار بود تا یک ساعت کار را تمام کنم، ولی راه را گم کردم و ۳ ساعت داخل زمین گیر افتاده بودم، بالاخره بعد از ساعتها یک نوری را دیدم و بیرون آمدم».
آنطور که خودش میگوید، بدترین خاطرهاش برای روزی است که باران شدیدی باریده و دریچهها پُر از شاخ و برگ، گل و لای و زباله شده بود.
حاج علی، ماجرای آن روز را اینطور تعریف میکند: «آب رفته رفته بالاتر از سر من میشد؛ برق دینامیکی وصل کرده بودند تا بتوانم ببینم ولی به یکباره حس کردم که آب من را با خودش میبرد، به خاطر همین دستم را روی دینام گذاشتم و برق من را گرفت؛ آن لحظه به پسر سربازم فکر میکردم که قرار بود فردا او را تا پادگان برسانم».
روایت دوم: تقدیر ۵۰ هزار تومانی
قهرمان دیگرمان، جبرئیل مقتدر، ۵۵ سال دارد و صاحب چهار فرزند است. یکی از پسرانش کاشیکار و پسر دیگرش دیپلم گرفته و بیکار است. دو دخترش نیز ازدواج کردهاند.
تحصیلاتش ابتدایی و حدود ۱۹ سالی میشود که لباس نارنجی پوشان شهرداری هوراند را بر تن کرده است.
آقای مقتدر، هر روز صبح زود از خواب بیدار میشود و آنگونه که خودش میگوید روزانه ۱۱ تا ۱۲ تن زباله از سطح معابر و کوچههای شهر جمعآوری میکند.
از او در مورد فیلمی که برای بازکردن کانال فاضلاب به زیر یک پل رفته است، میپرسم که میگوید: «من آن فیلم را در گوشی یکی از آشنایان دیدم، موارد مشابهی زیادی بوده که برای باز کردن دریچه فاضلاب به جاهای تنگ و باریک و پر از لجن رفتهام».
آنطور که آقای مقتدر تعریف میکند، فردای آن روز شهردار هوراند او را به دفترش دعوت میکند و با اهدای ۵۰ هزار تومان از او قدردانی میکند!
با این حال، این پاکبان زحمتکش از اقدام شهردار هوراند خشنود است و از او تشکر هم میکند.
«من از زباله و بوی تعفنش حالم بهم نمیخورد.»آقا جبرئیل این را میگوید و ادامه میدهد: «بعضی جاها هستند که به زور جا میشوم و با پاهایم زبالهها را به بیرون هدایت میکنم، بعضی وقتها غرق در زباله و لجن میشوم ولی با این حال هدفم تمیز و پاکیزه نگه داشتن شهرمان است تا مردم راضی باشند».
آقای مقتدر با اقتدار در مورد شغلش میگوید: «هرگز از شغلم خجالت نکشیدهام و هر جا که شغلم را پرسیدهاند با افتخار گفتهام، من یک رفتگر هستم».
منبع فارس