اسلام دین زیباییهاست و خداوند مظهر همه زیباییهای این جهان هستی. فقط دیدنش یک چشم بینا میخواهد و شنیدنش گوشهایی شنوا. شما چقدر زیبایی برایتان مهم است؟ چقدر ملاک انتخابتان زیبایی است؟ فرض کنید برای خرید به بازار رفتهاید. ظروف زیادی پیش رویتان است. یکی زیبا و یکی مد روز و گرانقیمت؟ لباسی ساده با ترکیب رنگهای زیبا که علم رنگها در آن به خوبی نمایان است یا لباسی که تازه مد شده، اما نازیباست و به لحاظ بصری از دیدنش اذیت میشوید؟ اصلاً خودتان اگر کسی را همگام با مد روز و هر روز با یک لباس جدید ببینید تحسینش میکنید یا شخصی که یک لباس ساده، اما تمیز و زیبا دارد که هر روز دیدنش شما را خسته نمیکند؟ سلیقهها فرق میکند. برای یکی سادگی عین زیبایی است، برای یکی پر زرق و برق بودن و جلوهگری رنگها. هر دو قابل احترام است تا جایی که خارج از عرف نباشد و تعریف عمومی زیبایی را داشته باشد.
زیبا شدن تلاش میخواهد
بعضی چیزها آنقدر تعریفشان مشخص است که همه آن را زیبا تعریف میکنند مثل گل یا طبیعت که همه دوست دارند و برای آرامش به آن پناه میبرند. مثل یک شهر زیبا که آرزوی هر شهروندیست. تصور کنید چه زیبا و دلنشین بود اگر صبح که خانه را به مقصد محل کار یا تحصیل ترک میکنیم، اولین چیزی که چشممان به آن میافتد یک شاخه گل در باغچه کنار خانه باشد یا درختی سبز که کنار پیادهرو قد برافراشته، نه جویی که از فاضلاب لبریز شده و در خیابان سرگردان است. دیدن آن همه آشغال و پلاستیک روی آب چندشآورترین شروعی است که میتوان تجربه کرد.
البته برای این آرزوی زیبا تلاش هم باید کرد. مثلاً زباله توی جوی نریخت. اگردستهایمان کمی سنگینی پوست خوراکیها را تاب بیاورند تا به یک سطل برسند قطعاً محیط زیباتری خواهیم داشت. اگر هر کسی هر وقت دلش خواست آب دهانش را در هر کجای کوچه و خیابان تف نکرد آن وقت محیط بیرون زیباتر میشود. توی دنیای امروز بسیاری از ما مجبوریم به خانههای کوچک آپارتمانی رضایت بدهیم. اماای کاش همان محیط کوچک را برای خودمان و همسایههایمان جهنم نکنیم. بگذاریم خانههای روبهرو هر وقت از توی تراس چند متری ِکوچکشان به خانه و بالکن ما چشمشان افتاد، روحشان تازه شود و برایشان بهشت تداعی شود. کاش به جای پهن کردن لباسها روی بند و ستون و لبههای بالکن که سمت بیرون است، آنها را روی رختآویز خشک کنیم و به جایش گلدانهای زیبا بگذاریم. کاش به جای تبدیل کردن بالکن به انباریهای شلوغ که پر از دبه و کیسههای نان خشک و ... هستند و نازیبایی ایجاد کردهاند، آن را خلوت و تمیز نگاه داریم. خیلیهایمان از کمبود جا مینالیم و دلمان میخواهد از آن یک متر جا بهترین استفاده را ببریم. اما باور کنید خرت و پرتهای خانه تمام شدنی نیست و اگر بالکنتان بزرگتر هم بود باز برایش چاله بزرگتری میکندید. حق میدهم برای مرتب بودن فضای خانه به بالکن پناه ببرید، اما این حالت نازیبا حال روحمان را بد میکند. وقتی از کوچه یا خیابان میگذریم و نگاهمان به بالکنهای ناهمگون و شلوغ میافتد انرژی منفی دریافت میکنیم. بعد از مدتی محل زندگی خستهمان میکند.
ما حق نداریم زندگی دیگران را نازیبا کنیم
اگر مجبوریم در فضای شهری زندگی کنیم. پس باید بتوانیم آن را برای خود و همسایههایمان زیبا و قابل تحمل کنیم. حق نداریم هر وقت دلمان خواست برای تمیز نگاه داشتن خانه خودمان پاکت زباله را مقابل در رها کنیم. گربهها مقررات شهرداری را نمیدانند و هر وقت گرسنه باشند، پاکتها را پاره میکنند.
ما حق نداریم هر وقت دلمان خواست برای رفع چشمزخم جلوی خانهمان اسپند بریزیم یا تخممرغ به دیوارش بکوبیم. ما حق نداریم پارکینگ را تبدیل به انباری کنیم و به بهانه اینکه جلوی ماشین خودمان است تا سقفش وسایل غیرضروری و نازیبا بگذاریم.
ما حق نداریم هر وقت و هر کجا دلمان خواست آگهی ترحیم یا تبلیغات بچسبانیم. اینها چهره محله را زشت میکند. ما حق نداریم. آبهای کفآلود ناشی از شستو شوهایمان را در کوچه رها کنیم.
قواعد زیبا زندگی کردن را رعایت کنیم
زیبا زندگی کردن قواعد خودش را دارد. همه عاشق زیبایی هستند، اما بعضی نکات از بدیهیترین کارهایی هستند که ملزم به رعایتشان هستیم. کافیست چشمتان به زیبایی عادت کند آن وقت همین زشتیهای کوچک دلتان را میزند و دوست دارید شهر هم مثل خانههایتان برق بزند. دوست دارید جویهای فاضلاب جلوی خانهتان همیشه خشک باشد. بعضیها آنقدر عاشق تمیزی و زیبایی هستند که با مناعت طبع این حس را به شهروندان دیگر منتقل میکنند. مثل پیرمردی که راننده تاکسی بود و هر روز صبح قبل از شروع کارش ماشینش را برق میانداخت. به نظر شما چه کسی دوست ندارد مسافر این خودرو باشد؟ به نظرتان چنین کسی که به زیبایی ظاهری خودرواش توجه میکند میتواند اخلاقی نازیبا داشته باشد؟ میتواند با مشتری تندخو باشد یا با او مرافعه کند؟ زیبایی و زیبا بودن بخشی از شخصیت انسان است.
بعضی از این زیباییها قابل لمس هستند مثل گل، مانند طبیعت، مانند شفق یا شبنمی که بر یک شاخه گل نشسته، مثل غروب آفتاب بر فراز کوههای سر به فلک کشیده، مثل رقص مرغان دریایی بر فراز آسمان دریا. مثل یک تابلوی نقاشی زیبا یا یک قطعه موسیقی گوشنواز که حال آدم را خوب میکند.
اما بعضی زیباییها غیرملموسند. باید برای ایجاد کردنشان تلاش کرد. یک نیروی انسانی میخواهد برای ایجادش، مانند اخلاق نیکو.
از قدیم گفتهاند سیرت زیبا بهتر از صورت زیبا داشتن است. اخلاق نیکو همه را مثل یک آهنربا جذب میکند. تصور کنید هیچ رفتار زشتی از هیچ شهروندی سر نزند. صبح که از خانه بیرون میروی همه خلقشان باز باشد و رویشان گشاده. کسی داد نزند. کسی توی اماکن عمومی غر نزند، کوچکترها به افراد مسنتر جا برای نشستن بدهند، کسی جای کودکی را نگیرد، همه لباسهای مرتب و تمیز بپوشند، همه جا بوی خوش بدهد، میلهها و سقف و دیوارهای اتوبوس یا مترو تمیز و زیبا باشد، اگر کسی گذرش به بانک و اداراتی که ارباب رجوع دارند افتاد، کارش به آسانی و بدون پیچاندن راه بیفتد، کسی برای مرخصی گرفتن مجبور به دروغ نباشد، کسی برای بقای کارش زیرآب همکارش را نزند، کسی برای تصاحب مدیریت انسانیت را زیر پا له نکند، چه لذتی دارد و زندگی چه زیبا و خواستنیتر میشود!
زیباییها را زشت نکنیم
تصور کنید شهر خالی از صفهای طولانی و بدون غرولند آدمهایی باشد که مدتها سر پا ایستادهاند و خستهاند. خالی از مغازههایی باشد که بر و روی زیبایی ندارند و سیمای شهر را خراب کردهاند. تصور کنید شهرداری و اداره آب و فاضلاب و گاز و ... جدول و آسفالتهای کنده شده را به حال خود رها نکنند و همه چیز به حالت قبلش باز گردد، تصور کنید وارد خیابانی میشوید و همه ماشینها به ردیف و منظم پارک شدهاند، کسی هم سر چهارراهی گدایی نمیکند و کودکان کار با صورتی سیاه و کثیف مجبور به فروختن فال و دستمال و ... نیستند. تصور کنید هیچ کجای شهر نشانی از زباله نباشد و سطلهای زیبا و خلاقانه در جاهای متعدد تعبیه شده باشد که شهروندان با انگیزه سمت آن قدم بردارند، تصور کنید دیوارهای شهری چقدر میتواند روحیه آدم را عوض کند وقتی به جای سنگ و سیمان و بتن پر شده باشد از نوشتههای زیبا و نقاشیهای جذاب که هوش را از سر بپراند و از یاد آدم ببرد که توی یک کلانشهر شلوغ زندگی میکند. آن وقت شاید شهر شلوغ باشد، اما همه جایش زیباست و قطعهای از بهشت توصیف خوبی برای این شهر رؤیایی است.
زیبایی هر چه که باشد مخاطب را مسحور خویش میکند. مانند آیههای ناب قرآن کریم که تکتکشان زیباست. گاهی زیبایی یک مفهوم زیباست. اندیشههای زیبایی که زندگی و حیات را معنی میدهد. واژهای مانند ازادی که همه بشر در پی آنند. یا عدالت که همه آرزویش را دارند. مفهوم صلح زیباست که برای تمام جهانیان آرزوست. شجاعت صفت زیبایی است که هر کجا ظاهر شده بدی از تاب و توان افتاده و خورشید پیروزی طلوع کرده است. پیروزی برای مردم پر از حس زیباییست. هنوز هم نزدیک یادواره جشن انقلاب که میشویم همه جای شهر زیبا و همه ذهنشان پر از خاطرات دلنشین میشود. روزهایی که همبستگی مردم زیبا بود و اندیشه آزادی توی سر همه بود و یک جا به ثمر نشست.
دلتنگی هم حس غریبی است، اما زیباست. شاید غمگینت کند، اما بعدش بلند میشوی گوشی را برمیداری و حالشان را میپرسی یا راه میافتی و به دیدنشان میروی. گریه هم زیباست. اصلاً زندگی زیباست، دوستی زیباست، شادی زیباست.
نمیتوانم واژهای پیدا کنم که زشت باشد؛ که نفرتآفرین باشد. این ماییم که زیباییها را زشت میکنیم. این ماییم که توی کوه و جنگل زباله میریزیم. ماییم که با رفتارها و اخلاقهای ناپسند زندگی را زشت میکنیم، ماییم که با ندانمکاری و اهمال در وظایف اعتمادها را سست و روحیه امید را نازیبا میکنیم.
ما هر بلایی سرمان میآید از سر ندانمکاری خودمان است. وگرنه این جهان و تمام داشتههایش زیباست.
حضرت علی (ع) بارها به زیبایی اشاره کردهاند. ایشان فرمودهاند: «جمال انسان در علم است.» جایی دیگر فرمودند: «هیچ زیور و زینتی مانند ادب و تربیت نیست»، «بردباری زینت اخلاق است»، «زیور حکومت عدالت است» و «زیبایی زندگی در قناعت».
منبع: روزنامه جوان /
مرضیه بامیری / کد خبر:
۹۷۴۸۳۴