نعیمه موحد: گاهی بدون اینکه متوجه باشیم مسیر
زندگی مشترک در جادهای نادرست قرار میگیرد. جادهای که پیچ وخمها و پستی و بلندیهای آن را میبینیم، اما با انکار یا نادیده گرفتن آن پیچ و خمها یک روز چشم باز میکنیم و میبینیم دیگر از این بیراهه راه گریزی است.
علائم زیادی هستند که وقوع هرکدام از آنها به منزله یک هشدار برای زندگی مشترک تلقی میشود. اما زوجین معمولا به امید بهتر شدن اوضاع یا به این بهانه که مشکلات خود به خود و با گذر زمان درست میشوند این علائم را نادیده میگیرند. بسیاری از اوقات
زوجین وقتی متوجه اشتباه خود میشوند که ناهنجاری رفتاری سابق حالا به یک بحران تبدیل شده و ارکان زندگی مشترک را تحت تاثیر خود قرار داده است.
اگرچه در این موقع هم مراجعه به مشاور و روانشناس در اغلب موارد راهگشا خواهد بود، اما بهتر است زوجین این علائم هشدار را بشناسند و قبل از اینکه تبدیل به بحران بشوند برای حل آنها چاره کنند.
در این گزارش فهیمه مقصودی، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی به این سوال پاسخ داده است که یک زوج در صورت مشاهده چه عواملی در زندگی خود بهتر است از کمک یک مشاور بهرهمند بشوند.
مهارت پذیرش همسر
قبل از اینکه بحث مشاوره برای زوجین را مطرح کنیم باید به قبل از دوران عقد برگردیم و این موضوع را جدی بگیریم که دوطرف باید قبل از عقد نسبت به هم شناخت کافی پیدا کنند. این شناخت نباید وسواسگونه باشد و انتخاب را به یک بحران تبدیل کند. اما دقت معقول و دقتی که شامل بررسی اولویتهای دوطرف در زندگی مشترک باشد لازم است.
این را هم باید بدانیم که بعد از اینکه فرآیند انتخاب ما تکمیل شد و رسما به عنوان همسر یک فرد شناخته شدیم، از آن لحظه به خیلی از افراد دوروبر خودمان متهعد هستیم که این رابطه را حفظ کنیم. اولین چیزی که این تعهد را تکمیل میکند این است که مسئولیتپذیری در طرفین به حد معقولی رسیده باشد. یعنی فرد بداند وقتی وارد زندگی مشترک میشود قرار نیست با اولین مشکل، شانه خالی کند و زیر همه چیز بزند. در واقع زوجین باید بتوانند مهارت پذیرش طرف مقابل را در خودشان تقویت کنند. پذیرش اینکه فرد مقابل آنها هم انسانی است مجزا که برای خودش مجموعه رفتارها و خصوصیتهایی دارد. این خصوصیات در زمان انتخاب اولویتبندی شده است. یعنی اگر فرد خصوصیتی دارد که مورد پسند ما نیست این خصیصه ناخوشایند جزء اولویتهای ما در زندگی مشترک نیست؛ که اگر باشد در همان مرحله انتخاب باید آن را حل کنیم و بسته به درجه اولویت درباره فرد موردنظر با خصوصیت مذکور تصمیم بگیریم.
اولویتها نباید خدشهدار بشوند.
اما گاهی اوقات به هر دلیلی زوجین در مرحله انتخاب و تصمیمگیری دچار اشتباه میشوند و بعد از ازدواج تازه متوجه میشوند که همسرشان، نقطه مقابل یکی از اولویتهای آنها در زندگی مشترک است. مثلا من مراجعی داشتم که بعد از ازدواج متوجه شده بود که همسرش پیرو فرقه مذهبی خاصی است و به او اطلاع نداده بود. این زوج از نظر مذهبی در نقطه مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند. مرد به زن گفته بود اگر بچهدار بشویم، بچهها باید پیرو مذهب من باشند. خب طبیعتا این خانم طلاق گرفت، چون مذهب اولویتش بود.
اینها مواردی غیرقابل تغییر است. مواردی که به اعتقادات، خانواده و یا روح و روان فرد آسیب میزند شامل این قاعده میشود.
اما به غیر این موارد حاد، اتفاقاتی در زندگی مشترک برای همه میافتد که لازمه عبور از آنها بالابردن تحمل و پذیرش طرف مقابل است و در این راه ممکن است زوجین به کمک
مشاور هم نیاز پیدا کنند. یعنی زوجین باید تا جایی که خط قرمزهایشان رد نمیشود، صبر و تحمل و قدرت گذشت را تمرین و تقویت کنند.
«خودآگاهی» ریشه حل بسیاری از مشکلات
یکی از علائمی هشدار در زندگی مشترک «نارضایتی» است. اول از همه باید ریشه این نارضایتی کشف شود. گاهی یکی از ویژگیهای شخصیتی فرد نارضایتی است. یعنی فردی که از همه چیز ناراضی و شاکی است و مرتب غر میزند. پس فرق است بین کسی که نارضایتی جزء ویژگی شخصیتی اوست یا کسی که به خاطر رفتارهای همسرش دچار احساس نارضایتی شده است.
مورد اول نیاز به درمان از راه دیگری دارد. اما برای درمان نارضایتی دسته دوم، مشاورها معمولا از فرد میخواهند که «خودآگاهی» را یاد بگیرد و تمرین کند. مثلا فرد به جای اینکه مدام رفتار همسرش را از ذهن مرور کند و بگوید «چرا با من اینطور صحبت کرد؟» یا «چرا با من اینطور رفتار کرد؟»، رفتار خودش را مرور کند و از خودش بپرسد شاید من کاری میکنم که او این عکسالعمل را نشان میدهد. مثلا شاید همسر من به این خاطر کمتر با من صحبت میکند که وقتی حرف میزند من درست به او گوش نمیدهم. یا به این خاطر با خانواده من برخورد خوبی ندارد که من هم با خانواده او برخورد نامناسبی دارم.
مراجعه همزمان زن و شوهر به مشاور بهترین روش است
برای هر زوجی علائم نیاز به مشاور و روانشناش متفاوت است. همه آدمهایی که سلامت روان دارند ممکن است از جهاتی دچار ناهنجاری رفتاری یا ارتباطی شده باشند، پس میتوانند به مشاور مراجعه کنند.
یکی از پدیدههای شایع، افراد مقاوم به مراجعه نزد روانشناس و مشاور هستند. یعنی کسانی که تصور میکنند اگر به مشاور مراجعه کنند حتما سلامت روان ندارند یا دیگران درباره آنها اینطور فکر میکنند. گاهی هم واقعا اختلالات شخصیتی مانع مراجعه به مشاور و روانشناش است. در واقع افرادی که مشکلات و ناهنجاریهای روانی بیشتری دارند، بیبشتر هم از مراجعه به روانشناس سرباز میزنند. در این مواقع مراجعه یکی از زوجین به مشاور هم راهگشاست، اما حل مشکل را سختتر میکند. بهتر است هردو طرف پابهپای هم به مشاور مراجعه کنند، چون هر نارضایتی در زندگی مشترک حاصل رفتار دوطرف است و هیچوقت ماجرا یکطرفه نیست.
بیشتر بخوانید:
مسائل حاد حتما نیاز به مشاوره گرفتن دارند
وقتی در زندگی مشترک اولویتها و خواستههای طرفین در حال کمرنگ شدن و نادیده گرفته شدن از سمت دیگری است، یکی از زنگهای هشدار در حال وقوع است و زوجین باید در صورت مشاهده آن از دیگری کمک بگیرند. گاهی این دیگری یک دوست معتمد و آگاه یا خانواده است و گاهی یک مشاور که البته آن هم باید با آگاهی و شناخت انتخاب بشود نه هر مشاوری در هرجا و با هر نحوه فعالیتی.
در مسائل حادتر و بغرنجتر مثل اعتیاد همسر، طلاق عاطفی، خیانتهای زناشویی، اختلال در روابط زناشویی و... توصیه اول مراجعه به مشاور است. علت مراجعه بیشتر زوجها به مشاور هم همین موارد است و این دست موارد را باید جدی گرفت.
مثلا «خشونتهای خانگی» مورد کمتر شناخته شده، اما جزء مسائل حادی است که اگر فردی با آن درگیر باشد نیاز به کمک گرفتن دارد. مثل کسی که مورد خشونت فیزیکی از طرف همسرش قرار میگیرد. حتی خشونتهای کلامی را هم باید به عنوان یک عامل هشدارآمیز به حساب آورد. کسی که مرتب از همسرش فحش میشنود، توهین میبیند و کلمات نامناسب نسبت به خودش، خانواده یا اطرافیانش میشنود در این دسته قرار میگیرد.
از مشکلات شایع، اختلاف درتربیت فرزند است
درگیری در تربیت فرزند از معضلات جدید دیگری است که این روزها خانوادهها برای حل آن زیاد به مشاور مراجعه میکنند. گاهی زن و شوهرها بر سر تربیت فرزند، نحوه بزرگ کردن او و یا نوع رفتار در یک مورد تربیتی به اختلافات جدی برمیخورند. حتی مراجعینی بودهاند که بر سر نحوه فراهم کردن امکانات برای فرزندشان به مشکل خوردهاند. یکی از والدین معتقد بود که فرزندش باید فلان امکان رفاهی را داشته باشد و دیگری آن امکان را بری تربیت فرزندش مضر میدانست.
جدای از اینکه این سطح از اختلافات به اختلاف تربیتی و خانوادگی زوجین هم برمیگردد؛ برای اینکه کودک یا حتی نوجوان ما از این اختلاف آسیب نبیند، بهتر است این دست موضوعات هرچه زودتر با مراجعه به مشاور حل و فصل بشود.
مهارت ارتباط بین فردی
همه معضلاتی که گفته شد در این یک موضوع خلاصه میشود و آن هم بلد نبودن «مهارت ارتباط بین فردی» است. خیلی از ما در زندگی رفتارهایی که والدین خودمان با ما داشتهاند را با هسرمان تکرار میکنیم. در روانشناسی میگویند افراد رفتارهایی که از سمت والدین خود با آن مواجه شدهاند را با همسر خود فرافکنی میکنند. یعنی اگر فردی در کودکی مرتب توسط والدینش سرزنش شده است یا به او در زندگی سخت گرفته شده است به احتمال زیاد در زندگی زناشویی هم سرزنشگر و عیبجو خواهد شد. اینجاست که یاد گرفتن مهارتهای ارتباط بین فردی یا نحوه صحیح انتقال پیام اهمیت پیدا میکند. اگر زوجی احساس کردند فاقد این مهارتها هستند میتوانند از مشاور کمک بگیرند تا آنها را با این دست مهارتها آشنا کند و تمرین بدهد.
مشاور برای زندگی ما تصمیم نمیگیرد
زوجین باید این موضوع را هم مدنظر قرار بدهند که روانشناش یا مشاور فقط توصیه میکند و حرفهای او وحی منزل نیست. در واقع مشاور قرار است به ما کمک کند که تصمیمهای درست بگیریم نه اینکه به جای ما تصمیم بگیرد و ما هم تصمیمها را اجرا کرده و انتظار داشته باشیم در زندگیمان معجزهای رخ بدهد. تصمیم آخر در هر زندگی بهعهده زن وشوهر است. پس باید سعی کنیم خودمان آگاهی مان را بالا ببریم و و در راه بالابردن این آگاهی از مشاور کمک بگیریم.
پیشنهاد من به زوجین این است که بیشتر از اینکه به دنبال درمان باشند، به دنبال پیشگیری باشند. یعنی به جای اینکه منتظر باشند زندگیشان به لبه پرتگاه برسد و وضعیتشان حاد بشود، حتی اگر در حال حاضربا یکدیگر مشکلی ندارند بهتر است مهارتهای ارتباطی را در خودشان و همسرشان تقویت کنند.