سالها گذشته، اما هنوز هم برایشان تازگی دارد. انگار همین دیروز بود. همه آن لحظات را با جزییات به یاد دارند؛ صحبتها، رفتوآمد ریش سفیدان و بزرگترها، بحث و جدل و شبها و روزهایی که مردد بین یک انتخاب بودند. صدای التماس و تصویر اشکهای پدر و مادرهایی را که برای نجات فرزندشان چارهای جز جلب رضایت نداشتند، خوب به خاطر دارند. بخشش یا پایان دادن به زندگی قاتل عزیزانشان. انتخابی سخت که هیچکس به جز خودشان و آنهایی که چنین دردی را تجربه کردهاند، قادر به درکش نیستند. اینها همانهایی هستند که تصمیم بزرگی گرفتند. دادن یک فرصت به کسانی که فقط چند قدم با پایان زندگی فاصله داشتند. چند قدم تا چوبه دار.
ماجرای افرادی که عزیزانشان را در یک لحظه برای همیشه از دست دادند، همیشه شنیدنی است. باور به قتل رسیدن نزدیکترین افراد زندگی کار آسانی نیست. سختتر از آن هم بخشش این مصیبت است. بخشش قاتل از قصاص. ماجرای بخشش اولیای دم از قصاص، موضوعی است که هیچ وقت تکراری نمیشود. بهخصوص وقتی انتشار این اخبار میتواند کمکی باشد برای تشویق بیشتر به هرچه فراگیرتر شدن این رفتار حسنه. همین شد تا به سراغ تعدادی از خانوادههایی رفتیم که درسالهای گذشته از قصاص قاتل عزیزانشان گذشت کردند.
قصه پدری که از خون پسرش گذشت
علی چندسال پیش به قتل رسید. در یک نزاع دستهجمعی. او که 26سال بیشتر نداشت همراه خانوادهاش در روستای مراد آباد در حوالی قزوین زندگی میکرد. خانواده علی قاتل را بخشیدند. هرچند قانون پدر علی را ولی دم میدانست، اما در این تصمیم مهم همه خانواده شریک بودند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی «شهروند» با خواهر علی است:
چندسال از مرگ علی گذشته؟
هفت سال. سال 91 بود که علی در آن درگیری کشته شد.
قاتل را میشناختید؟
کسی که علی را کشت، پسردایی ما بود. او همسن وسال علی بود.
یعنی درگیری خانوادگی بود؟
نه؛ خانوادهها با هم مشکلی نداشتند. آن روز علی همراه با چند نفر از دوستانش با رضا پسردایی ما و چند نفر دیگر که همراه او بودند، درگیر میشوند و علی در همان درگیری کشته میشود.
چه شد که تصمیم به بخشش قاتل گرفتید؟
کار خیلی سختی بود. با هم فامیل بودیم. اما خب همین موضوع کار را مشکلتر هم کرده بود. علی کوچکترین برادر ما بود. خیلی هم عزیز و دوست داشتنی. اما واقعیت این است که پدرم درنهایت تصمیم گرفت از خون رضا گذشت کند.
به طور قانونی پدر شما ولی دم بود؟
بله؛ اما همه خانواده به این نتیجه رسیدیم. البته یکی از برادرانم زیاد موافق نبود. با این حال همان سال 91، چندماه پس از کشته شدن علی، پدرم به دادگاه رفت و رضایت داد.
پدرتان هیچوقت از تصمیمش منصرف نشد؟
نه؛ اتفاقا همیشه از کاری که کرده بود، ابراز رضایت میکرد. پدرم همین چند روز پیش از دنیا رفت. اما همیشه از بخشش رضا خوشحال بود. ولی من بارها دیدم که بعد از مرگ برادرم، شبها سرنماز گریه میکرد، اسم برادرم مدام روی زبانش بود و برایش دعا میخواند. با این حال همیشه به ما میگفت که تصمیم درستی گرفتیم.
در این مدت رضا یا خانواده داییتان را دیدهاید؟
نه؛ اصلا بعد از آن ماجرا رابطه ما به کلی قطع شد، البته اینجوری بهتر است. به هرحال برادرهای من و حتی خود ما نمیتوانیم رضا را از نزدیک ببینیم.
پایان 10سال انتظار
محمدجواد هم در یک نزاع به قتل رسید. این مرد 40ساله هم توسط یکی از اقوامش به قتل رسید. اما قاتل این جنایت 10سال بعد بخشیده شد. یکی از نزدیکان محمدجواد که نخواست نامش فاش شود، در گفتوگویی با «شهروند» جزییاتی از حادثه و بخشش قاتل را بازگو میکند:
چطور بعد از 10سال قاتل محمدجواد را بخشیدید؟
به خاطر اینکه همه منتظر بودند تا ولیدم اصلی به سن قانونی برسد.
کمی بیشتر توضیح دهید؟
محمدجواد وقتی به قتل رسید، پسرش 8سال داشت. او باید به سن قانونی میرسید تا برای اجرای حکم قصاص یا بخشش قاتل تصمیم بگیرد.
یعنی هیچ ولیدم دیگری در این پرونده نبود؟
چرا؛ ولی فرزند او هم ولیدم محسوب میشد، اما به دلیل سنوسالش، کفیل او به دادگاه اعلام کرد تا رسیدن امیررضا به سن قانونی اجرای حکم را متوقف کنند. به همین دلیل هم ماجرا تا سال 95 طول کشید.
پس فقط پسر محمدجواد در این بخشش سهیم نیست.
خیر واقعیت این است که خیلیها برای این موضوع تلاش کردند. بهخصوص خانواده محمدجواد، البته قاتل هم از اقوام بود. در واقع نوه عموی محمدجواد مرتکب قتل شده بود. در چنین شرایطی هم ریشسفید و بزرگترهای فامیل دست به کار شدند. هم از طرف ما و هم از طرف آنها خیلی تلاش کردند تا خانواده دیگری سیاهپوش نشود. خدا را شکر که نتیجه داد.
چه زمانی این اتفاق افتاد؟
سال85 در دهلران. بعد از آن حادثه خانواده قاتل به جای دیگری مهاجرت کردند، البته کار درستی هم بود؛ چون هر لحظه احتمال داشت که درگیری دیگری شروع و دوباره خونی ریخته شود. اما خب خانواده قاتل هم خیلی پیگیر بودند. ما هم این طرف دوست نداشتیم که دوباره صدای عزا در خانهای بلند شود.
در این مدت پس از بخشش قاتل از تصمیمی که گرفتید، منصرف نشدید؟
واقعا نه. البته من تصمیمگیرنده نبودم. همانطور که گفتم خیلیها در این بین تلاش کردند. اما خب من به سهم خودم از کاری که کردم، راضی هستم. به هرحال اصل ماجرا درگیری و نزاع بوده. درگیری و خشونت اصلا خوب نیست، اما خب در این حوادث یک لحظه میتواند جای قاتل و مقتول عوض شود. این واقعیت است، یکی از دلایل اصلی هم که باعث شد تا من با این بخشش موافق باشم، همین موضوع بود.
اگر رضایت نمیدادیم الان حالمان بد بود
پنج سال طول کشید تا توانستند سختترین کار زندگیشان را انجام دهند. برایشان آسان نبود قاتل برادرشان را ببخشند، اما در نهایت فهمیدند بخشش بهتر از قصاص است. دو برادر و چهار خواهر عباس در نهایت توانستند مادرشان را هم راضی کنند و از اعدام قاتل جوان گذشتند.
حالا پنج سال از آن روز بزرگ میگذرد. پنج سال است که خانواده ایمانی از خون قاتل عزیزشان گذشتهاند و حالا نهتنها پشیمان نیستند، بلکه هرچه میگذرد بیشتر از این گذشت خوشحالند. یکی از برادرهای مقتول در گفتوگو با خبرنگار شهروندآنلاین در اینباره میگوید: «برادرم مجرد بود. 40 سال داشت. با یکی از دوستانش که بهتازگی با او صمیمی شده بود، برای تفریح به جایی نزدیک کوه موسیان در شهرستان محل زندگیمان، دهلران رفته بودند، اما گویا موضوعی درباره گنج اتفاق میافتد و سر همین مسأله دعوایشان میشود. دوست برادرم او را هل میدهد. سر برادرم به سنگ میخورد و ضربه مغزی میشود.
سالهاست که از آن موضوع میگذرد. ما نهتنها ناراحت و پشیمان نیستیم، بلکه خیلی هم خوشحال و راضی هستیم. آن قاتل اگر میمرد دردی از ما دوا نمیشد.
قاتل پس از این اتفاق، برادرم را همانجا رها و فرار کرد. او بعد از 15 روز دستگیر شد. قاتل اهل استان گلستان است. در آن مدتی که دستگیر و به قصاص محکوم شد، خانوادهاش برای جلب رضایت ما صحبت کردند. برایمان سخت بود. برادرمان بیدلیل کشته شده بود. شاید آن لحظه زنده بود. اگر فرار نمیکرد شاید برادرم از مرگ نجات مییافت، ولی این کار را نکرد و متواری شد. کار خیلی سختی بود، اما در نهایت همگی با هم مشورت کردیم و گفتیم بخشش خیلی بهتر است. مادرمان را هم راضی کردیم. او هم اول مخالف بود ولی راضی شد. با این حال تردید داشت، ولی بعد از بخشش، چندبار خواب برادرم را دید که خوشحال بود.
همین او را آرام کرد. حالا سالهاست که از آن موضوع میگذرد. ما نهتنها ناراحت و پشیمان نیستیم، بلکه خیلی هم خوشحال و راضی هستیم. آن قاتل اگر میمرد دردی از ما دوا نمیشد. شاید اگر نمیبخشیدیم الان حال بدی داشتیم و اصلا خوشحال نبودیم. مرگ انتقام خوبی نیست. حالا دلمان آرام است. آن قاتل هم آزاد شد و به شهرشان برگشت. دیگر او را ندیدیم. همان اوایل برادرش تلفنی از ما تشکر کرد. خودش شرمنده بود، برای همین نتوانست با ما صحبت کند. به هرحال، او هم جوان بود. 35سال داشت. اگر میمرد خانوادهاش داغدار میشدند. ما آنها را درک کردیم.»