منبر ساحلی در عید فطر!
روز عید فطر روحانیان آمدهاند وسط میدان؛ در امتداد ساحل دریای خزر در مازندران. منبر ساحلی! راه انداختهاند با چاشنی تفریح و حال خوب و خندههای از ته دل مردم و در یک کلام؛ «شادی حلال».
به گزارش تابناک جوان به نقل از فارس پلاس، امروز طنین درهمآمیخته شادی مردم در ساحل بابلسر شنیدنی است و بانی این شادی حلال روحانیون گروه تبلیغی جهادی بقیهالله (عج) هستند که کاری کردند کارستان. آمده اند وسط میدان و در ساحل بابلسر منبر ساحلی راه انداخته اند، منبری متفاوت، روز عید فطر با شادی حلال به استقبال گردشگران آمده اند. مسابقه برگزار میکنند، کودک، زن و مرد، شل حجاب و باحجاب در مسابقه شرکت میکنند، روحانیون جوان جایزه میدهند، تشویق میکنند، میخندند و میخندانند و بعد از تفریح و شادی نماز جماعت برگزار می کنند و چه تماشایی است حضور شانهبهشانه گردشگران در صف نماز جماعت کنار ساحل دریا!
چند ساعت همنشینی مردم عادی با روحانیون جوان نتیجه میدهد. کمکم یخ ها آب میشود و رفاقتی دیدنی میان طلبهها و جوانها در کنار ساحل شکل میگیرد. روحانیون جوان مازندرانی حالا به هدفشان رسیدهاند؛ «همنشینی آموزههای دینی با تفریحات مردم.» همان هدفی که معتقدند سالهاست از دستیابی به آن غفلت کردهاند.
مهمان داریم چه مهمانی!
عید فطر 4 سال قبل وقتی مردم که برای تفریح و تنی به آب زدن به ساحل دریای خزر آمده بودند چند روحانی را با عبا و عمامه قدمزنان کنار ساحل دیدند، جا خوردند، بعضی از کنارشان که رد شدند زیر لب کنایه گفتند؛ «حاجآقا لب دریا هم منبر میروید؟» اما روحانیان جوان صبوری کردندو با شکلات از بزرگترها و با بادکنک از بچهها استقبال کردند، باند استریو کنار ساحل علم شد و صدای موسیقی کارتونهای خاطرهانگیز دوران کودکی دهه شصتیها در ساحل پیچید. مردم هاج و واج تماشا میکردند. روحانی جوان بلندگو را در دستانش گرفت و گفت بچهها بهصف، مسابقه داریم با جایزههای عالی!
بچهها یکییکی آمدند، 40، 50 نفر از 4 ساله و 5 ساله تا نوجوان 13 ساله. دستهای بچهها در هم قلاب شد و دایره بزرگی کنار ساحل شکل گرفت، طلبههای جوان اجرای مسابقه را آغاز کردند، صدای خنده و شادی که در ساحل پیچید، سروکله پدر و مادرها هم پیدا شد، جمعشان حسابی جمع شد. مسابقه تقلید صدا، سیب خوری، طنابکشی و... که ساحل شهر بابلسر را دیدنیتر از همیشه کرد. این روایت اولین حضور طلبههای گروه تبلیغی بقیهالله (عج) در ساحل دریای خزر است که حجتالاسلام «مرتضی پور علی» راویاش میشود.
از شادی مردم غافل شدیم
حضور روحانیون در مساجد برای تبلیغ دین کافی است؟ چند درصد مخاطبان جامعه امروز را میتوان پای منبر دید؟ در وانفسای هجمه تبلیغات و جنگ نرم که دشمن در حوزه فرهنگ به راه انداخته، ما کجای این ماجرا ایستادهایم؟ اینکه روزی دو بار هر مرتبه یک ساعت به مسجد برویم، نماز جماعتی و بیان احکامی و گپ و گفت با جوانان مسجدی و تمام؟! امروز این روش جوابگوی نیاز همه جوانان هست؟ چند سال قبل این سؤالات ذهن طلبههای جوان مازندرانی را درگیر کرد و پاسخشان به همه آنها منفی بود. نه! کافی نیست. کم گذاشتیم، غافل شدیم.
حجتالاسلام «مرتضی پور علی» از دغدغههایی میگوید که او و دوستانش را دستبهکار کرد تا طرحی نو دراندازند؛ «تفریح و سرگرمی حلقه مفقوده فعالیت سازمانهای دینی و نهادهای مذهبی است، آنقدر از این حوزه غافل شدیم که خیلیها تصور میکنند روحانیون مخالف شادی و نشاط مردم هستند. ما روحانیون میگوییم فلان جنگ شادی و فلان کنسرت مطابق با شئون اسلامی نیست اما خودمان هم برنامه منسجم و واحدی برای سرگرم کردن مردم به روش حلال نداریم. شادی حلال کجای برنامهریزی متولیان سازمانهای مذهبی است؟ دغدغه بعدی نگاه نو و به کار گرفتن ابزار تازه برای تبلیغ دین بود. ما طلبهها اهل مازندران هستیم، عقلهایمان را یککاسه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که از مهمترین تفرجگاه مردم ایران یعنی ساحل دریای خزر غافل ماندهایم و دستبهکار شدیم.»
مسابقه سیب خوری حاشیهساز
«عکسی از مسابقه سیب خوری که تابستان دو سال قبل کنار ساحل برگزار کرده بودیم منتشر شد، تصویر یک زن و شوهر؛ آقا با پیراهن رکابی و خانم هم با روسری عقبرفته و ظاهر نامناسب، انتشار این تصویر در فضای مجازی با موجی از انتقادها نسبت به فعالیت ما در شمال کشور همراه شد و گفتند دور از شأن یک روحانی است که در کنار خانم و آقایی با این وضعیت نامناسب بایستد و مسابقه راه بیندازد. ما اهمیتی به این انتقادها ندادیم، چون دلیل داشتیم و دلیل ما تغییر رفتار همان آدمهایی بود که خیلیها از روی ظاهر قضاوتشان کردند با این تصور که هیچ تعلقی به ارزشهای مذهبی ندارند.»
این خاطره را حجتالاسلام «مهدی غلامرضا پور» روایت میکند و ادامه میدهد: «عید فطر دو سال قبل آن خانم و آقا در برنامه ما حاضر شدند. میتوانستیم همان ابتدای مسابقه تذکر بدهیم که اگر حجابتان را رعایت نکنید از شرکت دادن شما معذوریم. مخاطب کنار ساحل این جمله را که میشنید همان لحظه اول با دلخوری میرفت و شاید دیگر پشت سرش را هم نگاه نمیکرد اما آن دو نفر همراه بقیه در مسابقههای ما شرکت کردند، خندیدند و جایزه گرفتند و موقع نماز جماعت پیش من آمدند. مرد جوان پرسید حاجآقا من با بلوز رکابی اشکال ندارد نماز بخوانم؟ خانمم هم چادر ندارد. با مانتو میتواند در نماز جماعت شرکت کند؟ ایستادند و کنار ما نماز جماعت خواندند. آن شب زیلو برای نماز جماعت کمآمد، زیلوی خودشان را به من دادند و گفتند پیش خودتان بماند برای نماز جماعتهای بعدی. مرد جوان 100 هزار تومان به من داد و گفت حاجآقا با این پول مهر برای نماز جماعت لب ساحل بخرید. شمارهاش را هم روی کاغذی نوشت و گفت من در مازندران مغازه فروش لوازم آشپزخانه دارم، بیایید برای جوایز مسابقه جنس بردارید پولش با من. چه لطفی از این بالاتر که زن و مرد جوان اینطور همراه ما شدند. در نماز جماعت شرکت کردند، فهمیدند روحانیون کنار آنها هستند نه مقابلشان، بعدازاین طرح رفاقت بود که پسر جوان پذیرای توصیه من بود وقتی زیر گوشش گفتم داداش فکر نمیکنی با پیرهن رکابی خیلی جالب نیست بیرون بیایی؟ این مثال مشت نمونه خروار بود. در این چند سال اتفاقات ازایندست در ساحل دریا زیاد بود و این از برکت حسن همنشینی با مردم است.»
حاجآقا میشود اینجا نباشید؟!
کاسبان ساحلی با دیدن روحانیان جوان اخمهایشان را در هم کشیدند. تصور میکردند با حضور روحانیون ساحل خلوت میشود و کاسبیشان از رونق میافتد اما زمان زیادی نگذشت که این معادله برعکس شد و حالا بر سر حضور روحانیون در امتداد سواحل شهر بابلسر میان کاسبان رقابت است. اما روحانیان جوان چه کردند؟ حجتالاسلام پور علی میگوید: «روز اول حضور در ساحل کاسبان برخورد بدی با ما داشتند. جت اسکی دار، بلال فروش، قایقران و... همگی اعتراض کردند و مستقیم و غیرمستقیم گفتند میشود اینجا نباشید؟ ما لبخند زدیم و تصمیم گرفتیم برای جایزه شرکتکنندگان در مسابقه از وسایل کسبوکار آنها استفاده کنیم. دو سه روز که گذشت کاسبان ساحلی دیدند درآمدشان با حضور ما کم نشد که هیچ بیشتر هم شده، خلاصه کمکم آنها نه روبهرو که کنارمان قرار گرفتند، پای ثابت نماز جماعتها شدند و بعد از 3 سال همان کاسبان، اعضای افتخاری گروه تبلیغی بقیهالله شدند. حالا غریق نجات ساحل بابلسر که روی بدنش خالکوبی دارد و اگر ببینیاش تصور نمیکنی در قیدوبند مذهب باشد نماینده ما در ساحل شده و امربهمعروف و نهی از منکر میکند، به خانم بیحجابی که روسریاش از سر افتاده تذکر میدهد، جت اسکی دار و قایقران و بلال فروش رفیقان ما شدند. آنیکی میگوید حاجآقا امروز 8 دور جت اسکی، جایزه برندههای شما،مهمان من. قایقران میگوید امروز جایزه سه خانواده را من تقبل میکنم. بلال فروش همینطور و این نشان میدهد که روش نوین ما در تبلیغ دین تاثیر خودش را گذاشته است.»
از لج شما روسریام را انداختم اما...
«حاجآقا من از لج شما روسریام را انداختم. دیدم کنار ساحل ایستادهاید، گفتم حتماً میخواهید تذکر دهید، اخم کنید که خواهرم چرا حجابت را شل کردهای، روسریات را درست کن. اما حالا به احترام شما روسریام را سر میکنم و سعی میکنم از این به بعد به حجابم بیشتر دقت کنم. این جملههای دختر تهرانی در ساحل بابلسر بود که نشان داد در ساحل شمال روش تبلیغی ما یعنی امربهمعروف و نهی از منکر بهصورت غیرمستقیم اثرگذار است.»
این خاطره حجتالاسلام «حامد امامی نژاد» است؛ یکی دیگر از بر و بچههای گروه تبلیغی جهادی بقیهالله (عج) از برخورد با خانمی شل حجاب. امامی نژاد خاطره این برخورد را روایت میکند: «کنار ساحل بودیم. خانم جوانی از ماشین شاسیبلند پلاک تهران پیاده شد، حجاب درستی نداشت، چشمش که به ما خورد کلاً روسریاش را درآورد. گفتم من تذکر میدهم. یکی از دوستان گفت باهم برویم اما اجازه بده من صحبت کنم. جلو رفتیم. خانم جوان گره اخمهایش را درهم کرد. آقا مهدی لبخندی زد و گفت سلام خانم محترم، به شهر ما بابلسر خوشآمدید! کم و کسری داشته باشید در خدمتیم، پارکینگ هم صد متر آنطرفتر است. این را گفتیم و برگشتیم که خانم صدایمان کرد و گفت من از لج شما روسریام را برداشته بودم و حالا به احترامتان روسری را سر میکنم. در این چند سالی که از فعالیتمان در سواحل شمال کشور میگذرد این اتفاقها زیاد افتاد و اراده ما را برای ادامه کار محکمتر از قبل کرد.»
دشمن عصبانی شد یعنی موفق شدیم
اگر دشمن عصبانی شد، بدانید موفق شدهاید. این جمله رهبری آویزه گوش طلبههای جوان شد. حجتالاسلام پور علی میگوید: «فعالیتهای گروه تبلیغی بقیهالله (عج) در ساحل دریای خزر در شبکههای آن ور آبی بازتاب گستردهای داشت، همان شبکههایی که همیشه بر طبل مخالفت دین با شادی مردم میکوبیدند و این ادعا ابزار تبلیغات ضد دین آنها شده بود. اما طلبههای جوان مقابل این ادعاها ایستادند و دشمن را عصبانی کردند.»
چند ساعت همنشینی مردم عادی با روحانیون جوان نتیجه میدهد. کمکم یخ ها آب میشود و رفاقتی دیدنی میان طلبهها و جوانها در کنار ساحل شکل میگیرد. روحانیون جوان مازندرانی حالا به هدفشان رسیدهاند؛ «همنشینی آموزههای دینی با تفریحات مردم.» همان هدفی که معتقدند سالهاست از دستیابی به آن غفلت کردهاند.
مهمان داریم چه مهمانی!
عید فطر 4 سال قبل وقتی مردم که برای تفریح و تنی به آب زدن به ساحل دریای خزر آمده بودند چند روحانی را با عبا و عمامه قدمزنان کنار ساحل دیدند، جا خوردند، بعضی از کنارشان که رد شدند زیر لب کنایه گفتند؛ «حاجآقا لب دریا هم منبر میروید؟» اما روحانیان جوان صبوری کردندو با شکلات از بزرگترها و با بادکنک از بچهها استقبال کردند، باند استریو کنار ساحل علم شد و صدای موسیقی کارتونهای خاطرهانگیز دوران کودکی دهه شصتیها در ساحل پیچید. مردم هاج و واج تماشا میکردند. روحانی جوان بلندگو را در دستانش گرفت و گفت بچهها بهصف، مسابقه داریم با جایزههای عالی!
بچهها یکییکی آمدند، 40، 50 نفر از 4 ساله و 5 ساله تا نوجوان 13 ساله. دستهای بچهها در هم قلاب شد و دایره بزرگی کنار ساحل شکل گرفت، طلبههای جوان اجرای مسابقه را آغاز کردند، صدای خنده و شادی که در ساحل پیچید، سروکله پدر و مادرها هم پیدا شد، جمعشان حسابی جمع شد. مسابقه تقلید صدا، سیب خوری، طنابکشی و... که ساحل شهر بابلسر را دیدنیتر از همیشه کرد. این روایت اولین حضور طلبههای گروه تبلیغی بقیهالله (عج) در ساحل دریای خزر است که حجتالاسلام «مرتضی پور علی» راویاش میشود.
از شادی مردم غافل شدیم
حضور روحانیون در مساجد برای تبلیغ دین کافی است؟ چند درصد مخاطبان جامعه امروز را میتوان پای منبر دید؟ در وانفسای هجمه تبلیغات و جنگ نرم که دشمن در حوزه فرهنگ به راه انداخته، ما کجای این ماجرا ایستادهایم؟ اینکه روزی دو بار هر مرتبه یک ساعت به مسجد برویم، نماز جماعتی و بیان احکامی و گپ و گفت با جوانان مسجدی و تمام؟! امروز این روش جوابگوی نیاز همه جوانان هست؟ چند سال قبل این سؤالات ذهن طلبههای جوان مازندرانی را درگیر کرد و پاسخشان به همه آنها منفی بود. نه! کافی نیست. کم گذاشتیم، غافل شدیم.
حجتالاسلام «مرتضی پور علی» از دغدغههایی میگوید که او و دوستانش را دستبهکار کرد تا طرحی نو دراندازند؛ «تفریح و سرگرمی حلقه مفقوده فعالیت سازمانهای دینی و نهادهای مذهبی است، آنقدر از این حوزه غافل شدیم که خیلیها تصور میکنند روحانیون مخالف شادی و نشاط مردم هستند. ما روحانیون میگوییم فلان جنگ شادی و فلان کنسرت مطابق با شئون اسلامی نیست اما خودمان هم برنامه منسجم و واحدی برای سرگرم کردن مردم به روش حلال نداریم. شادی حلال کجای برنامهریزی متولیان سازمانهای مذهبی است؟ دغدغه بعدی نگاه نو و به کار گرفتن ابزار تازه برای تبلیغ دین بود. ما طلبهها اهل مازندران هستیم، عقلهایمان را یککاسه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که از مهمترین تفرجگاه مردم ایران یعنی ساحل دریای خزر غافل ماندهایم و دستبهکار شدیم.»
مسابقه سیب خوری حاشیهساز
«عکسی از مسابقه سیب خوری که تابستان دو سال قبل کنار ساحل برگزار کرده بودیم منتشر شد، تصویر یک زن و شوهر؛ آقا با پیراهن رکابی و خانم هم با روسری عقبرفته و ظاهر نامناسب، انتشار این تصویر در فضای مجازی با موجی از انتقادها نسبت به فعالیت ما در شمال کشور همراه شد و گفتند دور از شأن یک روحانی است که در کنار خانم و آقایی با این وضعیت نامناسب بایستد و مسابقه راه بیندازد. ما اهمیتی به این انتقادها ندادیم، چون دلیل داشتیم و دلیل ما تغییر رفتار همان آدمهایی بود که خیلیها از روی ظاهر قضاوتشان کردند با این تصور که هیچ تعلقی به ارزشهای مذهبی ندارند.»
این خاطره را حجتالاسلام «مهدی غلامرضا پور» روایت میکند و ادامه میدهد: «عید فطر دو سال قبل آن خانم و آقا در برنامه ما حاضر شدند. میتوانستیم همان ابتدای مسابقه تذکر بدهیم که اگر حجابتان را رعایت نکنید از شرکت دادن شما معذوریم. مخاطب کنار ساحل این جمله را که میشنید همان لحظه اول با دلخوری میرفت و شاید دیگر پشت سرش را هم نگاه نمیکرد اما آن دو نفر همراه بقیه در مسابقههای ما شرکت کردند، خندیدند و جایزه گرفتند و موقع نماز جماعت پیش من آمدند. مرد جوان پرسید حاجآقا من با بلوز رکابی اشکال ندارد نماز بخوانم؟ خانمم هم چادر ندارد. با مانتو میتواند در نماز جماعت شرکت کند؟ ایستادند و کنار ما نماز جماعت خواندند. آن شب زیلو برای نماز جماعت کمآمد، زیلوی خودشان را به من دادند و گفتند پیش خودتان بماند برای نماز جماعتهای بعدی. مرد جوان 100 هزار تومان به من داد و گفت حاجآقا با این پول مهر برای نماز جماعت لب ساحل بخرید. شمارهاش را هم روی کاغذی نوشت و گفت من در مازندران مغازه فروش لوازم آشپزخانه دارم، بیایید برای جوایز مسابقه جنس بردارید پولش با من. چه لطفی از این بالاتر که زن و مرد جوان اینطور همراه ما شدند. در نماز جماعت شرکت کردند، فهمیدند روحانیون کنار آنها هستند نه مقابلشان، بعدازاین طرح رفاقت بود که پسر جوان پذیرای توصیه من بود وقتی زیر گوشش گفتم داداش فکر نمیکنی با پیرهن رکابی خیلی جالب نیست بیرون بیایی؟ این مثال مشت نمونه خروار بود. در این چند سال اتفاقات ازایندست در ساحل دریا زیاد بود و این از برکت حسن همنشینی با مردم است.»
حاجآقا میشود اینجا نباشید؟!
کاسبان ساحلی با دیدن روحانیان جوان اخمهایشان را در هم کشیدند. تصور میکردند با حضور روحانیون ساحل خلوت میشود و کاسبیشان از رونق میافتد اما زمان زیادی نگذشت که این معادله برعکس شد و حالا بر سر حضور روحانیون در امتداد سواحل شهر بابلسر میان کاسبان رقابت است. اما روحانیان جوان چه کردند؟ حجتالاسلام پور علی میگوید: «روز اول حضور در ساحل کاسبان برخورد بدی با ما داشتند. جت اسکی دار، بلال فروش، قایقران و... همگی اعتراض کردند و مستقیم و غیرمستقیم گفتند میشود اینجا نباشید؟ ما لبخند زدیم و تصمیم گرفتیم برای جایزه شرکتکنندگان در مسابقه از وسایل کسبوکار آنها استفاده کنیم. دو سه روز که گذشت کاسبان ساحلی دیدند درآمدشان با حضور ما کم نشد که هیچ بیشتر هم شده، خلاصه کمکم آنها نه روبهرو که کنارمان قرار گرفتند، پای ثابت نماز جماعتها شدند و بعد از 3 سال همان کاسبان، اعضای افتخاری گروه تبلیغی بقیهالله شدند. حالا غریق نجات ساحل بابلسر که روی بدنش خالکوبی دارد و اگر ببینیاش تصور نمیکنی در قیدوبند مذهب باشد نماینده ما در ساحل شده و امربهمعروف و نهی از منکر میکند، به خانم بیحجابی که روسریاش از سر افتاده تذکر میدهد، جت اسکی دار و قایقران و بلال فروش رفیقان ما شدند. آنیکی میگوید حاجآقا امروز 8 دور جت اسکی، جایزه برندههای شما،مهمان من. قایقران میگوید امروز جایزه سه خانواده را من تقبل میکنم. بلال فروش همینطور و این نشان میدهد که روش نوین ما در تبلیغ دین تاثیر خودش را گذاشته است.»
از لج شما روسریام را انداختم اما...
«حاجآقا من از لج شما روسریام را انداختم. دیدم کنار ساحل ایستادهاید، گفتم حتماً میخواهید تذکر دهید، اخم کنید که خواهرم چرا حجابت را شل کردهای، روسریات را درست کن. اما حالا به احترام شما روسریام را سر میکنم و سعی میکنم از این به بعد به حجابم بیشتر دقت کنم. این جملههای دختر تهرانی در ساحل بابلسر بود که نشان داد در ساحل شمال روش تبلیغی ما یعنی امربهمعروف و نهی از منکر بهصورت غیرمستقیم اثرگذار است.»
این خاطره حجتالاسلام «حامد امامی نژاد» است؛ یکی دیگر از بر و بچههای گروه تبلیغی جهادی بقیهالله (عج) از برخورد با خانمی شل حجاب. امامی نژاد خاطره این برخورد را روایت میکند: «کنار ساحل بودیم. خانم جوانی از ماشین شاسیبلند پلاک تهران پیاده شد، حجاب درستی نداشت، چشمش که به ما خورد کلاً روسریاش را درآورد. گفتم من تذکر میدهم. یکی از دوستان گفت باهم برویم اما اجازه بده من صحبت کنم. جلو رفتیم. خانم جوان گره اخمهایش را درهم کرد. آقا مهدی لبخندی زد و گفت سلام خانم محترم، به شهر ما بابلسر خوشآمدید! کم و کسری داشته باشید در خدمتیم، پارکینگ هم صد متر آنطرفتر است. این را گفتیم و برگشتیم که خانم صدایمان کرد و گفت من از لج شما روسریام را برداشته بودم و حالا به احترامتان روسری را سر میکنم. در این چند سالی که از فعالیتمان در سواحل شمال کشور میگذرد این اتفاقها زیاد افتاد و اراده ما را برای ادامه کار محکمتر از قبل کرد.»
دشمن عصبانی شد یعنی موفق شدیم
اگر دشمن عصبانی شد، بدانید موفق شدهاید. این جمله رهبری آویزه گوش طلبههای جوان شد. حجتالاسلام پور علی میگوید: «فعالیتهای گروه تبلیغی بقیهالله (عج) در ساحل دریای خزر در شبکههای آن ور آبی بازتاب گستردهای داشت، همان شبکههایی که همیشه بر طبل مخالفت دین با شادی مردم میکوبیدند و این ادعا ابزار تبلیغات ضد دین آنها شده بود. اما طلبههای جوان مقابل این ادعاها ایستادند و دشمن را عصبانی کردند.»
ارسال نظرات