مروری بر کتاب «الانسان» علامه طباطبایی
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود و به کجا میروم آخر
میتوان اثر شریف «الانسان» را اثری مهم از مرحوم علامه طباطبایی دانست که با بهرهگیری از نگاه قرآنی و تفسیری ایشان کوشیده تا پاسخی برای معرفتشناسی و پرسش «از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود و به کجا میروم آخر» مهیا نماید.
به گزارش تابناک جوان به نقل از روزنامه جوان، علامه طباطبایی را بدون شک میتوان از مهمترین شخصیتهای تاریخ معاصر در حوزه عرفان، فلسفه و تفسیر قرآن دانست. ایشان نماد جامعیت و معرفت بود و با گرایشی فلسفی که از مکتب صدرایی نشئت میگرفت با کلام و آثار خود به ترویج عمق معارف دینی در قالب رویکردی حکمت محور میپرداخت. از جمله کتب مهم در عصر ما که تلاش کرده است با توشهگیری از آیات وحی به تعریف چیستی و حیات آدمی بپردازد، کتاب شریف «الانسان» علامه است.
علامه طباطبایی در کتاب «الانسان» مراحل خلقت آدمی را در سه رساله متوالی با نامهای «الانسان قبل الدنیا»، «الانسان فی الدنیا» و «الانسان بعد الدنیا» بررسی میکند.
رساله اول شامل دو فصل «انسان در عوالم سهگانه وجود: ماده، مثال و عقل» و «اثبات عالم امر» است که با استناد به آیات قرآن سعی در معرفی و اثبات این عالم دارد. رساله دوم نیز با دو فصل «معانی حقیقی، معانی اعتباری» و «اشاره اجمالی به هدایت عمومی» به بررسی زندگی انسان در دنیا پرداخته است. رساله سوم که مفصلتر از دو بخش دیگر بوده و بیش از نیمی از کتاب را به خود اختصاص میدهد نیز در ۱۶ فصل به وجود آدمی بعد از دنیا توجه داشته و سرنوشت او را از مرگ تا روز قیامت، سپس در روز جزا، شفاعت، اعراف، بهشت و دوزخ بررسی کرده است.
در مجموع این سه رساله اثری گرانقدر است که متأسفانه جایگاه و ارزش مطالعاتی آن توسط خوانندگان آثار علوم دینی و خصوصاً حوزه «معرفتشناسی» مغفول مانده است. «الانسان» دریایی سرشار از گوهر معارف قرآنی است که توسط علامه طباطبایی به تصویر کشیده شده است.
سبک مرحوم علامه در این رسائل، سبک خاصی است. بنای اصلی هر سه رساله بر اختصار و ایجاز تام است، لذا گاه دیده میشود که تقریب بسیاری از مطالب و نحوه استفادههای قرآنی به عهده خواننده گذاشته میشود. این سبک به وضوح دقت و صبر بیشتری را میطلبد و نمیتوان آن را با بسیاری کتابهای دیگر در این زمینه قیاس کرد.
رویکرد تفسیری «الانسان»
رویکرد این کتاب همچون رویکردی که در تفسیر ارزشمند «المیزان» به کار بسته شده، تفسیر قرآن با قرآن است. در این اثر با نگاه جامع به آیات قرآن کوشیده شده است یک تصویر کلی از حقیقت زندگی انسان بر مبنای آنها ارائه گردد.
این رویکرد تفسیری گرچه میکوشد مفاهیمی بلند و بدیع را از دل آیات استخراج نماید لکن از حدود ظواهر آیات تجاوز نمیکند. به عبارتی علامه از خودش حرفی برای ابراز مطرح نمیکند و صرفاً به جمع آوری شواهد نقل خود با دیگر آیات قرآن میپردازد. این در حالی است که بسیاری از مفسران، مباحثی عقلی (فلسفی) یا معارف تجربی را ضمن تفسیر به قرآن نسبت میدهند در حالی که هیچ حجتی در انتساب آن به قرآن ندارند. البته این بدان معنا نیست که مباحث فلسفی یا تجربی در فهم قرآن ناکارآمد است بلکه حتی در بسیاری از موارد اشارات فلسفی در فهم بهتر آیات قرآن مخصوصاً متشابهات، کمک شایانی میکنند؛ لکن از آنجا که اصل وضع شده در خود قرآن، استناد به محکمات آیات در تفسیر است علامه طباطبایی خود با وجود اینکه مسلکی فلسفی دارد، اما استفاده از آیات را در تفسیر رجحان میدهد.
به هر حال کاربرد معرفت عقلی در فهم جایگاه هستیشناسانه انسان از وجود و چیستی خود، مسئله حائز اهمیتی است که علامه خصوصاً در آثار «بدایه الحکمه» و «شرح اسفار» تسلط خود را بدان نشان داده است ولی مشخصه اصلی رسائل فعلی که از آن سخن میگوییم، استفاده از روش تفسیر قرآن با قرآن است.
رساله اول: انسان قبل از دنیا
علامه طباطبایی در تفسیری که بنا بر آیات و روایات قرآنی از هستی انسان پیش از خلقت ارائه میدهد و رویکردی مطابق با آموزههای حکمی- فلسفی دارد؛ پیش از هرچیز در این رساله به جایگاه انسان در عوالم سهگانه وجود (شامل عالم ماده، مثال و عقل) اشاره میکند. سپس به موضوع خلقت میپردازد و آن را از حیث «دفعی یا تدریجی» بودن مورد بررسی قرار میدهد.
علامه در این موضوع با استناد به آیاتی، چون «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَۀٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ» یا «إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ» به عنوان قرینهای بر تدریجی بودن خلقت یاد و از سوی دیگر به آیاتی همچون «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کلَمْحٍ بِالْبَصر»، «خَلْقُکمْ وَ لا بَعْثُکمْ إِلَّا کنَفْسٍ واحِدَةٍ» یا «وَ ما أَمْرُ السَّاعَۀِ إِلَّا کلَمْحِ الْبَصَرِ» اشاره میکند که اقتضای دفعی بودن امر خلقت را میرسانند.
استاد برای حل این شبهه میان دو واژه «خلق» و «امر» تفکیک قائل میشود و «امر» را حقیقتی غیرتدریجی به خلاف خلق در نظر میگیرد (گرچه خلق گاهی درمعنای امر نیز در قرآن به کار میرود.)
به عبارتی کیفیت خلقت موجودات توسط علامه طباطبایی به طور خلاصه اینگونه تشریح میشود: «همه موجودات جسمانیه و آثار آنها که به تدریج متکون میشوند در وجودشان که از حضرت حق افاضه میشود دارای دو وجه هستند: وجه امریِ غیرتدریجی و وجه خلقی تدریجی و ظاهر لفظ خلق که دلالت بر جمعِ بعد از تفرقه میکند، نیز همین تدریج است.»
در ادامه ایشان به حقیقت «روح آدمی» میپردازد و با توجه به آیه شریفه «وَیسْأَلُونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّیوَما أُوتِیتُمْ مِنَ العِلْمِ إِلّا قَلِیلًا» ماهیت روح را از سنخ «امر الهی» برمیشمرد که به صورت دفعی و آنی به وجود آدمی الحاق شده و انسان را به موجودی فراتر از ماهیت خاکی خود تبدیل کرده است. آیه «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالِقِینَ» به همین دگرگونی دفعی ماهیت آدمی پس از اعطای روح به وی اشاره دارد.
رساله انسان در دنیا
پس از آن که علامه طباطبایی به ماهیت خلقت انسان و حقیقت وجودی او در نگرش قرآنی پرداخت میکوشد جایگاه دنیا و معنایی به نام انسان را در عالم دنیوی معنا کند.
برای این منظور علامه ابتدا به تعریف دو جنس معانی در این عالم میپردازد که برگرفته از تأملات عقلی مشتمل بر «معانی حقیقی» و «معانی اعتباری» است.
در واقع از نگاه ایشان معانی موجود نزد ما که همان صور ذهنیه هستند بر دو گونهاند: اول؛ معانی حقیقی هستند که علامه آن را اینگونه تعریف میکند: «معنای حقیقی به معانی گفته میشود که بر موجودات خارجیه فی حدّ نفسها واقع میشوند و بر آنها انطباق مییابند به نحوی که این موجودات ذاتاً مطابق این معانیاند، چه این معانی را انتزاع و تعقل نماییم و بر آنها منطبق سازیم و چه نه؛ مثل معنی آسمان و زمین که مطابق این معانی فی حدّ نفسها در خارج موجود است بدون اینکه انتزاع، تعقل و انطباق معانی مذکور یا عدم آنها تأثیری در واقع این امور داشته باشد؛ اینگونه معانی را حقایق مینامیم.» در نگاه ایشان قسم دوم معانی «اعتباریات» هستند که عبارتند از: «معانیای که بر امور خارجیه منطبق میسازیم ولکن اگر از تعقل و تصور آنها صرفنظر کنیم برای آنها در خارج تحقق و ما به ازای مستقیم نیست. مفاهیمی همچون ریاست از این جملهاند.»
ایشان با تفکیک حقایق از اعتباریات، قائل به آن هستند که به ازای هر موجودی از جمله انسان، نظامی حقیقی و خارجی که از اجزای حقیقیه تشکیل شده، وجود دارد و ذات آن از زمانی که در عالم وجود ظاهر میگردد، با خود عدهای از عوارض لازمه و غیرلازمه را به دنبال دارد.
برای موجودی نظیر انسان سلسله عوارض یکی بعد از دیگری بر وی وارد میگردند و دائماً این ذات حقیقی به آنها مستکمل میگردد تا اینکه اگر مانعی پیش نیاید، ذات از حیث عوارض دارای تمامیت و کمال میشود و لذا دایره وجودی مختص به وی که همان حیات اوست ختم و به رسیدن اجلش منعدم میشود، بنابراین چنین موجودی همانند خورشیدی است که از افق میدمد و در حرکت خود نقطه نقطه خط سیر خویش را طی میکند تا اینکه در افقی دیگر غروب کند.
علامه در ادامه به تعریف حقیقت این دنیا نیز میپردازد و زرق و برق و نمایشهای ظاهری این دنیا را از جمله امور موهوم دسته بندی میکند که باطن آن عذاب یا مغفرت است: «حیات دنیوی با تمام جهات مقصودش از لهو و لعب و زینت و غیره، امری موهوم و سرابی خیالی است و همین دنیا بعینه در باطن امر و واقع، عذاب و مغفرت و رضوان است و ظهور این جهات باطنی به ظهور این حقیقت است که جهات حیات دنیوی همگی باطل و موهوم بوده است.»
ایشان حتی در تعبیر قرآن (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ* ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ* إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا) رجوع انسان به دنیا را نشانگر سیر نزولی حرکت انسان به سمت اسفل السافلین (منطبق نظریه با حرکت نزولی و صعودی ملاصدرا) میداند که در واقع پس از تکمیل خلقت انسان به این سو سوق داده میشود تا خود مسیر کمال و هدایت را بپیماید و با آغاز حرکت از اسفل السافلین به سمت عالیترین مقام ممکن رفعت و تعالی یابد.
علامه سپس در فصلی به هدایت عمومی انسان در این دنیا به عنوان ابزاری برای این حرکت صعودی میپردازد و با تکیه بر آیه شریفه «الَّذِی أَعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» هدایت عمومی همه موجودات و وجود هدایتی اختصاصی متناسب با ظرفیت هر موجودی از جمله انسان را استفاده میکند.
رساله انسان بعد از دنیا
این رساله که سومین و مفصلترین مباحث را از میان سه رساله «الانسان» داراست؛ با شروع توفای آدمی و تأمل در چیستی قبض روح آغاز میشود. علامه با بحث پیرامون آیه شریفه «اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» نتیجه میگیرد اینجا مراد از نفس همان روح است که در رسائل قبلی به عنوان حقیقت آدمی برشمرده شد و در واقع آنچه با موت منتقل میشود، همانا روح است.
در واقع ایشان «موت» را وصفی در خور برای «روح» میداند که طی فرآیندی تحت عنوان «توفی» از جسم خارج میشود.
پس از تفصیل حقیقت مرگ، در فصل دیگری ایشان به ماهیت برزخ میپردازد و آن را از جمله عوالم میان عالم جسم و عالم اسما الهی میداند. علامه در تفسیر و کارکرد برزخ با توشهگیری از بهره حکمی چنین اشاره میدارد: «در فلسفه ثابت شده است که میان عالم جسم و جسمانیت و عالم اسمای خداوندی، دو عالم دیگر وجود دارد؛ عالم عقل و عالم مثال و هر موجودی ضرورتاً به مبدأ خویش باز میگردد. همچنین ثابت شده است عوالم از جسمانیات گرفته تا مبدأ اول و مبدع کل، از نظر نقص و کمال، مراتب مختلفی دارند، ولی در نفسِ وجود متطابقند، یعنی عالی به رتبه سافل نزول میکند و سافل همچون آینهای، صورت هر آنچه را که از رنگها و نورها در مقابلش قرار گیرد، منعکس میسازد و در نتیجه از عالی آنقدر ظاهر میگردد که این آینه قبول نماید و تحمل آن کند و نیز عالی برحسب کیفیات ناقص یا کاملِ آینه، کیفیت مییابد.»
لذا کارکرد برزخ در نگاه علامه تکامل و جلای نفس انسان مستعد کمال پس از مرگ را ایفا میکند. همانطور که در نگاه فلاسفهای، چون ملاصدرا به عالم مثال مشابه این تعبیر وجود دارد.
علامه طباطبایی از همین جا به موضوع قیامت ورود میکند و میکوشد تا قیامت را با ویژگیهایش تعریف و توصیف نماید. از جمله ویژگیها که محور سخن علامه قرار میگیرد میتوان به «برطرف شدن حجابها و آشکار شدن پنهانها در روز قیامت»، «بطلان اسباب در روز قیامت»، «ظهور خداوند سبحان در آن روز» و «برطرف شدن ظلمت در روز قیامت» اشاره کرد.
نهایتاً ایشان قیامت را مقدمهای برای تکامل سیر انسان به سوی پروردگار که غایت آدمی است، بر میشمرد: «تَعْرُجُ الْمَلائِکۀُ وَ الرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ».
ایشان برشمرده شدن زمان برای قیامت در آیات و روایات «کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَۀ» را حاکی از آن میداند که فرآیند سیر و حرکت روح در قیامت به سوی خداوند در روز قیامت نیز امری است تدریجی و روح هم مانند ملائکه با نردبانهای خداوندی به سوی او اوج میگیرند.
در فصول دیگر ایشان به ماهیت مفاهیمی همچون «صراط» و «میزان» میپردازد و نیز «نامه اعمال» را به عنوان محفلی برای عرضه «خود اعمال و حقایق آنها» بر انسان تعریف میکند: «بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوه». علامه با اشاره به این موضوع که روز رستاخیز محیط به جمیع مراتب وجود است و همه آن مراتب را داراست اینگونه نتیجه میگیرد که خود اعمال انسان پیش روی او حاضر و ظاهر میشوند نه تصویر و وهمی از آن: «یوْمَئِذٍ یصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیرَوْا أَعْمالَهُمْ* فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ* وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ».
مجموعاً میتوان اثر شریف «الانسان» را اثری مهم از مرحوم علامه طباطبایی دانست که با بهرهگیری از نگاه قرآنی و تفسیری، ایشان کوشیده است پاسخی برای معرفتشناسی و پرسش «از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود و به کجا میروم آخر» مهیا نماید.
ارسال نظرات