به فکر درونتان هم باشید!
کمتر به درون خود میپردازیم و بیشتر درگیر ارزشهای بیرونی هستیم.
تا حالا با دقت به نوزاد توجه کردهاید؟ ظرافت و زیبایی محض، عطر بینظیرش، لطافت پوست، دست و پای کوچک... صرفنظر از زیباییهایش چه چیز توجه شما را جلب میکند؟ کمی دقت کنیم! بله! چه موجود بیدفاعی! در کمال زیبایی و اوج وابستگی. چقدر نوزاد انسان بدون توجه و نگهداری دوام میآورد؟ خیلی کم... در بین موجودات زنده، نوزاد انسان طولانیترین زمان لازم را برای رسیدن به استقلال دارد. صرفنظر از معنی کلمه مستقل که در علم مطالعه رفتار مفهوم گستردهای دارد. اینجا منظور آن میزان از استقلال مدنظر است که شخص بتواند تنها غذا بخورد، لباس بپوشد و راه برود. برای رسیدن به این مرحله نوزاد انسان به چند سال زمان نیاز دارد؛ زمانی که برای بسیاری از موجودات مثلاً برای راه رفتن تنها چند ساعت کافی است...
همین موجود به شدت وابسته، بعد از سالها در جایگاهی قرار میگیرد که به قعر دریاها و بینهایت کهکشانها نفوذ میکند، درست برعکس سایر موجودات که زود به استقلال میرسند و به لحاظ گستره تفکری در یک محدوده، راکد میشوند!
بله روان انسان بسیار بسیط است و این روان نیاز به پرورش دارد. برخی نظریهپردازان علوم انسانی ماهیت روان را به لوح سفیدی تشبیه کردهاند که دیگران و مخصوصاً افراد نزدیک، با گفتار و رفتار خود هر کدام ترسیمکننده نقشی بر این لوح سفیدند. هر چند علم، تأکید بر نقش تعیینکننده سالهای نخستین زندگی را بر شخصیت، مهم و اصولی تلقی میکند، اما هر کدام از ما به حکم انسان بودن تا روزی که زنده هستیم، وظیفه داریم روان خود را پرورش دهیم. زیادهگویی نیست اگر الزام اصول اخلاقی برای روان را با لزوم جریان خون در رگها قیاس کنیم. حقیقت این است در دورهای زندگی میکنیم که عوامل زیادی میتوانند روی ارزشهای اخلاقی تأثیر بگذارند و نیز از طرفی ما از برخی عوامل رشدی درون خود جدا شدهایم. بشر امروزی مدام در حال تکاپو برای «صرفاً» سپری کردن زندگی است. ما از کیفیت زندگی غافل شدهایم. کمتر به درون خود میپردازیم و بیشتر درگیر ارزشهای بیرونی هستیم. نتیجه در دو کلمه خلاصه میشود: «اخبار ناخوشایند». فرق نمیکند در کجای این کره خاکی زندگی میکنیم، متأسفانه این اخبار همه جا هست. جوابهای زیادی برای چرایی این رخداد وجود دارد، مثلاً ما والدین درگیری هستیم، غرق در کار. آنقدر که فراموش میکنیم یکی از وظایفمان به عنوان والدین حفظ رابطه عمیق عاطفی (البته نه چسبندگی عاطفی) با فرزندانمان است. به یاد داشته باشیم ما الگوهای بیتکراریم، بنابراین واقعاً وظیفه داریم، شایسته زندگی کنیم و این شایستگی را به نسل بعد منتقل کنیم.
همین موجود به شدت وابسته، بعد از سالها در جایگاهی قرار میگیرد که به قعر دریاها و بینهایت کهکشانها نفوذ میکند، درست برعکس سایر موجودات که زود به استقلال میرسند و به لحاظ گستره تفکری در یک محدوده، راکد میشوند!
بله روان انسان بسیار بسیط است و این روان نیاز به پرورش دارد. برخی نظریهپردازان علوم انسانی ماهیت روان را به لوح سفیدی تشبیه کردهاند که دیگران و مخصوصاً افراد نزدیک، با گفتار و رفتار خود هر کدام ترسیمکننده نقشی بر این لوح سفیدند. هر چند علم، تأکید بر نقش تعیینکننده سالهای نخستین زندگی را بر شخصیت، مهم و اصولی تلقی میکند، اما هر کدام از ما به حکم انسان بودن تا روزی که زنده هستیم، وظیفه داریم روان خود را پرورش دهیم. زیادهگویی نیست اگر الزام اصول اخلاقی برای روان را با لزوم جریان خون در رگها قیاس کنیم. حقیقت این است در دورهای زندگی میکنیم که عوامل زیادی میتوانند روی ارزشهای اخلاقی تأثیر بگذارند و نیز از طرفی ما از برخی عوامل رشدی درون خود جدا شدهایم. بشر امروزی مدام در حال تکاپو برای «صرفاً» سپری کردن زندگی است. ما از کیفیت زندگی غافل شدهایم. کمتر به درون خود میپردازیم و بیشتر درگیر ارزشهای بیرونی هستیم. نتیجه در دو کلمه خلاصه میشود: «اخبار ناخوشایند». فرق نمیکند در کجای این کره خاکی زندگی میکنیم، متأسفانه این اخبار همه جا هست. جوابهای زیادی برای چرایی این رخداد وجود دارد، مثلاً ما والدین درگیری هستیم، غرق در کار. آنقدر که فراموش میکنیم یکی از وظایفمان به عنوان والدین حفظ رابطه عمیق عاطفی (البته نه چسبندگی عاطفی) با فرزندانمان است. به یاد داشته باشیم ما الگوهای بیتکراریم، بنابراین واقعاً وظیفه داریم، شایسته زندگی کنیم و این شایستگی را به نسل بعد منتقل کنیم.
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظرات