داستان یک عشق آتشین در جایی همین اطراف
؛ محمد کارت را بعد از دیدن فیلم شنای پروانه شناختم. برایم جالب بود که چقدر حرفهای داستانش را جلو میبرد، چقدر حرفهای از بازیگران و نابازیگرانش بازی میگیرد، چقدر حرفهای محلههای پایین شهر را میشناسد و چقدر خوب مردمانش را به تصویر میکشد.
محمد کارت را بعد از دیدن فیلم شنای پروانه شناختم. برایم جالب بود که چقدر حرفهای داستانش را جلو میبرد، چقدر حرفهای از بازیگران و نابازیگرانش بازی میگیرد، چقدر حرفهای محلههای پایین شهر را میشناسد و چقدر خوب مردمانش را به تصویر میکشد. محمد کارت البته در شناخت عشق، آن هم از نوع متعصبش، کاملا حرفهای است؛ عشقی که هنوز در کوچه و محلههای پایین شهر در حاشیههای فراموششده، دورتادورش را تعصب پوشانده. هنوز عشق، گناه کبیره است و عاشق، گناهکاری است به تمام معنا. هنوز باید برای رسیدن دو عاشق به هم، خونها ریخته شود، کتککاریها شود، پای پلیس به میان بیاید و خلاصه عشقِ سر تا به پا محبت، کینهای شود پا تا به سر نفرت. محمد کارت، اما سرسختتر از این حرفهاست و از پس همه این تعصبهای خویشی و قبیلهای از عشق نگذشته و چه در شنای پروانه و چه در سریال یاغی آن را جانانه به تصویر کشیده است. به جرات میتوان گفت، محمد کارت عشق را خوب میشناسد، دلبریهای ساده عاشقانه را خوب بلد است و به درستی میتواند نگاههای عاشقانه، کرشمههای دلبرانه و بوسههای یواشکی را از زیر تیغ سانسور بسراند تا جایی که سانسورچیِ تیزبینِ نکتهسنج، دلش برای این همه دلبری غنج برود و یواشکی برای خودش آرزو کند کهای کاش مثل جاوید (علی شادمان) و ابرا (الیکا ناصری) میتوانست برای عشقش بجنگد یا عاشقی را تجربه کند. در این میان نباید از بازی خوب و جانانه علی شادمان گذشت. به راستی علی شادمانِ میم مثل مادرِ رسول ملاقلیپور را چیزی جز پشتکار و تلاش، جاویدِ عاشقِ یاغی نکرده است. او "جاوید"ی را بازی کرده که لحن خاص خودش را دارد، حرکات و سکناتش ویژه اوست، لبخندهای کودکانهاش از پس چهره سرسختش در نگاه مخاطب گم نمیشود، در مواجهه با اتفاقات، مدام دستش را به سرش میکشد که شاید اگر بزرگتری دلسوز داشت کار او بود این دست کشیدنهای مداوم البته نه از سر ناچاری بلکه از سر مهرورزی و خلاصه عاشقیاش هم مخصوص خودش است. الیکا ناصری هم البته توانسته از پس اعتماد محمد کارت بربیاید و پابهپای جاوید از پس چهره معصومانه و سادهاش، راوی سوی دیگری از این عاشقی باشد. نگاههای دزدانه و دلبریهای دخترانه ابرا را هم نباید در این روایت عاشقانه از قلم بیندازیم. جاویدِ محمد کارت شناسنامه ندارد، ولی عشقش به ابرا و رفتارش با او سند معتبری است تا مخاطب او را به خوبی بشناسد و او را پسری بداند که سر سفره پدر و مادر بزرگ شده و در نهایت اثر انگشت سرخِ جاویدِ عاشق، هویت اصلی یاغی است که بسیار زیرکانه برای لوگوی سریال انتخاب شده و آن را هویتدار کرده است.
جاویدِ یاغی، آمده تا با طغیان، نقشی "جاویدان" به یادگار بگذارد!
جاویدِ یاغی، آمده تا با طغیان، نقشی "جاویدان" به یادگار بگذارد!
بیشتر بخوانید
منبع : برنا
ارسال نظرات