چرا خشونت در مدارس زیاد شده است؟
خشونت در مدارس مسالهای است که روز به روز متنوعتر میشود و از شکل روانی گذشته و وارد فاز جسمی شده است.
به گزارش تابناک جوان به نقل از سلامت نیوز، خشونت در مدارس مسالهای است که روز به روز متنوعتر میشود و از شکل روانی گذشته و وارد فاز جسمی شده است. کودکانی که برای پرورش به مدارس سپرده میشوند، از نظر جسمی و روانی با مشکلاتی مواجه میشوند که شاید تا پایان عمر همراه آنها بماند.
روزنامه آرمان نوشت: در چنین شرایطی رابطه خشونت از معلم به دانشآموز محدود نبوده و دانشآموزان با یکدیگر و حتی با معلمهای خود رفتار خشنی دارند. درباره این مسائل با مصطفی اقلیما، جامعهشناس و مددکار اجتماعی گفتگو کردیم.
روزنامه آرمان نوشت: در چنین شرایطی رابطه خشونت از معلم به دانشآموز محدود نبوده و دانشآموزان با یکدیگر و حتی با معلمهای خود رفتار خشنی دارند. درباره این مسائل با مصطفی اقلیما، جامعهشناس و مددکار اجتماعی گفتگو کردیم.
چندی است که خبرهای خشونت در مدارس زیاد شده است. ممکن است درباره انواع خشونت جاری در مدارس توضیح دهید، چون خشونت فیزیکی فقط یکی از انواع است.
به طور کلی هرچه باعث آزار و اذیت جسمی و روحی و روانی فرد شود ما به عنوان خشونت میشناسیم. انواع خشونت جسمانی داریم، اما باید توجه داشت خشونت روانی زیرساخت انواع خشونت جسمانی است. کودکی را از نظر روانی تصور کنید که به او بگویند پدرش دزد است، او تا پایان عمر نمیتواند چنین مسالهای را فراموش کند، چون در سنین کودکی نمیتواند اثبات کند که پدرش دزد نیست؛ آن زمان است که رفتار کودک وارد مرحله خشونت جسمانی میشود. خشونت خود معلولی از علتها است؛ که زیرساخت این خشونت از خانواده، محیط اجتماعی، قوانین اجتماعی و نگاه افرادی که قوانین را تصویب میکنند بر افراد جامعه وارد میشود. شاید مقداری از خشونتها به خشونت فرهنگی باز گردد، این در شرایطی است که خشونت دینی هم داریم با دین میتوانیم فرد را تخریب کنیم.
مادر تمام آسیبهای اجتماعی و خشونتها بیاعتمادی مردم به هم است. آماری که در این زمینه بدست آمد گویای این بود که ۷۰ درصد مردم به هم بیاعتماد هستند، اما بعد اعلام شد که ۹۰ درصد مردم نسبت به هم بیاعتماد هستند. این بیاعتمادی خود آسیبهای اجتماعی دیگری به همراه دارد. کودکی که به دنیا میآید، دزد، آدمکش، خلافکار و دروغگو نیست. این کودک در خانواده تربیت میشود و پدر و مادر بر او تاثیر میگذارند که معلولی از علتها هستند.
پدر و مادری که در جامعه تحقیر میشود و به آنها فشار وارد میشود، امنیت شغلی و فکری ندارند، دعواهایی که در خانواده میان مادر و پدر شکل میگیرد همه روی کودک تاثیر دارند. این رفتار از ده بار کتک زدن بدتر است. این کودک از نظر روانی آسیب میبیند. وقتی کودک از خانواده بیرون میآید، وارد مدرسه میشود و بیشترین ساعات را در آنجا میگذراند. کودک هشت ساعت در مدرسه و ساعتهای محدودی در جمع خانواده است.
اما در مدرسه هم کودک با معلم همراه است که خود معلم مشکلات زیادی دارد. میزان درآمد و نبود امنیت شغلی معلم از اهمیت زیادی برخوردار است. این فرد که حتی تحمل خود را ندارد چگونه میخواهد رفتار درستی با کودک ما داشته باشد. جامعه مانند درختی است. درخت کرم خورده میوه سالم نمیدهد. مدارس دولتی و خصوصی مرکز آسیب کودکان هستند.
تبعیض در مدارس نوع دیگری از خشونت است که بر کودکان اعمال میشود، برای جلوگیری از چنین رفتاری چه میتوان کرد؟
در مدارس بین کودکان تبعیض گذاشته میشود، پدر و مادر یک دانشآموز به مدرسه کمک میکنند، وقتی آن دانشآموز در کلاس شلوغ میکند دانشآموزی که پدرش کارگر است را بیرون میکنند. مدارس غیرانتفاعی چند میلیون در سال از خانوادهها پول میگیرند، اما در مدارس دولتی هم به بچهای که پدرش از باقی ثروتمندتر است جرات نمیکنند حرفی بزنند و همواره کودکان خانوادههای ضعیفتر مورد خشونت قرار میگیرند. البته این وضعیت هرچه در نقاط پایینتر شهر برویم سختتر میشود.
معلمان برای برخی از دانشآموزان در خانه تدریس خصوصی دارند حال اگر این کودک در کلاس شلوغ کند یا در امتحان نمره کم بگیرد، به او حرفی نمیزنند و نمره قبولی او را میدهند، چون نمیخواهند چنین موقعیتی را از دست دهند. نصف درگیریهای در مدرسه به این دلیل است که معلمان آموزش دیده نیستند و به صورتی رفتار میکنند که دانش آموز پرخاشگر شود.
این رفتار در جامعهای است که نزدیک سه میلیون معتاد دارد. باید این تعداد را در چهار ضرب کنیم یعنی ده میلیون انسان به طور مستقیم با اعتیاد درگیرند و نصف این تعداد را کودکان تشکیل میدهند. این بچه یا معتاد میشود، یا برای پدرش جنس خرید و فروش میکند یا همواره مورد خشونت قرار میگیرد. این بچه آسیب دیده کجا میرود؟ وارد مدرسهای میشود که کودکان دیگر خانوادهها هم آنجا مشغول تحصیل هستند.
پدرانی که از صبح تا شب کار میکنند و درآمدی ندارند. نمیتوانند برای کودک خود خرج کند، پس لباس یک دانشآموز با دانشآموز دیگر فرق میکند. این بحث در مدارس بسیار عنوان میشود، کودکان به یکدیگر میگویند که پدرت گدا است، کودک زمانی که با چنین رفتاری مواجه میشود، پرخاشگر میشود. چون این فشارها برای کودک قابل قبول نیست.
یک انسان بالغ چرا در خیابان دعوا میکند؟ چون زیر بار چند فشار قرار گرفته است و وقتی مسالهای برای او به وجود میآید دیگر نمیتواند تحمل کند. در مدرسه هم مسائل به همین شکل است وقتی چند کودک، یک دانش آموز را مسخره میکنند او نمیداند که باید چه کاری انجام دهد این موضوع را با خانواده در میان میگذارد و والدین میگویند که نمیتوانند کاری انجام دهند چراکه خانواده دیگر از نظر اقتصادی در وضعیت بهتری هستند.
برای کودک مسالهای شکل میگیرد که بخواهد آن مشکل را از بین ببرد. این مشکل را چه کسی میتواند برای دانشآموز حل کند؟ معلم، فردی که خود تحت فشار است؟ قدیم معلم من برای اینکه در املا ضعف داشتم، بعد از ظهرها در مدرسه میماند و با من کار میکرد، پیش از آن در املا منفی هشت میشدم و روزی که توانستم نمره صفر بگیرم به من جایزه داد. حالا شاگرد کوچکترین خطایی میکند، مادر و پدر را میخواهند چرا ۲۵ درصد از دانشآموزان مدرسه را ترک میکنند؟ چون ما در مدرسه به آنها آسیب وارد میکنیم.
اسم این نهاد آموزش و پرورش است، اما چیزی به نام پرورش نداریم. زمانی آموزش و پرورش داریم که به وضعیت معلمان هم توجه شود. میزان حقوقی که معلم میگیرد با خرجش هماهنگ باشد نمیتوان از معلمی که صاحبخانه او را بیرون انداخته بخواهیم که با کودک زمان خوبی بگذراند. اینها مانند سلسله زنجیر دور هم است که بر هم تاثیر میگذارد و یک عامل نیست. اجناس پارسال سه برابر قیمت شد، گفتند که حقوقها افزایش مییابد، اما نشد.
ما در ماههای اخیر ۲۰۰ درصد گرانی داشتیم آیا برای بهبود شرایط فکر شده است؟ هنوز اول سال نشده نرخ اتوبوس که برای جابجایی فقرا است ۲۰ درصد گران شده است.
اگر حقوق را ۲۰ درصد افزایش میدهند باید نرخ اجناس و خدمات دولتی ثابت بماند و گرنه این افزایش حقوق چه فایدهای دارد؟ نگاه کنید تمام اجناس تا قبل از عید چقدر افزایش قیمت خواهند داشت؟ اینها باعث میشود که کارمندان و کارگران هر سال فقیرتر شوند و با این روند دزدی افزایش پیدا میکند و دیگر آسیبها هم افزایش مییبابد. نمیتوان توقع داشت که درخت کرمخورده میوه سالم دهد. ما نمیتوانیم در چنین جامعهای کودکان سالم پرورش دهیم.
گاهی میبینیم که دانشآموزان نسبت به معلمان خشونت میکنند.
وقتی خشونت میان دو نفر شکل میگیرد، مشکل را نمیتوان از یک طرف دانست باید دید که معلم با دانشآموز چه رفتاری دارد. ما باید درباره رفتارهای مدارس تحقیق کنیم. شما باید بررسی کنید که چقدر فشار بر کودک وارد شده است که برای آزار معلم سنگی را از جایی بر میدارد و چقدر تحت فشار است که آن سنگ را پرتاب میکند.
از نظر روانی فرض کنید کودک ۱۴ ساله با چاقو به کسی حمله میکند، او کسی است که در این جامعه به اینجا رسیده است. چرا دانشجوی پزشکی معتاد میشود؟ دانشجویی که حتما رتبه بالایی کسب کرده تا بتواند در رشته پزشکی قبول شود. این دانشجو پیش از ورود به دانشگاه معتاد نبود و تحت فشارهای وارده در دانشگاه است که به سمت اعتیاد رفته است.
همه این فشارها بر دانشجو وارد شده و برای اینکه او به کسی آسیب نزد به خود آسیب زده پس مشکل سیستم خوابگاه و دانشگاه است که جوابگو نیست. این جامعه است که او را پرخاشگر میکند.
در فیلمهای فضای مجازی نشان داده بود که معلم دانشآموز را مجبور میکرد تا معلم را با خطکش بزند، برای اینکه به دانشآموز صدمهای وارد نشود. چنین رفتاری را چگونه ارزیابی میکنید؟
آن آدم ممکن است خودآزاری داشته باشد، درد دست معلم که به کودک ربطی ندارد. این روش درستی نیست که به کودک آموزش دهیم در برابر رفتار اشتباه باید فردی کتک بخورد و حتی اگر کودک اشتباه کند فرد دیگری برای انجام این کار وجود دارد. برخی از افراد از اینکه کسی آنها را کتک بزند لذت میبرند.
به نظر شما رفتار درست در این مساله چیست؟
مشکل از خانواده است، باید اول آنجا را اصلاح کنیم. اگر کودک نمیتواند کاری را انجام دهد، قسمتهایی که به خوبی انجام داده را به او نشان دهیم و او را برای انجام قسمتهای دیگر تشویق کنیم تا بتواند باقی قسمتها را هم به خوبی انجام دهد. باید به کودک بگویند که میتواند کاری انجام دهد، اما درست عکس این مساله در مدارس و خانواده مطرح است.
این معلمان اند که به کودک اعتماد به نفس میدهند یا کاری میکند که کودک دست به خشونت بزند. در ایران پرخاشگری تبدیل به فرهنگ شده است. پس اصلا نمیتوان ایراد گرفت. در ادارات و خانهها همواره افراد با داد و فریاد حرف خود را پیش میبرند. کودک هم متوجه میشود با داد زدن میتواند موفق شود.
ارسال نظرات