مداحی « روز عاشورا که خورشید فروزنده» با نوای سید مجید بنی فاطمه + فیلم
به مناسبت فرا رسیدن روز عاشورا و عزای سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا علیه السلام، مداحی « روز عاشورا که خورشید فروزنده عیان گشت » با نوای سید مجید بنی فاطمه همراه با متن مداحی تقدیم شما می شود.
متن مداحی روز عاشورا که خورشید فروزنده
روز عاشورا که خورشید فروزنده عیان گشت و منوّر ز فروغش همۀ ملک جهان گشت، دو لشگر به صف آرائی خود گشت مصمّم، به همه بود مسلّم، که در این ماه محرّم، عمر سعد کمر بسته به قتل شه ابرار، چنان حرّ گرفتار فتادش به بدن لرزه در آن عرصۀ پیکار، فرو ریخت برخ اشگ گهربار، سیه گشت بر او روز همانند شب تار، رهاند اسب ز قلب سپه لشکر کفّار بسوی حرم عترت اطهار، حضور پسر احمد مختار، کهای نور دل حیدر کرّار، منم حرّ گنهکار، که بستم سر ره را به تو با لشکر بسیار، چه باشد که ببخشی ز من این جرم و خطا را
منم حرّ گرفتار منم عبد گنهکار
تو ازین خسته دل زار گواهی، چکنم گر نکنی بر من بیچاره نگاهی، بجز از کوی توام نیست پناهی، چه کند نامه سیاهی، تو پناهی همه سیّاره تو ماهی همه عبدند و تو شاهی چه بخواهی چه نخواهی به سر کوی ن باز آمدمای مظهر الطاف الهی که کنی بر من دلخسته نگاهی تو که امروز مرا دست بگیری ز کرم عذر گناهم بپذیری بخدا زمزمۀ العطش طفل تو آمد چو بگوشم ز جگر خواست خروشم بسویت آمده ام تا که به یاریت بکوشم چه شود دست بگیری من افتاده ز پا را
منم حرّ گرفتار منم عبد گنهکار
شه دین دست نوازش بکشیدی بسر حرّ و بیافشاند ز لب دُرّ که تو امروز تهی گشتهای از ظلمت و از نور شدی پر، ز چه افکنده سر خویش بزیر و شدی از هستی خود سیر، مکن بر سر خود خاک، مزن جامۀ دل چاک که گشتی ز گنه پاک، توای عاشق دلدادۀ آزادۀ آمادۀ ایثار، ز لطف احد قادر دانا به در خانۀ فرزند نبی احمد مختار مکن گریه که مولایت کریم است و عطایش ز خطای تو فزون است بیا یاور ما باش چو جان در بر ما باش از این بیش میندیش بدین غصّه و تشویش که خشنود نمودی زره مهر و وفا آل عبا را
تو از ما شدیای حرّ چه خوب آمدیای حرّ
منم حرّ گرفتار منم عبد گنهکار
تو ازین خسته دل زار گواهی، چکنم گر نکنی بر من بیچاره نگاهی، بجز از کوی توام نیست پناهی، چه کند نامه سیاهی، تو پناهی همه سیّاره تو ماهی همه عبدند و تو شاهی چه بخواهی چه نخواهی به سر کوی ن باز آمدمای مظهر الطاف الهی که کنی بر من دلخسته نگاهی تو که امروز مرا دست بگیری ز کرم عذر گناهم بپذیری بخدا زمزمۀ العطش طفل تو آمد چو بگوشم ز جگر خواست خروشم بسویت آمده ام تا که به یاریت بکوشم چه شود دست بگیری من افتاده ز پا را
منم حرّ گرفتار منم عبد گنهکار
شه دین دست نوازش بکشیدی بسر حرّ و بیافشاند ز لب دُرّ که تو امروز تهی گشتهای از ظلمت و از نور شدی پر، ز چه افکنده سر خویش بزیر و شدی از هستی خود سیر، مکن بر سر خود خاک، مزن جامۀ دل چاک که گشتی ز گنه پاک، توای عاشق دلدادۀ آزادۀ آمادۀ ایثار، ز لطف احد قادر دانا به در خانۀ فرزند نبی احمد مختار مکن گریه که مولایت کریم است و عطایش ز خطای تو فزون است بیا یاور ما باش چو جان در بر ما باش از این بیش میندیش بدین غصّه و تشویش که خشنود نمودی زره مهر و وفا آل عبا را
تو از ما شدیای حرّ چه خوب آمدیای حرّ
بیشتر بخوانید:
ارسال نظرات